نویسنده‌هایی که پشتک‌ وارو می‌زنند!

این مترجم و منتقد ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا درباره اعتقادی مبنی بر نبود و یا کمبود خلاقیت و نوآوری در نوشتن کتاب‌های کودک و نوجوان اظهار کرد: ابتدا باید از خلاقیت تعریفی ارائه دهیم و بگوییم منظورمان از خلاقیت چیست. خلاقیت یعنی آفریدن. باید ببینیم لازمه این خلاقیت چیست. مطلبی را از پابلو نرودا شاعر شیلیایی می‌خواندم که نوشته بود بدون اندیشه و عشق نمی‌شود شعر یا ادبیات آفرید؛ در واقع اگر به اندیشه محض رو بیاوریم می‌شود فلسفه. و اگر عشق و عاطفه نباشد چه چیز را می‌خواهید درباره انسانی که فقط ماهیچه و استخوان نیست و قلب و مغز هم دارد، بیان کنید؟ نمی‌توان خشم، نفرت، شوق، شور و شیدایی را در قالب ادبیات بدون توجه به عشق و اندیشه آفرید، البته می‌شود چیزی دم دستی آفرید که دیگر ادبیات نیست.

او افزود: برای خلاقیت و نوآوری باید سخن جدید گفت. به قول مولانا «هین سخن تازه بگو تا دل و جان تازه شود/وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود». کسی می‌تواند نویسنده‌ای خلاق باشد که بتواند جهان ادبی نو خلق کند؛ کسی که اندیشه روزآمد داشته باشد و اهل اندیشه و تعمیق در مسائل باشد و درباره پیشینه ادبیات خود و جهان مطالعه گسترده داشته باشد.

اقبال‌زاده در ادامه گفت: گذشته از برخی نویسندگان خوب، نویسندگانی داریم که چندسال است خطی خاص را تکرار می‌کنند؛ در واقع برخی از آثار آن‌ها به خاطر بعضی از نوآوری‌ها مورد توجه قرار گرفت، این استقبال آن‌ها را به اشتباه انداخت و با توهم این‌که مفهوم ادبیت و زیبایی‌شناسی فقط تخیل است و تکنیک، بی‌توجه به کلیت ساختاری، داستان‌هایی می‌نویسند که رگه‌هایی از خلاقیت در آن‌ها هست، اما آن‌چنان تخیل خود را رها می‌کنند که به سیل ویرانگر خلاقیت بدل می‌شود. در تشبیهی باید بگویم باران به موقع و بجا موجب آبادانی و سرسبزی می‌شود، اما باران نابهنگام، اگر برایش مسیل تدارک نشده باشد، عکس آن‌چه مورد انتظار است، عمل می‌کند.

او تاکید کرد: گاهی در افسانه‌های شفاهی صحنه‌های شگفت‌انگیز و محیرالعقول دیده می‌شود که در آن چارچوب پذیرفتنی است، اما فانتزی مدرن منطق خاص خود را دارد، ممکن کردن جهان ناممکن از طریق پی‌رنگ و چفت و بست محکم روایی و کنش‌های باورپذیر داستانی. واقعیت این است که خلاقیت و نوآوری با هنجارگریزی‌های سبکی و زبانی و فرمی و نگاه بدیع شکل می‌گیرد، اما نمی‌توان گفت هر نوع قاعده‌گریزی و قاعده‌افزایی الزاما به آفرینشی نو بدل می‌شود. در کار کودک و نوجوان، چنین پشتک واروهای شعبده‌وار مانند سیل مخرب است. متاسفانه در بسیاری از موارد حتی زیبایی‌های کلاسیک آن‌ها را هم از بین می‌برد. به واقع، برخی از نویسندگان سراغ افسانه‌ها رفته‌ و شروع به بازآفرینی کرده‌اند که به نوعی بازی با متن است که در آن تخیل لازمه و خمیرمایه متن است، اما این تخیل باید در چارچوب تفکر عمیق باشد. بهره‌گیری از خلاقیت مانند درست کردن یک گردنبند مروارید است؛ اگر یک مروارید تک را بر گردن حیوان بارکش بیندازید (که در جایگاه خود حرمت دارد) بی‌فایده است، مروارید باید جایگاه متناسب خود را داشته باشد و به کل پیکره بخورد.

ویدئو / این نفس، مُمِد حیات است
هم اکنون بخوانید

اقبال‌زاده خاطرنشان کرد: تاکید می‌کنم نویسنده در کنار تفکر عمیق باید با یک نگاه گسترده نوآوری‌ها و دستاوردهای ادبیات معاصر و ادبیات جهان را بشناسد. کسی نیست که بگوید من کل ادبیات جهان را می‌شناسم و یا با نوآوری‌های جهان امروز آشنا هستم، اما اگر نویسنده تفکر مدرن و انتقادی نداشته باشد و دستاوردهای ادبی را نشناسد، دچار تکرار و کپی‌برداری می‌شود. در واقع نویسنده‌ای نوآور است که در پس کارش، چه آگاهانه چه ناخودآگاه، بر آفرینش کلیت متن یا اثر ادبی تسلط داشته باشد. ممکن است کسانی بگویند پس با آثار سوررئال در ادبیات و هنر و یا نقاشی‌های کوبیستی چه باید کرد؟ نویسندگان خلاق و مطرح این‌گونه آثار پشتوانه‌ای از تجربه عینی و شناخت نظری دارند. بگذارید مثالی از پابلو پیکاسو بیاورم؛ او در اوج محبوبیت و شهرت بود که خانمی ثروتمند برای سفارش تابلو به او مراجعه کرد. پیکاسو می‌گوید «دستمزد من برای تابلوهای نقاشی خیلی بالاست»، آن زن که شوق داشتن تابلویی از پیکاسو را به هر قیمت داشته، پاسخ می‌دهد «قیمت مهم نیست، لطفاً کارتان را انجام دهید». پیکاسو یک ماه وقت می‌خواهد. پس از یک ماه آن خانم مراجعه می‌کند، وقتی قیمت تابلو را  می‌پرسد، سرش سوت می‌کشد و با حیرت می‌گوید «چرا آقای پیکاسو؟ شما فقط یک ماه وقت گذاشتید»؛ پیکاسو می‌گوید «سرکار خانم! ۴۰ سال و یک ماه». در واقع همان‌طور که سال‌ها طول می‌کشد که کربن نهفته در اعماق زمین به الماس بدل شود گوهر هم به خون دل گوهر شود.

او سپس با اشاره به سخن هگل درباره حفظ، حذف و ارتقا گفت: می‌خواهم یک مثال ساده درباره خلاقیت بزنم. سالاد را درنظر بگیرید؛ شما با ترکیب خیار، گوجه، پیاز، ادویه، لیموترش و روغن زیتون چیز جدیدی خلق می‌کنید که خاصیتی متفاوت و فراتر از همه آن‌ها دارد. شما بخش‌هایی از داشته‌های‌تان را دور ریخته و بخش‌هایی را نگه داشته‌اید و یک چیز جدید را خلق و با ادویه و افزودنی آن را ارتقا داده‌اید. ادبیات هم چنین چیزی است، اما به مراتب پیچیده‌تر؛ مانند کاری که نیما در شعر ما کرد. او ادبیات کهن ما را می‌شناخت، با ادبیات جدید کشورهای دیگر به واسطه آشنایی با زبان و ادبیات فرانسه سعی کرد فراتر از تکرار و  اوزان عروضی و قالب‌های کهن شعری خلق کند که پاسخ‌گوی نیازهای جامعه باشد. آن زمان بزرگان دانشگاهی ما او را مسخره می‌کردند و به او می‌خندیدند. می‌گویند زمانی‌که نیما در کنگره نویسندگان در سال ۱۳۲۵ شعر می‌خواند، فروزانفر سرش را پایین می‌انداخت و آرام می‌خندید و می‌گفت این فرد حتی با وزن‌ها هم آشنا نیست. 

دلنوشته فرزند زنده‌یاد علی مرادخانی در اولین سالگرد درگذشت پدر/ مخارج برگزاری سالگرد برای امور فرهنگی و موزه موسیقی هزینه شود
هم اکنون بخوانید

این مترجم با تأکید بر این‌که نوآوری و خلاقیت باید پاسخ‌گوی نیازهای فرهنگی، هنری، ادبی و اجتماعی باشد و ظرفیت‌های جدیدی در جامعه ایجاد کند، بیان کرد: برخی از دوستان ما به جای نوآوری، پشتک وارو می‌زنند و در تکنیک غرق می‌شوند. بله برای نوآوری باید تکنیک‌ها را شناخت، اما باید آن‌ها را از هضم رابع گذراند و از آن‌ها عبور کرد، اگر عامیانه بگویم وگرنه باعث رودل می‌شود! آقای حسین علیزاده درباره استاد شجریان به درستی گفت، او همه تکنیک‌ها را می‌شناخت، اما از آن‌ها گذر کرد تا به تکنیک خاص خود رسید و به گفتمان توامان موسیقایی و اجتماعی تاثیرگذار دست پیدا کرد. شعرهای متناسبی انتخاب کرد و متناسب با زمانه خود آثاری جدید خلق کرد. به نظرم کافی نیست که فقط تکنیک‌ها را بشناسیم بلکه باید بتوانیم از آن‌ها عبور کنیم.
 

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 3 =

دکمه بازگشت به بالا