آخرین بار کی روزنامه دست گرفتی؟

روزنامه‌ نخستین رسانه جمعی است که در زمان ظهورش تحول عظیمی در دنیای ارتباطات ایجاد کرد. نخستین روزنامه منتشر شده در دنیا بیش از ۴۰۰ سال سن دارد،‌ اما تولد روزنامه در ایران برمی‌گردد به ۱۶۰ سال قبل؛ زمانی‌که اولین روزنامه به اسم «کاغذ اخبار» به مدیریت میرزای شیرازی روانه کوچه بازار شد.‌

تا قبل از آن عوام اخبار را برای یکدیگر نقل می‌کردند و در واقع صحبت‌ها و غیبت‌های در گوشی همسایه‌ها نوعی اطلاع‌رسانی غیررسمی محسوب می‌شد.

تا وقتی که روزنامه‌ها یکی یک دانه‌ی دنیای رسانه و ارتباطات بودند اوضاعشان خوب بود اما با گذشت زمان، رسانه‌های جمعی یکی پس از دیگری متولد شدند و با آمدن اینترنت و فضای مجازی، روزنامه‌ها هم به ظاهر کمرنگ و کمرنگ‌تر شدند. با این وجود هنوز پیشخان روزنامه‌فروشی‌ها پر از روزنامه‌هایی است که با اسامی و عناوین گوناگون چاپ می‌شوند و هنوز هم هستند کسانی‌که بوی روزنامه کاغذی برایشان حس و حال دیگری دارد و تنها خبر موثق خبری است که در روزنامه چاپ می‌شود.

پایگاه خبری ایسنا برای اینکه بداند روزنامه‌ها امروزه چه جایگاهی میان اقشار مختلف جامعه دارند به میان مردم رفته و با آنها به گفت‌وگو نشسته است؛ اینکه آخرین بار کِی روزنامه خوانده‌اند و چه زمان روزنامه دست گرفته‌اند، چقدر به محتوای مقاله‌ها و خبرها اهمیت می‌دهند و چقدر به خواندن تیتر و عکس بسنده می‌کنند، از جمله پرسش‌هایی است که در این گفت‌وگوها مطرح شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح این گفت‌وگوهاست که از دانشگاه تهران آغاز شده است.

به سمت دختری می‌روم که هندزفری در گوش محو موبالش شده و توجهی به اطراف ندارد. وقتی از او می‌پرسم آخرین بار کی روزنامه خوانده، خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: روزنامه‌خوان نیستم اما خبرگزاری‌ها را چک می‌کنم. فکر کنم دو ماه پیش بود که در شرکتی یک روزنامه دیدم و کمی از آن را خواندم.

این دانشجو جوان ۲۲ ساله می‌گوید اگر قرار باشد روزنامه بخواند بیشتر از اینکه به عکس و تیتر اول روزنامه توجه کند، به اسم و رسم روزنامه توجه می‌کند و سعی می‌کند تا روزنامه‌های شناخته شده‌تر را بخواند.

دومین نفری که برای پرسیدن سوال‌هایم انتخاب می‌کنم، مامور آسانسور دانشگاه است؛ پیرمردی مهربان و خندان. آقای رسولی تحصیلکرده نیست اما سواد خواندن و نوشتن دارد و اتفاقا روزنامه‌خوان قهاری است.

به گفته خودش روزنامه‌هایی که هر روز به دانشگاه ارسال می‌شود را اغلب می‌خواند و آخرین بار سه روز پیش روزنامه اطلاعات را خوانده است. آقای رسولی می‌گوید:‌ اگر گزارش یا مطلبی جذاب باشد تا آخر می‌خوانم اما اگر خسته‌کننده باشد یا کار داشته باشم نصفه و نیمه رهایش می‌کنم.

آقای صفا، کارشناس گروه عربی دانشگاه که مردی ۵۲ ساله است می‌گوید که روزنامه کاغذی نمی‌خواند و بیشتر روزنامه‌ها را اینترنتی دنبال می‌کند.

او سپس ادامه می‌دهد: آخرین باری که روزنامه خریدم شش ماه پیش بود، اگر تیتر یا عکسی توجهم را جلب کند آن روزنامه را می‌خرم.

دانشجوی دختری که ۲۰ سال سن دارد و روی یکی از سکوهای دانشکده نشسته در پاسخ به این سوال که آخرین بار کی روزنامه خوانده است، می‌گوید:‌ من اصلا روزنامه نمی‌خوانم و یادم نمی‌آید آخرین بار کی روزنامه دستم گرفتم، اما اگر تیتر و عکس صفحه اول روزنامه‌ای خیلی برایم جذاب باشد شاید آن را بخوانم.

اصرار شورا بر نام‎گذاری معابری به نام بزرگان ادبیات کودک و نوجوان
هم اکنون بخوانید

به طبقه بالا می‌روم تا در این رابطه با یکی از اساتید هم صحبتی داشته باشم. در یکی از اتاق‌ها باز است. در می‌زنم و اجازه ورود می‌گیرم. استاد ادبیات دانشکده ادبیات دانشگاه تهران حدودا ۶۰ سال سن دارد. وقتی از او می‌پرسم که آخرین بار کی روزنامه کاغذی خوانده است؟ می‌گوید:‌ راستش به خاطر وقت کمی که دارم اخبار را بیشتر اینترنتی و از طریق خبرگزاری‌ها چک کنم. اما اگر جایی روزنامه‌ای ببینم می‌خوانم؛ مثلا دیروز در مطب دندانپزشکی روزنامه‌ای روی میز بود که برای دو هفته قبل بود خواندمش و دلم به حال روزنامه‌ها سوخت؛ چرا که به نظرم هنوز هم روزنامه‌ها مطالبی دارند که خبرگزاری‌های اینترنتی ندارند و شخصا اگر فرصت کنم ترجیح می‌دهم مثل گذشته روزنامه بخوانم.

این استاد دانشگاه درباره نحوه‌ی انتخاب روزنامه‌ها می‌گوید: روزنامه‌هایی را می‌خرم که با عقایدم هم‌سو باشند و عموما مطالب فرهنگی را در روزنامه‌ها دنبال می‌کنم؛ چرا که خبرهای سیاسی به اندازه کافی در خبرگزاری‌ها و تلویزیون مطرح می‌شوند.

نگهبان دانشگاه اما نظر متفاوتی دارد. او می‌گوید آخرین بار دیروز روزنامه خوانده و تقریبا هر روز نگاهی به روزنامه‌ها می‌اندازد.

هنگام خروج از دانشگاه به ذهنم می‌رسد که سری هم به بوفه دانشکده بزنم و نظر آن‌ها را هم جویا شوم. بوفه‌دار می‌گوید که آخرین باری که روزنامه خریده ۲۰ سال پیش بوده است؛‌ زمانی که روزنامه‌ها قیمتشان ۵ تومان بود و اگر الان قرار باشد روزنامه‌ای بخواند اول به تیتر و عکس آن توجه می‌کند.

از دانشگاه خارج می‌شوم، در مسیر، دختر دست‌فروشی توجهم را جلب می‌کند با او سر صحبت را باز می‌کنم و متوجه می‌شوم که از دانشگاه تهران دکترا دارد و بیکاری او را مجبور به دست‌فروشی کرده است. از او می‌پرسم که آخرین بار کی روزنامه خوانده که پاسخ می‌دهد:‌ یادم نمی‌آید چون بیشتر خبرگزاری‌ها و آن هم خبرگزاری‌های خارجی را دنبال می‌کنم چون به نظرم شفاف‌تر و راحت‌تر می‌نویسند؛ البته از روزنامه‌های داخلی هم گاهی اطلاعات را می‌خوانم به نظرم جهت‌گیری‌هایشان با من سازگاری بیشتری دارد.

به سمت دختر کم سن و سالی می‌روم که به گفته‌ی خودش امسال به تازگی دانشجو شده است. دختر جوان در پاسخ به این سوال که آخرین بار کی روزنامه خوانده می‌گوید:‌ قبل از اینکه دانشجو شوم اصلا روزنامه نمی‌خواندم اما جدیدا تصمیم گرفته‌ام که روزنامه‌ها را دنبال کنم. هفته پیش چند روزنامه خریدم و از محتوای آنها خوشم آمد حتی به نظرم از تلگرام جذاب‌تر و سرگرم‌کننده‌تر بود و قصد دارم که از این به بعد روزنامه‌هایی که بی‌طرف و شفاف‌تر هستند را دنبال کنم.‌

از پسر جوانی همان سوال را می‌پرسم که در پاسخ می‌گوید:‌ من بیشتر از اینکه روزنامه کاغذی بخوانم اخبار را از خبرگزاری‌ها دنبال می‌کنم و آخرین باری که روزنامه خواندم سه ماه پیش در هواپیما بود؛ در واقع اگر جایی باشم که روزنامه در آنجا آماده و جلوی چشمم باشد می‌خوانم.

سند همکاری گردشگری ایران و تونس نیاز به بازبینی دارد/ تشکیل کمیته فنی گردشگری ایران و تونس در دستور کار
هم اکنون بخوانید

در راه گروهی از دختران جوان را می‌بینم که مشغول بگو و بخند هستند. از یکی از آنها می‌پرسم آخرین بار کی روزنامه خوانده است؟ این سوالم باعث خنده او و دوستانش می‌شود. یکی از آنها با خنده می‌گوید دوستمان اصلا روزنامه نمی‌خواند. می‌پرسم شما چطور؟ باز هم با خنده جواب می‌دهند نه! ما هم نمی‌خوانیم اصلا چرا باید روزنامه بخوانیم؟ وقتی از آنها می‌پرسم که اخبار را چگونه دنبال می‌کنند می‌گویند از تلویزیون و اینترنت پیگیر اخبار روز هستند اما احتیاجی به روزنامه خواندن نمی‌بینند.

در ادامه مسیر خانمی را می‌بینم نسبتا مسن که پوشه‌ای در دست دارد و به نظر می‌رسد برای خیریه‌ها کمک جمع‌آوری می‌کند. به او که نزدیک می‌شوم شکم به یقین تبدیل می‌شود.

قبل از اینکه حرفی بزند من شروع می‌کنم و سوالم را می‌پرسم‌: ببخشید خانم یادتان می‌آید آخرین بار کی روزنامه خواندید؟‌ اخمی‌ می‌کند و می‌گوید:‌ فکر می‌کنم یک ماه پیش بود. اگر بخواهم روزنامه بخرم همشهری می‌خرم. این را می‌گوید و با عجله حرکت می‌کند تا از کارش عقب نیفتد.

وارد مغازه‌ی کفش‌فروشی می‌شوم. پیرمردی که تمامی موهایش سفید شده، آنجا نشسته و به تلویزیون چشم دوخته است. مرا که می‌بیند از جایش بلند می‌شود و گمان می‌کند که مشتری هستم. خجالت زده می‌شوم از اینکه به قصد خرید وارد مغازه‌ی پیرمرد نشده‌ام. گلویم را صاف می‌کنم و از او می‌پرسم:‌ ببخشید حاج‌آقا اگر مزاحمتان نیستم می‌خواهم یک سوال بپرسم برای کامل کردن گزارشم.

بدون اینکه لبخندی بزند یا حتی نیم‌نگاهی بکند همان‌طور جدی و محکم می‌گوید بپرس.

– یادتان هست آخرین بار کی روزنامه خواندید؟

– بله،‌هفته پیش. بیشتر همشهری می‌خرم چون حجمش زیاد است و برای شیشه پاک کردن به درد می‌خورد! در همین لحظه یک خانم مسن وارد مغازه می‌شود و شروع می‌کند به پرسیدن قیمت کفش‌ها؛ من می‌فهمم که وقت رفتن است.

وارد مغازه‌ دیگری می‌شوم که در آن دو مرد مسن نشسته‌ و مشغول گفت‌وگو هستند. سلام می‌کنم و به آنها توضیح می‌دهم که مشغول نوشتن چه گزارشی هستم. یکی از آنها می‌گوید:‌ روزنامه می‌خوانم اما نه همیشه، بعضی وقت‌ها دم دستم باشد می‌خوانم. از او می‌پرسم آخرین بار کی روزنامه خوانده است؟‌می‌گوید:‌ آخرین بار دیروز خواندم. یک روزنامه ورزشی بود که دوستم خریده بود من هم خواندمش.

به عنوان آخرین مصاحبه شونده به سمت دو پسر جوان می‌روم که به نظر می‌آید دانشجو باشند. حدسم درست است هر دو دانشجو هستند. از آنها می‌پرسم آخرین بار کی روزنامه خواندید و یا روزنامه در دست گرفتید؟ یکی از آنها می‌گوید:‌ یادم نمی‌آید. می‌پرسم اگر بخواهید روزنامه بخرید به اسم و رسم و محتوای روزنامه توجه می‌کنید و یا تیتر و عکس یک شما را جذب می‌کند؟ پسری که یادش نمی‌آمد آخرین بار کی روزنامه خوانده‌ است، جواب می‌دهد:‌ تیتر و عکس برایم مهم است و جذبم می‌کند. دوستش در پاسخ به این سوال که آخرین بار کی روزنامه خوانده می‌گوید:‌ آخرین بار هفته پیش روزنامه خواندم و تقریبا هفته‌ای یک‌بار روزنامه می‌خوانم‌. محتوا و جهت‌گیری روزنامه برایم مهم‌تر از تیتر و عکس جذاب است.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − 11 =

دکمه بازگشت به بالا