تاوان هجده تیر و افسون ایدئولوژی

۱- با نگاهی هر چند گذرا به ظهور پدیده ی تعلیق و محرومیت تحصیلی، ستاره دار شدن، محدودیت تشکل های دانشجویی، اهرم فشار کمیته ی انضباطی،خاطرات تلخی چون کوی دانشگاه و عدم تحقق کامل وعده های اصلی دولت فعلى و دولت هاى گذشته به دانشگاهیان شاید بتوان به این سوال پاسخ داد که چرا دانشگاه در اغما و دانشجو خاموش است؟!

اینکه از نظر کمی دو روز در سال را به طور مشخص صرف حل کردن مساله دانشگاه کنیم کافیست یا خیر محل بحث نیست؛ اینکه در ۱۸ تیر هم چه گذشت و چه شد هم خیلی محل بحث نیست؛ اینکه در ۱۶ آذر چه رخ داده و سالگردهایش باید چگونه برپا شود هم در اینجا محلی از اعراب ندارد، چون اساسا همه ی نشانه های زندگی ما کلیشه ای شده اند و پرداختن به کلیشه هم فی الحال دردی را دوا نمیکند.

میتوان به ۱۸ تیر از زوایای مختلف نگریست، شاید بهانه ای باشد برای واکاوی اغما و خاموشی دانشگاه و دانشجو و یا اینکه کوی دانشگاه تا چه حد و چگونه مسیر تاریخ را تغییر داده؟!

شاید به قول علی ربیعی این تغییر مسیر ناشی از همین ١٨ تیر و همان مشکلات فوق الذکر باعث شود که در آینده ای نه چندان دور صدای جنبش دانشجویی را از دل کارخانه های اطراف شهرهای بزرگ بشنویم، شاید هم در آینده با نسلی مایوس و سرخورده با انباشتی از خواسته های سرکوب شده مواجه باشیم یا احتمالا پدران و مادران نسل آینده شهروندان فاقد اعتماد به نفسی باشند که نتوانند با فرزندان خود در مورد ارزش هایی چون نقد قدرت؛ ظلم ستیزی، ستاندن حق و….صحبت کنند!

۲- میتوان متهم اصلی چگونگی تغییر مسیر تاریخ و خاصه فاجعه کوی دانشگاه را «ایدئولوژی» معرفی کرد.

جنبش دانشجویی در اوج خودش نیست
هم اکنون بخوانید

ایدئولوژی با تعریف مارکس چیزی نیست جز آگاهی وارونه و شعور کاذب و فریب دوران، ایدئولوژی دشمن ساز و دشمن کوب است آنقدر که برای بقایش به یک دشمن ( واقعی یا موهوم ) نیاز دارد، خودی و غیر خودی ترسیم میکند، فضا را سیاه و سفید میبیند، با تساهل و تسامح درمی آویزد، پرسشگر را تجدید نظر طلب و منتقد را مستحق سرکوب میداند.

پیاده سازی این متغیرها توسط برخی جریانات در تابع دانشگاه( به عنوان نماد آگاهی و آرمانخواهی و نقد و سوال ) خروجی نخواهد داشت جز مشت و سرکوب و خون….

این حادثه اما آنقدر تلخ بود که «ذهن رهبری معظم انقلاب را مشغول کند» و «قلب ایشان را به درد آورد» و «خواستار رسیدگی به آن» با هر کسی در هر لباسی «فرقی ندارد چه در لباس نیروی انتظامی و چه غیر آن…» شود.

ایدئولوژی ابزار ساز است و از ابزار برای حمله و تاختن استفاده میکند و اسم رمز حمله گاه ممکن است دفاع از نظام باشد، گاه دفاع از اسلام و گاه هر ارزش دیگری که قابلیت تبدیل شدن به یک ابزار را داشته باشد…

۳-حدود و چگونگی تغییر مسیر تاریخ در فضای سالهای پسا ۱۸تیر۷۸ دیر یا زود تاثیرات خود را بر ذهن انسان ایرانی نهادینه و نهایی خواهد کرد. اما ۱۸ تیرها هیچگاه بدون تاوان نخواهند بود نه برای نهاد جامعه نه برای نهاد دولت و نه برای نهاد آموزش عالی و دانشگاه…
سالها زمان لازم است که عوارض وحشتناک برخوردهای غیرحرفه ای در فضای دانشگاهی برطرف شود؛ به یک آلزایمر مصلحتی نیاز داریم که فراموش کنیم بوی دود و رنگ خون و سفتی چماغ و تیزی فحش و تلخی هجوم به مسکن و ماوا دانشجویان را؛ صدها دیازپام و ریتالین باید برای پی بردن به اینکه مارا چه به ستاره دار شدن و اخراج و دانشجوی سیاست زدا و دانشگاه فرهنگ زدا شده و همه گیر و فراگیر شدن ضرب المثل هایی چون ( شتر دیدی ندیدی ) و ( آسه برو آسه بیا ) در فضای دانشگاهی!
آن هم در جامعه ای که طبق فرموده ی مولا علی (ع) فضای نقد قدرت باید آنقدر مناسب باشد که منتقد حتی لکنت زبان نگیرد.
ساعتها خنده ی تلخ باید که این چه مصیبتیست که غالب ناهنجاری های اجتماعی ما توسط نسلی به فضای مجازی منتقل میشود که باید در دانشگاه مطالبه محور باشند و فریاد حق طلبی سر دهند! ذکر مصیبتی باید که چرا بخش بزرگی از سرمایه ی اجتماعی و نیروی انسانی این مملکت دچار بی سازمانی ناشی از به رسمیت شناخته نشدن ارزش ها و باورهای یک‌فرد توسط خانواده و مسئولان و رسانه ها و در یک کلام جامعه باشد؟ و هنگامی که این بی سازمانی به اوج خود برسد با نسلی بی هویت طرف باشیم شاید آنگاه لحظه ای تامل کردیم و نخ تسبیح را در ۱۸ تیرها یافتیم چرا که نهاد دانشگاه در هیچ جامعه ای امری انتزاعی و مجرد از کلیت اجتماعی ساختار و سیستم موجود نیست….

ماجرای عبارتی که در مجلس حذف شد!
هم اکنون بخوانید

و چه تاوان سختی ۱۸ تیر بر روی دوش ما گذاشت با زمین گیر کردن یکی از قدیمی ترین جنبش های دانشجویی جهان، جنبشی که در سال ۱۹۵۳ ( ۱۶ آذر ۱۳۳۲ ) ظهور و بروز پیدا کرد؛ حدود ۱۵ سال قبل از نقطه ی عطف جنبش دانشجویی در اروپا که متاثر از جنبش های آزادی خواهانه در الجزایر و ویتنام و کوبا بود…

۱۸ تیر یک بازی باخت_ باخت بود…

 

نگارنده:یاسر شعبانی فر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 + 6 =

دکمه بازگشت به بالا