مشق هويت و اخلاق مدنى در نگاه سپهرى

باغ آیینه های تجلی، به اندازه گستره تقاضا و شاخ و برگ نگاه آدمیست كه، از شش جهت جام وحدت آفرین نور و آگاهی و تمنا مى بارد و نسبت بودهاى انسانى را تا مرز هويت آفرينان جوامع انسانى پيش مى برد.
من عرف نفسه فقد عرف ربه، سیر آفاقی و انفسی جانهايست كه نه به انسان بلكه به هستى و آنچه التزام به اوست، حرمت گذاشته و به معرفت معشوق واقعی دست يافته اند. در این حضرها که سر بر جیب مراقبت بندگی می نوازد تا آن سفرها که جهان را وطن خویش می پندارد، در سیر من الخلق الی حق خویش می رود تا در تکامل تن وانگور جان خوبشتن به من الحق الی الخلق باز گردد. یک گردش از کل به جزء و از جزء به کل، در سیری مدام و همواره . در این ورطه تماشاست که می گوید ؛
هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است . چه آنچه به اشتراک همه آدمیان است ؛ حتما ؛ «پنجره، فکر ، هوا، عشق، زمین، است و به واسطه اين نگاه، حتما مال منست.»
سفری از خاور تا باختر جهان و بالاخره برگشتی در حضری خاص که کاشان و قریه چنارش می نامد، سیر مدام رهروی اوست. در این گردش گاهی ؛
«قرآن بالای سرم، بالش من انجیل، بستر من تورات و زبرپوشم اوستا.»
يعنى كه براى چشم فرانگر من، تفاوت در رنگ و نام اديان الهى نيست، پس هرگز جمعيت كثرت خلق را نيز، متهم به جدايى از من ازلى خويش نخواهم كرد، چه رسد به دسته بندى هاى نامعلوم سياسى و به ظاهر با رنگ و بوى مدنى.
در صدای پای آب، آنجا که به وحدت و یگانگی نزدیک می شود، به روانی تمام از آن کل به جزء بر می گردد و می شود یک ؛ «اهل کاشانم» در سیر از جهان وطنی به کاشان وطنی و با عبارت «من مسلمانم» دوباره از کثرت معرفت ها به وحدت خاص خویش می رسد اما از جنس و مدار خودش . این سیر به جرات در او به من الخلق الی الحق می رسد و در بازگشت دوباره از این وحدت به نمادهای کثرت دست می آویزد و از هند به عنوان جمعیت کثرت معرفت ها در ایهام کلام مدد می جوید و از آن یگانگی به کثرتی دوباره کوچ می کند. «اهل کاشانم، اما شهر من کاشان نیست // و … نسبم شاید برسد به سفالینه ای از خاک سیلک // به زنی فاحشه در هند و بخارا برسد.»
با ذکر صفت فاحشگی برای زنی در هند و بخارا در قامت ملامتگر راه ظاهر می شود و با ذکر سیلک به تاریخ کثرت ابناء بشر بر می گردد و با هند به کثرت ادیان . یک سیر من الحق الی الخلق را در تکامل دوباره از وحدت تا کثرت به پیش می برد.
اين بازگشت مدام به كثرت، يعنى مردم.
او اکنون چکیده به امتزاج رسیده همه راستی ها و درستی های روزگاران گذشته و حال است. یک منطق علمی قوام یافته که در او به منطق عملی زیست رسیده است. در اینگونه اندیشه پلورالیزم معرفتی و دینی است که در کنار اعتقاد به نظام احسن پروردگار، در برخورد با پدیده ها و عناصر هستی از انسان و نبات و حیوا، همه چیز و همه کس را زیبا می بیند تا آنجا که نمی خواهد حتی مگسی از سرانگشت خلقت برود.
«ونخواهیم مگس از سرانگشت طبیعت بپرد » چه مگس ایهامی است برای هر عقیده و اندیشه مخالف یا مزاحم حال و روز مدام آن، وجه شبه ایست برای چند صدایی بودن در برابر تک صدایی ها. اینگونه راهی را در یگانگی آن معشوق ازلی به صدای پای وحدت در جاری آب ها می سپارد، آنهم با خدایی که ؛ «و خدایی که در این نزدیکیست، لای این شب بوها، پای آن کاج بلند،» این کثرت به وحدت رسیده و وحدت به کثرت رسیده، اکنون تمام آنچه هست را سفره و میعاد یار می بیند و به جهان از آن رو خرم و خرسند می شود که جهان خرم و خرسند از اوست. از این روست که ؛
«دشت سجاده من، من وضو با تپش پنجره ها می گیرم .» سنگ از پشت نمازش پیداست و حجرالاسود او اکنون ، روشنی باغچه است . تو گویی بر صداق «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض» می تازد و زمین محراب تمنای او می شود . از این دریچه ی نگاه است که “سبزه ای را بکنم ، خواهم مرد . «چه برای او و دیگرانی در این سلسله، این ولوله هدفمند موجودات در پهنه فراخ گیتی، به دور از خزه نام ها و جلدها زیبا و فرحبخش است. چه این باور زیباییست که ؛
«تسبیح گوی او نه بنی آدم است و بس // هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد .» در این ورطه تماشایی اینهمه تویی و این تو، همه ایست که با محبوب خویش می گوید ؛
«بدرآ، بی خدایی مرا بیاگن، محراب بی آغازم شو . نزدیک آی تا من سراسر «من» شوم .
چه به قول فیض کاشانی اصلا ؛
«با من بودی منت نمی دانستم
یا من بودی منت نمی دانستم
رفتم زمیان و آن زمان دانستم
تا من بودی منت نمی دانستم »
چه جهان تشنه اى اين نگاه سالم و بكر و ازليست. چه امروز براى رسيدن به حقيقت جامعه مدنى، زمين محتاج هويت هاى انسانى چون سپهريست.
چه جهان غمناك است!

صحبت‌های شهردار گذشته تهران درباره طلب ۱۸ هزار میلیاردی شهرداری از دولت واقعیت ندارد
هم اکنون بخوانید

 

نگارنده: محمدثابت ايمان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه + دو =

دکمه بازگشت به بالا