برای عکاسی از زیر آب باید بیولوژیست باشید

کاظم بابرام‌بخش که مستندساز بین‌المللی، متخصص عکاسی و فیلمبرداری زیر دریا و متخصص در حوزه محیط زیست و دریاست یکی از شاخصه‌های اصلی این کار را دانش نسبت به آبزیان و محیط زندگی‌شان می‌داند و می‌گوید: برای عکاسی از زیر آب باید بیولوژیست باشید یا علم شناخت این حیوانات را داشته باشید.


به گزارش خبرنگار ایلنا، هم قهرمان قایقرانی و شناگری ماهر است و هم در عکاسی زیر آب برای خودش سری میان سرها دارد؛ «کاظم بایرام‌بخش» نیم بیشتری از عمرش را با ماهی‌ها و آبزیان سپری کرده است. از خلیج فارس و جزیره کیش تا هزاران کیلومتر آن‌سوتر. او مستندساز بین‌المللی، متخصص عکاسی و فیلمبرداری زیر دریا و متخصص در حوزه محیط زیست و دریاست و در این راه مویی سپید کرده است. می‌گوید عشق‌اش بودن در طبیعت و شناختن و حفاظت از آن است اما ایران و خلیج فارس‌اش جای ویژه‌ای در قلبش دارند. کمی بیش از دو دهه پیش مجموعه عکس و البته مستندی با نام «رویای مروارید» تهیه کرد که در آن با بزرگترین و آخرین بازمانده از نسل صیادان صدف در ایران یعنی «عبدالرحمان رحمانی» به غواصی و صید صدف پرداخت؛ مجموعه عکس و مستند درخشانی که برای او جوایزی جهانی به همراه داشت. به بهانه یک عمر فعالیت هنری و عکاسی زیر آب برای ثبت تصاویری دقیق‌تر و نزدیک‌تر از آبزیان، با کاظم بایرام‌بخش گفتگویی انجام داده‌ایم که مشروح آن را می‌توانید در ادامه بخوانید.


از اولین باری بگویید که رفتید سراغ عکاسی زیر آب؛ طبیعتا با دشواری‌هایی مواجه بودید و احتمالا امکانات فنی هم مناسب نبوده…


من وقتی عکاسی زیر آب را شروع کردم که در ایران خبری از آن نبود؛ قبل از انقلاب برای ادامه تحصیل به اروپا رفتم. آن موقع ۲۲ سالم بود و بسیار به عکاسی علاقه داشتم و در کنارش شنا و قایقرانی را هم تا سطح قهرمانی دنبال کردم.


درباره شیوه عکاسی‌تان زیر آب توضیح دهید؛ سبک خاصی هم برای کارتان دارید؟


تمام عکس‌های من به صورت آنالوگ است؛ به عنوان کسی که ۲۰ سال مدرس عکاسی زیر آب بوده، به هیچ عنوان دیجیتال را در زمینه عکاسی زیر آب قبول ندارم. البته که عکاسی آنالوگ خیلی هم سخت است. در عکاسی دیجیتال به محض این‌که یک ماهی رد شد، عکس‌اش را می‌گیرید و احتمال زیادی دارد که خوب درنیاید اما آن ماهی هم دیگر رفته است. ولی در عکاسی آنالوگ، باید دقت و محاسبه‌تان به طور مداوم بالا باشد و فاصله را محاسبه کنید. ضمن اینکه دو فلاش و یک دوربین سنگین هم دارید، لنزهای مخصوص زیر آب و تمام تجهیزات خاص هم اطراف‌تان است و با تمام این‌ها باید بهترین عکس را بگیرید. اسپانسر بزرگ من «نیکون» بود که البته در این کمپانی مدرس هم بودم؛ از آن‌جایی که من کپسول غواصی پشتم ندارم، یعنی از کپسول استفاده نمی‌کنم، نیکونِ فرانسه از من به‌عنوان «ماهیِ عکاس» تمجید کرد! این را با افتخار بگویم که من تنها فرد ایرانی هستم که توانسته‌ام سه جایزه جهانی فستیوال جهانی تصویر زیر آب را که هر سال در فرانسه در ماه اکتبر برگزار می‌شود، بگیرم. با اینکه دوست داشتم ایرانی‌های زیادی به ما اضافه شوند، اما با کمال افتخار باید بگویم که سه بار توانسته‌ام پرچم ایران را به اهتزاز در بیاورم.


یعنی با تنفس عادی زیر آب می‌روید؟


بله، با تنفس خودم می‌روم.


چند دقیقه می‌توانید با این روش زیر آب بمانید؟


اصلا دوست ندارم وارد بخش ورزشی این کار شوم؛ مشابه این سوال را یک روز رئیس نیکون از من پرسید و گفت شنیده‌ام کار عجیب و غریبی زیر دریا می‌کنید و بدون کپسول به غواصی می‌روید. چرا؟ در جواب ایشان مثالی زدم و گفتم اولین باری که برای عکاسی در اقیانوس اطلس به کشور سنگال رفتم، مامور گمرک از شغلم پرسید و اینکه وسایل بزرگ و عجیبیی که همراهم دارم برای چه کاری است؟ گفتم برای عکاسی زیر دریا. دوباره پرسید تو غواصی؟ گفتم بله. گفت پس کپسول‌هایت کو؟ گفتم ندارم. با خنده برگشت رو به همکاران گمرکی‌اش گفت «غواص ما را نگاه کن، هیچ چیزی ندارد» و به من گفت «بیا برو». یعنی به همین راحتی وارد شدم. درحالی‌که اگر کپسول همراهم داشتم دست‌کم شش ساعت در گمرک گرفتار می‌شدم. به دریای سرخ، کاراییب و هر جای دیگر دنیا که سفر می‌کنم، همین قدر سبک می‌روم، گزارشم را تهیه می‌کنم و برمی‌گردم. این کار خارق‌العاده‌ای نیست. برای همین به رئیس نیکون گفتم بخش ورزشی این کار را رها کنید و ببینید آیا کارهای من از نظر هنری کیفیت دارد؟ چون وجه ورزشی این ماجرا به سیستم زندگی من برمی‌گردد؛ یک عمر است که گیاه‌خوارم، به طرز خاصی ورزش می‌کنم، با شیوه خاصی دنیای خودم را می‌بینم و… برای همین هم به رئیس نیکون گفتم خواهش می‌کنم راجع به ورزش با من صحبت نکنید، برای این‌که هنر من را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. اگر من را به‌عنوان استاد این‌جا پیش خودتان آورده‌اید، به خاطر نداشتن کپسول غواصی نبوده، اگر هنر من را قبول دارید، بیایید راجع آن با هم صحبت کنیم.


IMG_20220420_021006


عبدالرحمن در حال صید صدف در خلیج فارس؛ یکی از مجموعه عکس‌های جهانی و مطرح کاظم بایرام‌بخش با نام «رویای مروارید»


پس مروری کنیم روی پروژه‌هایی که داشتید؛ مجموعه مروارید شما خیلی مطرح و جهانی شد و اولین بار اسم این کار را سر زبان‌ها انداخت. از خاطرات‌تان این پروژه بگویید.


البته در این پروژه من تنها نبودم؛ آن صیاد صدف یعنی آقای عبدالرحمن رحمانی خدا بیامرز نقش مهمی در این مجموعه داشت. کسی که من شخصا او را پیدا کردم و تا قبل از آن، در سطح بین‌المللی هیچ کسی از وجود ایشان خبر نداشت. قصه‌ آشنایی‌مان هم برمی‌گردد به یک روز زمستانی که به کیش آمده بودم و می‌خواستم در ساحل دریای خلیج فارس لباس‌های غواصی‌ام را بپوشم که کمرم درد شدیدی گرفت. آن زمان، مدت‌ها بود که می‌خواستم داستان صید مروارید در ایران را زنده کنم و یک هیاهویی در اروپا راه بیندازم. چون از سیاه‌نمایی‌هایی که راجع به ایران می‌شد خیلی بدم می‌آمد و دوست داشتم با کارهای زیبا و تمیزی که از زیبایی و فرهنگ ایران صحبت کند، نام‌مان در جهان بچرخد. همیشه دنبال زیباترین تصویر از کشورم بوده‌ام تا آن را آینه‌ای کنم و به رخ هر کسی بکشم که نسبت به کشورمان، نظر بد دارند. به هر حال؛ تا آن موقع موفق نشده بودم این صیاد صدف را پیدا کنم تا این‌که یک روز در سال ۱۹۹۷ یعنی حدود ۲۵ سال پیش لب ساحل، دیدم دیگر نمی‌توانم بدنم را راست کنم. دوستانم گفتند در جنوب جزیره پیرمردی به نام «عبدالرحمان» هست، برو پیش ایشان. پرسان پرسان خانه این آقا را پیدا کردم و در زدم؛ یک خانم مُسنی که نقاب داشت در را باز کرد و گفت پسرم چه می‌خواهی؟ گفتم کمرم گرفته و می‌خواهم آقای عبدالرحمان را ببینم. کمی بعد پیرمردی آمد من را برد داخل یک اتاق، یک لیوان چای جلویم گذاشت، آبنباتی به من داد و دو آیه قرآن هم خواند و گفت خوب شدی، بلند شو و برو. گفتم آقا من خوب نشدم، کمرم هنوز درد می‌کند! من که از این جریان خنده‌ام گرفته بود گفتم حالا چایم را بخورم و بعد بروم. در حین چای‌خوردن از او پرسیدم شغل قدیمی شما چه بوده؟ که گفت من بهترین صیاد صدفم. پرسیدم الان هم صیادی می‌کنید؟ گفت «نه، به ما اجازه نمی‌دهند، الان در مسجد قرآن درس می‌دهم و موذن هستم.» با خودم گفتم ببین خداوند ما را از کجا، به کجا رساند. اینقدر از اینکه کمرم اینطور ناقص شده بود تا بتوانم او را پیدا کنم خوشحال شده بودم که همان لحظه به ایشان گفتم من هم مثل تو بدون کپسول داخل آب می‌روم؛ می‌آیی با من غواصی؟ با همین صحبت‌ها انگار یک وجه مشترکی بین ما ایجاد شد. اما عبدالرحمان با صورتی ناباورانه نگاه و مسخره‌مان می‌کرد چون فکر می‌کرد من شوخی می‌کنم. توضیح دادم که کار من انعکاس زیبایی‌های ایران در اروپاست و خیلی دوست دارم از صید صدف عکس‌برداری کنم و مقاله‌ای درباره‌اش بنویسم و از او خواستم کمکم کند. این را هم بگویم که عبدالرحمان پیرمردی هشتاد ساله و عرب بود و فارسی را خیلی خوب صحبت نمی‌کرد. پس از اینکه موافقت اولیه او را گرفتم، رفتم سراغ کارهای اداری‌اش و تازه متوجه شدم که اصلا به ما برای صید صدف مجوز نمی‌دهند. آمدم تهران و رفتم شیلات و گفتم می‌خواهم چنین کاری کنم؛ مجوز را گرفتم و بردم کیش و بعد از سفری به اروپا، دوباره سراغ عبدالرحمان رفتم. این بار او گفت که من با یک شرط با شما به دریا می‌آیم. آن هم اینکه هر روز قبل از اعاده نماز من را برگردانی مسجد که در مسجد را باز کنم، مردم را راه بدهم و بعد هم کلاس درس قرآن را برگزار کنم. گفتم به روی چشم. با این قرار، ساعت چهار صبح یک وانت کرایه می‌کردیم و با آن، این طرف و آن طرف می‌رفتیم و طبق قولم، ایشان را سر موقع به مسجد می‌رساندم. بعد از مدتی طولانی که مجموعه عکس‌ها آماده شد آن‌ها را در فرانسه در قالب یک نمایشگاه ارائه کردیم؛ آن قدر کار شاخص و خاصی شده بود که همه از دیدنش ‌هاج و واج مانده بودند. بعد از نمایشگاه، مجموعه را برای فستیوال جهانی تصویر زیر آب هم فرستادم و جایزه اول طلای آن را گرفتم.

شریف: برای جبران نتایج از دست رفته تلاش می‌کنیم
هم اکنون بخوانید


با آقای عبدالرحمان چطور کار می‌کردید؟ از شیوه غواصی و صید ایشان برایمان بگویید.


هر دوی ما بدون کپسول زیر دریا می‌رفتیم با این تفاوت که ایشان ماسک هم نداشت؛ درحالی‌که من ماسک، دستکش، کمربند و لباس غواصی استفاده می‌کنم. ایشان یک گیره که از شاخ گوزن درست می‌کنند، را می‌گذاشت داخل بینی‌اش و بدون هیچ تجهیزاتی به راحتی می‌رفت زیر دریا. قهرمان زندگی من عبدالرحمان است؛ در این پروژه من یک مرد نازنین، یک انسان به تمام معنی از نظر شخصیت و معرفت را پیدا کردم. اینقدر این آدم بامعرفت بود که باور نمی‌کنید. به همکارانم گفته بودم که من به ایشان برای کارش پول نمی‌دهم و دوستانم بابت این قضیه از من دلخور شده بودند، چون به آن‌ها نگفته بودم که می‌خواهم واقعیت چهره عبدالرحمان را، حتی وقتی از سر عصبانیت اخم می‌کند ببینم. اگر به او پول می‌دادم، می‌شد کارمند ما و شاید این کمی روی حالات چهره‌ و کارش تاثیر می‌گذاشت. بگذریم؛ روز آخر که آمدیم از او خداحافظی کنیم، تعداد روزهایی که برای ما کار کرده بود را حساب کردیم و در آن سال برای هر روز کارش بین ۵ تا ۱۰ دلار به ایشان حقوق دادم. گفت این چیست؟ گفتم حقوق شماست. می‌دانستم که زندگی فوق‌العاده‌ای ندارد، ولی اینقدر مردم دوستش داشتند و بین مردم و اهالی محبوب بود، که تبدیل به الگویی برای جامعه‌اش شده بود طوری که هنوز هم اهالی او را می‌شناسند و به نیکی یادش می‌کنند. خلاصه، به محض این‌که پول را دادیم، بلند شد به اتاق دیگری رفت و با یک بقچه کوچک برگشت و گفت اگر من کارمند شما هستم، بنابراین مرواریدهایی که پیدا کرده‌ام هم برای شماست. گفتم قبول نمی‌کنم چون این‌ها حاصل زحمات شماست اما ایشان هم قانع نمی‌شد؛ گفتم به یک شرط مرواریدها را قبول می‌کنم. اینکه آقای دریابند که شیخ آن‌ها بود، بیاید مرواریدها را وزن و قیمت‌شان را محاسبه کند؛ آقای دریابند یک کتابچه داشت و از قدیم متخصص وزن‌ کردن و بررسی مروارید بود، و نسبت به اندازه، شکل، فرم و بزرگی مرواریدها قیمت‌شان را از کتاب قطورش درمی‌آورد. با حساب و کتاب او مرواریدها را از آقای عبدالرحمان گرفتیم و شد یادگاری‌های ارزشمند گزارش‌مان از همراهی با یک انسان شریف. اسم مقاله‌ای که برای این مجموعه نوشتم را هم گذاشتم «رویای مروارید». چون واقعا برای من شبیه یک رویا بود. یادتان باشد که برای پیدا کردن مروارید، باید حدود ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ صدف را باز کنید، و اگر شانس داشته باشید یکی را پیدا کنید. اینطور نیست که در هر صدفی را باز کنید داخلش یک مروارید باشد. یعنی برای انجام کار به این سختی، عبدالرحمان بدون هیچ وسیله‌ای می‌رفت زیر دریا و جستجو می‌کرد. وقتی از نمایشگاه و ارائه عکس‌ها و مقاله در اروپا در سال  ۱۹۹۸ به ایران برگشتم، یک آلبوم از عکس‌ها، مقاله و مجلات را به او هدیه کردم و با همدیگر رفیق شدیم. طوی‌که سال بعدش دوباره با هم زیر دریا رفتیم و یک فیلم هم به‌نام «رویای مروارید» ساختم. متاسفانه آقایی در تیم ما بود که وقتی برای مونتاژ فیلم و ارائه‌اش به مسابقات جهانی به فرانسه رفتم، به ما خیانت کرد و بدون اینکه ما را در جریان بگذارد، مخفیانه با صدا و سیما قراردادی بست و همان کار را عینا تکرار کرد؛ یعنی همان راه‌هایی که ما با عبدالرحمان برای ضبط تصاویر رفته بودیم را تکرار کرد و مستندی ساخت. از تهران به ما زنگ زدند که آقایی به نام …. کار تو را کپی‌برداری کرده و تحویل تلویزیون داده و برای کارش جایزه فجر را هم گرفته است! شنیدن این خبر به من شوکی روحی وارد کرد. گفتم من که انیشتین نشدم در این کار و امیدوارم ایشان بشود، ولی نمی‌شود چون از سر تقلب است. وقتی برگشتم ایران فکر کردم مردم باید راستش را بدانند. آمدم تلویزیون و مستند «رویای خلیج فارس» را به من نشان دادند و پرسیدند چطور است؟ گفتم عالی؛ حرف ندارد. ولی مشکل‌اش این است که تصاویرش برای هر جایی هست، به‌غیر از ایران. فیلم‌هایی که از کشورهای دیگر به دست آورده را مونتاژ کرده و به شما فروخته. گفت مگر می‌شود؟ گفتم من متخصصم، بیولوژیست حیوانات دریایی هستم و خلیج فارس را کاملا می‌شناسم. ضمن اینکه چک کردند و متوجه شدند کارگردان اصلا فیلم‌های اصلی را به آرشیو صداوسیما تحویل نداده و در واقع سرشان کلاه گذاشته است. می‌خواهم این را بگویم که وقتی تخصص ندارید، نمی‌توانید تشخیص دهید که کدام ماهی متعلق به کدام کشور است و خلیج فارس را می‌توانید ببندید به کشور عمان، یا دریای سرخ. با خودم گفتم کسی حق ندارد به هم‌میهنان‌مان و به خلیج فارس توهین کند. در واقع کمبودی را در کشورم حس کردم و فکر کردم باید بیایم این‌جا مستقر شوم، تا می‌توانم کار کنم، تا می‌توانم فیلم بسازم و تا می‌توانم تلاش کنم. برای همین از خارج از کشور، امکانات آوردم و سرمایه‌گذاری کردم. من یک هنرمندم، نه سرمایه‌گذار اما در این راه هیچ کسی هم به من کمک نمی‌کند، هیچ کمکی نمی‌گیرم، و تا الان توانسته‌ام دوام بیاورم. چون می‌دانم مردم واقعا من را دوست دارند و دوستانی دارم که همیشه هوای من را داشته‌اند.

استقبال از آثار یک هنرمند مکتب سقاخانه پس از مرگش!
هم اکنون بخوانید


IMG_20220420_020926


تصویری از یک مارماهی در جزیره کیش که کاظم بایرام‌بخش با دوربین آنالوگ آن را ثبت کرده است


درباره دوربین‌تان گفتید که آنالوگ است، راجع به ویژگی‌هایش برایمان توضیح دهید.


از نظر علمی هنوز هیچ دوربینی نتوانسته جایگزین دوربین آنالوگ شود و برای همین هنوز با اسلاید زیر دریا عکسبرداری می‌کنم و فقط فیلم‌هایم را با دوربین دیجیتال می‌سازم. البته اگر پول کافی برای فیلمبرداری آنالوگ داشتم، مستندهایم را هم با آنالوگ می‌ساختم چون واقعا بهترین است.


آن موقع که شما شروع به عکاسی زیر آب کردید، این کار زیاد در ایران باب نشده بود. در ابتدای راه با چه موانع و مشکلاتی روبه‌رو بودید؟


حتی در فرانسه‌اش هم زیاد رایج نبود؛ در دهه ۹۰ میلادی که من شروع کردم به زیر دریا رفتن شاید حدود ۱۰ نفر بودیم که این کار را می‌کردیم. وقتی برای عکاسی زیر آب می‌روید، باید از حالت عمودی به حالت افقی بروید و این حالت زمینی را ترک کنید. باید در حالت خوابیدن قرار بگیرید در حالی‌که مشغول کار و در حال جستجو هستید؛ درست مثل یک ماهی. اگر نگاه‌تان روی زمین افقی است، در دریا می‌شوید عمودی. یعنی این سنسورهای بدنی، فکری، مغزی و همه تحت تاثیر شرایط آب قرار می‌گیرد و آب همه شما را احاطه کرده و دارد به شما فشار می‌آورد. هر ۱۰ متری که شما می‌روی پایین، یک کیلوگرم بر سانتیمتر مربع به اضافه اتمسفری که بالاست، می‌شود دو کیلوگرم، یعنی در هر ۱۰ متر به شما دو کیلوگرم فشار وارد می‌شود. بنابراین این فشار هم جزوی از شرایط کاری شما می‌شود. یکی دیگر از ویژگی‌های کار زیر آب این است که دید شما را محدود می‌کند؛ اگر ماسک صورت نداشته باشید، نقطه فوکوس پشت چشم شما قرار می‌گیرد، نور از مردمک وارد می‌شود، می‌رود پشت حدقه و برای همین تصاویر را تار می‌بینید. حالا اگر ماسک بزنید هر چیزی که جلوی شماست، ۳۰ درصد بزرگ می‌شود. یعنی اگر یک لنز ۱۰۰ میلیمتری داشته باشید، با ماسک می‌شود ۱۳۰ میلیمتر. این اتفاق یک اشکال در محاسبات ایجاد می‌کند. مثلا حیوانی را زیر آب می‌بینی و حالت خوشی داری که فکر می‌کنی یک ماهی بزرگ است. یعنی ماسک، هر حیوانی را ۳۰ درصد بزرگ‌تر از اندازه واقعی‌اش نمایش می‌دهد و این اتفاق برای من جذاب نیست، چون دوست دارم اندازه و شکل واقعی حیوان را ببینم. برای همین هم تمام دوربین‌های بنده به طور خاص برای زیر دریا تنظیم شده‌اند. پس شرایط کار در دریا این است که کفش‌های غواصی بلندی به پا داری که باید با آن‌ها به صورت افقی حرکت کنی، دست راست و چپ‌ات را تشخیص دهی، متوجه درجه فوکوس باشی و بعد تازه شروع کنی به گشتن دنبال حیوانات زیر آب. علاوه بر این‌ها، یکی از ویژگی‌هایی که شما باید داشته باشید، بهره‌مندی از دانش شناخت حیوانات است و اینکه بدانید برای چه منظوری زیر دریا می‌روید. مثلا اگر شما دنبال یک کفشک می‌گردید، باید روی ماسه دنبالش باشید، چون این حیوانات فاقد کیسه شناور بوده و بنتیک (بستر دریا) هستند از آن طرف هم طبیعت برای جبران به این قدرت استتار فوق‌العاده‌ای داده است. بنابراین باید به خوبی این حیوانات و محل زندگی‌شان را بشناسید تا به صورت اتفاقی دست‌تان را روی یک کفشک یا عقرب‌ماهی و سنگ ماهی که حیواناتی سمی هستند، نگذارید. یا اگر مثلا دنبال یک تن ماهی هستید کف دریا را نباید بگردید، چون این ماهی اقیانوس‌پیماست. برای پیدا گاو دریایی که قدیم‌ها در خلیج فارس هم بودند، باید جایی را بگردی که غذای اصلی‌اش یعنی جلبک‌های دریایی وجود دارد. پس یکی از شاخصه‌های اصلی این کار این است که باید بدانید دنبال چه چیزی می‌گردیم، چه نوع حیوانی را جستجو می‌کنیم، چه چیزی را می‌خواهیم بزرگ‌نمایی کنیم یا به تصویر بکشیم و… بنابراین برای عکاسی از زیر آب باید بیولوژیست باشید یا علم شناخت این حیوانات را داشته باشید.


خودتان ماهی محبوبی دارید که با نگاه ‌کردن به آن بعد از این همه سال بیشتر از همه لذت ببرید؟


برای من اینقدر این حیوانات نجیب و ارزشمندند و هر کدام‌شان زیبایی خودشان را دارند، ‌که خیلی سخت است به این سوال جواب بدهم. ولی فرشته ماهی یکی از حیواناتی است که من خیلی دوستش دارم. هر وقت می‌روم دریا، اینقدر این ماهی کنجکاو است که می‌آید سراغم و کارم را تماشا می‌کند. هر وقت یک فرشته ماهی می‌بینم، برایم تازگی دارد و هر بار از آن عکس و فیلم تهیه می‌کنم. همه ماهی‌ها زیبا هستند، مخصوصا موقعی که به دنیا می‌آیند. باید حیوانات را از بدو زندگی‌شان ببینی. وقتی بزرگ می‌شوند رنگ و قیافه‌شان تغییر می‌کند و یک چیز دیگر می‌شوند. جالب است که تعدادی از آبزیان در ابتدا ماده به دنیا می‌آیند و نر می‌میرند، یا نر به دنیا می‌آیند و ماده می‌میرند. در خلیج فارس هم نمونه‌هایش را داریم؛ مثل فرشته ماهی که در بدو زندگی‌اش ماده است و بعد از تخم‌گذاری نر می‌شود و نر می‌میرد. «هامور» هم چنین ویژگی‌ای دارد و متاسفانه برای مدتی به دلیل صید بی‌رویه در معرض انقراض قرار گرفته بود اما با ممنوعیت صید آن از سوی دولت‌ها دوباره احیا شد.


IMG_20220420_020948


تصویری از یک فرشته ماهی، آبزی محبوب کاظم بایرام‌بخش که در جزیره کیش آن را ثبت کرده است


در خلیج فارس به یاد دارید در این ۴۰-۳۰ سال یک گونه را دیده باشید که الان ناپدید شده باشد؟


بله، فرشته ماهی امپراتور؛ یادم است که از این حیوان دو تا عکس گرفتم، یکی در جزیره هندورابی و یکی هم در جزیره بنی فارول. البته این قضیه برای حدود سی سال پیش و قبل از پیدا کردن آقای عبدالرحمان بود. بعدا که دوباره به جزیره بنی فارول رفتم، هرچه گشتم پیدایش نکردم. هر چند سال یک بار متاسفانه به خاطر جریان گرما، مرجان‌های زیادی را از دست می‌دهیم و از دست دادن مرجان‌ها یعنی از دست رفتن لانه آبزیان دیگر. مرجان‌های جزیره کیش در سال ۹۶ مُردند و با مردن مرجان‌ها تمام حیواناتی که در این چرخه و اطرافش زندگی می‌کردند، از بین رفتند. یادم است که سال ۹۶ یک سخنرانی در دانشگاه گیلان داشتم و پس از ۱۰ روز که برگشتم، دیدم تُن‌ها و کیلومترها مرجان همه از بین رفته‌اند و آنقدر متاثر شدم که مدام اشک می‌ریختم. یک چنین اتفاقی مسلما خیلی چیزها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. اصلا کل اکوسیستم را به هم می‌زند. دریا آن‌قدر حساس است که حد ندارد.


امید و آرزویی هم در این زمینه دارید؟


جالب است که یک فیلم ساخته‌ام به اسم «امید» که مربوط می‌شود به لاک‌پشت نوک عقابی! من آدم ناامیدی نیستم و همیشه در زندگی با امید زنده‌ بوده‌ام، ولی بالاخره سن انسان هم محدویتی دارد. اروپا یک مثالی دارند که می‌گوید هر وقت باگت خریدی، بعد برو دنبال خرید روزنامه. یعنی اول نان بعد فرهنگ و هنر. در ایران خیلی باید روی موضوعات فرهنگی کار شود و امیدوارم بتوانیم در این زمینه پیشرفت کنیم.


انتهای پیام/

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × یک =

دکمه بازگشت به بالا