«وحشت حکومتهای بنی امیه و بنی عباس از ترویج اسلامِ راستین و اصیل توسط امام جعفر صادق (ع) و پیروانشان، آنها را واداشت تا اولا حقانیت آن امام بزگوار را انکار کنند و ثانیا موجب شد تا آنها با ایجاد فِرق و گروههای فکری مختلف و البته منحرف، تا جای ممکن علیه امام صادق (ع) اقدام و تبلیغات کنند تا به نوعی از این طریق، بقای حکومت و منافع خود را تضمین نمایند. در این چهارچوب، پاسخ امام صادق (ع) به تمامی این رویهها، پیگیری نهضت علمی و تربیت شاگردان فرهیخته، متعهد و روشنگر بود.»
به گزارش خبرنگار ایلنا، همزمان با فرارسیدن ششم خردادماه، سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع)، ششمین امام شیعیان که به دلیل فعالیتهای علمی و روشنگریهایش در زمینه ترویج اسلام حقیقی و راستین، به «رئیس مذهب تشیع» نیز لقب گرفته است، بسیاری از کاشناسان و صاحب نظران، به بررسی ابعاد مختلف حیات آن وجودِ مقدس و فعالیتهای ایشان و پیامدهای آن برای اسلام و جامعه اسلامی میپردازند. البته که سوالهای زیادی در این رابطه مطرح است با این حال، تاکید امام صادق(ع) بر فعالیتهای علمی و تربیت هزاران شاگرد فرهیخته توسط ایشان و در عین حال مناظرات علمی گسترده ایشان و شاگردانشان با روسا و متفکران فِرق گوناگون، توجه زیادی را در بررسی ابعاد مهم حیات مبارک امام جعفر صادق (ع) به خود جلب میکند. در این راستا، ایشان هدفِ حملات گوناگونی چه از جانب حکومتهای وقت یعنی بنی امیه و بنی عباس، و چه صاحبان فِرق بعضا انحرافی بودند که همگی آنها تنها یک هدف داشتند: منزوی کردن و تضعیف تلاشهای فراگیر امام جعفر صادق (ع) در ترویج اسلام اصیل و حقیقی و توسعه نسخهای از اسلام که در آن بیتوجهی به امور سیاسی و اجتماعی جامعه، به نحو گستردهای به مردم توصیه میشود و به نوعی در قالب این اسلام سعی میشود که راه حکومت ظالمانه حکام بر مسلمانان، هموار گردد. در این راستا، در گفتگو با «محمدحسین رجبی دوانی»، استاد دانشگاه، مورخ، و پژوهشگر تاریخ اسلام، به بررسی برخی از مهمترین پرسشهای مرتبط با دوران حیات امام جعفر صادق (ع) پرداختیم. مشروح گفتگو با «محمدحسین رجبی دوانی» را در ادامه میخوانید.
امام جعفر صادق (ع) به عنوان «رئیس مذهب تشیع»، تا حد زیادی به واسطه فعالیتهای قابل توجه علمی خود و تضمین روند تداومِ حیات اسلام راستین و حقیقی، به واسطه تربیت دهها شاگرد فرهیخته، متعهد و روشنگر شناخته میشوند. ایشان در دوران خود دانشگاهی را (به بیان امروزی) ایجاد کردند و صدها شاگرد را پرورش دادند. به نظر شما دلیل اصلی اینکه ایشان این بُعد (علمی) را جهت فعالیتهای خود انتخاب کردند و این مساله در بخش اعظم دوران حیاتشان (پیگیری نهضت علمی) دنبال شد، چه بود؟
موقعیتی که امام صادق (ع) برای نشر علوم و معارف اسلامی پیدا کردند در حقیقت حاصل فعالیتها و تلاشهای گسترده ائمه پیشین (علیهم السلام) بوده که در عصر امام صادق (ع) به ثمر نشسته است. این بدان معناست که ائمه قبلی با توجه به مسائل، بحرانها، مشکلات و موانع گستردهای که در برابر آنها از طرف حاکمیتهای فاسد و غاصب وجود داشت، تلاش گستردهای کردند تا اسلامِ اصیل و اسلام پیامبر (ص) را در آن شرایط سخت از خطر نابودی نجات بدهند و در برابر تحریف، انحرافات، و بدعتها تا آنجایی که مقدور است بایستند. با این همه، در عصر امام صادق این تلاشها نتیجه داد و چون اصل اسلام و اسلامِ اصیل از خطر نابودی نجات یافته بود، حالا شرایطی فراهم شده که از بُعد علمی و معرفتی، امامان ما بتواند اسلام را عرضه بکنند.
البته این شرایط در زمان امام باقر (ع) تا حدی فراهم شد لذا پیش از امام صادق (ع)، ایشان بودند که بخشی از دریای بیکران علوم و معارفشان را به روی مردم گشودند. درست به همین دلیل هم بود که ایشان «باقرالعلوم» خوانده شدند. آن حضرت کار را آغاز کردند اما روند در دوران امام صادق (ع) به اوج رسید. جدای از اینها در دوره امامت امام صادق (ع)، دستگاه خلافت اُموی رو به ضعف و انحطاط و سقوط میرفت و درست به همین دلیل آنها تا حد زیادی از امام صادق(ع) غافل شدند و فشارها به طور طبیعی از امام کاسته شد و بعد هم که بنیامیه سقوط کرد و بنی عباس سر کار آمد، چون آنها دوره آغاز حکومتشان بود و به دنبال تثبیت خودشان بودند، در ابتدا فشار چندانی را به امام صادق (ع) وارد نکردند. از این رو، این فرصت استثنایی و طلایی در اختیار آن حضرت قرار گرفت و موجب شد تا بیشترین حجم احادیث در حوزههای گوناگون علمی، از امام صادق (ع) صادر شود.
امام جعفر صادق (ع) مناظرات زیادی را نیز با روسای دیگر فرقهها داشتهاند. مناظراتی که مطالب مختلفی نیز در مورد آنها نقل شده است. به نظر شما هدف اصلی امام صادق (ع) از انجام این مناظرات چه بود؟
همانطور که پیشتر نیز گفتم، حاکمیتهای فاسد جلوی فعالیتهای ائمه ما را میگرفتند زیرا میدانستند که اگر اسلام حقیقی و راستین از سوی آنها در میان مردم رواج پیدا کند، مردم به آن حد از رشد و بصیرت و آگاهی میرسند که حاکمیتهای ظالم و فاسد و نامشروع را برخواهند چید. از این رو، بر ائمه سخت میگرفتند و مانع از شناسایی دیدگاههای اهل بیت (علیهم السلام) توسط مردم میشدند. از سوی دیگر، این حکومت ها، فرقههای منحرف و کسانی که با اهل بیت نَه تنها زاویه، بلکه عناد داشتند را نیز تشویق و حمایت میکردند. از این منظر، ما شاهدیم که به ویژه در عهد بنی امیه، فرقه انحرافی با نام فرقه «مرجئه» ایجاد میشود و پشت آن را میگیرند. اقدامی که هدف اصلی آن این بود که حکام وقت مایل بودند تا مردم را به سمتی که میخواهند بکشند و عملا آنها را به مسائلی مشغول میکردند که از اصلِ دین دور بود و این باور را به آنها القا میکرد که حتی اگر خلاف دین و اصول آن عمل کنند نیز این مساله چندان از اهمیت برخوردار نیست.
به طور خاص همین فرقه «مرجئه» اینگونه به مردم القا میکرد که آنها نباید کاری به کارِ حکومتها داشته باشند. آنها (حکومتها) اگر صالح یا ظالم باشند، این مساله به خدا مربوط است و ما وظیفهای در این رابطه نداریم. از این رو، فرقههای اینچنینی ترویج میشدند و از سوی دیگر به دلیل فساد فراگیری که در جوامع اسلامی به دلیل وجود حکومتهای ناشایست ایجاد شده بود، جریانهای بددین و ضددینی نیز پدید آمده بود که به طور خاص به آنها «دهریون» میگفتند و اساسا آنها منکر مبدا و معاد و اصل خداوند بودند. از این رو، آنها نیز مشغول ترویج افکارشان بودند و در این فضا، امام صادق (ع) برای مقابله با این هجمهها و انحرافات و بیدینیها، راهِ علمی را انتخاب میکنند و عالمانه میایستند و با بزرگان آنها و صاحبان اندیشههایشان ولو منحرف و فاسد، به صورت منطقی به بحث و مناظره مینشینند و گاهی اوقات نیز شاگردان خود را به میدان بحث با آنها میفرستادند.
از این رو، به دلیل اوج گیری فعالیتهای فرقههای منحرف در زمان حیات مبارک امام صادق (ع) و اینکه مردم هم خیلی از معنویت دوران صدر اسلام فاصله گرفته بودند و عملا تحت تاثیر جریانهای انحرافی قرار میگرفتند، امام صادق (ع) به عنوان وظیفه و تکلیف خود با آنها به مقابله و مناظره میپرداخت و در این فضا، طبیعی هم بود که طرفهای مقابل هر چقدر هم که علم میداشتند، حریف دریای بیکران علمِ امام صادق (ع) نمیشدند و محکوم میگشتند و امام از این طریق، از اسلام اصیل دفاع میکردند و منحرفان را محکوم و از صحنه خارج میساختند.
«ابن تیمیه» در جایی ادعا کرده است که امام صادق (ع) علم خود را از افرادی نظیر زُهری، عبدالله بن عمر، و عطا ابن ابورباح فراگرفتهاند. این شبهه از کجا آمده و پاسخ منطقی آن چیست؟
این گزاره و ادعا بسیار پوچ و بیمبنا است. وقتی ابن تیمیه در عناد خود با اهل بیت(ع) حتی به ساحت قدسی امیرالمومنین(ع) نیز که برای اهل تسنن به عنوان خلیفه چهارم، فردی مورد احترام است، جسارت میکند، کاملا طبیعی است که به امام صادق(ع) از روی لجاجت و عداوت، نکاتی را نسبت دهد. اتفاقا برخلاف حرفِ بیمبنای او، بسیاری از علمای اهل تسنن خود معترفند که بزرگان اهل تسنن یعنی روسای چهار فرقه فقهی اهل تسنن: ابوحنیفه، محمد بن ادریس شافعی، انس بن مالک و احمد حنبل، یا مستقیم و یا با واسطه، شاگردان امام صادق (ع) بودهاند و به نوعی از سفره عظیم علمی امام صادق(ع) بهره بردهاند. اتفاقا همان زُهری که ابن تیمیه مطرح میکند، در عصر امام سجاد(ع) بوده و ایشان در یک مناظره با وی، او را که توجیهگر ظلم حکومت فاسد اموی است، مورد حمله قرار میدهد و او نیز جلوی امام سجاد(ع)، کم میآورد. از این رو، ادعای پوچ این تیمیه نَه از روی استدلال و منطق بلکه مبتنی بر دادههای واهی است و سعی دارد موقعیت علمیِ بیرقیب امام صادق(ع) را هدف قرار دهد. مسالهای که به هیچ عنوان با دادهها و گزارههای تاریخی همخوانی ندارد.
بخش قابل توجهی از حیات مبارک امام صادق(ع) در امور علمی صرف شده است. امام صادق(ع) به قدری در مسائل علمی ابتکار و نوآوری داشتهاند که از ایشان با عنوان «مغز متفکر تشیع» نیز یاد میشود. به نظر شما چرا کمتر در این رابطه و ابتکارات ایشان سخن گفته و به آنها پرداخته شده است؟
امام صادق(ع) و به طور کلی هر امام دیگری، بسته به ظرفیت مردم زمانشان، مطالبی را عرضه و مطرح میکردند. وقتی جامعه، حتی جامعه علمی، در آن حد نیست که بتواند بیشتر از دریای عظیم و معدن علم امامان بهره ببرد، امام محبور است که تا حدی که ظرف آن جا میگیرد، از علم خود ارائه کند. از این رو، وقتی امیرالمونین(ع) میفرمایند که «از من سوال کنید پیش از اینکه من را از دست دهید» و سپس ایشان قسم میخورند که راههای آسمان را از روی زمین، بهتر بلد هستند، درک درستی از این صحبتها انجام نمیگیرد. از این رو، در عصر امام صادق(ع) نیز شاهد معادله مشابهی هستیم. در واقع اگر چه سطح علمی بالاتر رفته، ولی گنجایش و ظرفیت بیشتری وجود ندارد تا امام دامنه دانش خود را در حوزههای دیگر باز کنند زیرا از فهم مردم زمانه بالاتر است. از این رو، ایشان در آن حدی که جامعه میتواند بفهمد و درک کند از علوم خود به جامعه میدهد. قطعا اگر برخی پیدا میشدند که بالاتر از ظرف جامعه آن روز، به مسائلی رسیده بودند و سوالاتی را در مورد آنها مطرح میکردند، امام عِلم کافی را داشتند و میتوانستند آنها را راهنمایی کنند. از این رو، وقتی دانش کافی از سوی دیگران وجود ندارد و البته امام صادق (ع) هم نمیتوانند فی البداهه در مورد مسائلی حرف بزنند که مردم دانش آنها را ندارند، این رویکرد (صحبت در مورد مسائل مذکور) بیحاصل است و از این منظر، ایشان از بیان آنها خودداری میکردند.
«فرقه گرایی» یک آفت جدی در عصر حیات امام صادق (ع) بوده است. دلیل اوج گیری این مساله در این دوران را چه میدانید؟
نکته اول که در این رابطه میتوان گفت این است که اساسا حکومتهای وقت در این رابطه از ترویج اسلام راستین هراس داشتند و درست به همین دلیل، اقدام به ایجاد و ساخت فرقههای گوناگون میکردند تا بتوانند با تکیه بر آنها و پنهان شدن پشت سرشان، تا جای ممکن، مانع از آشنایی مردم با اسلام راستین و اصیل شوند و البته امامان ما را نیز محدود کنند. جدای از اینها باید توجه داشته باشیم که جامعه اسلامی در آن زمان، با فرهنگ و تمدنهای دیگر نیز آشنا شده بود و آنها عملا وارد قلمرو تمدن ایرانِ دوره ساسانی و روم و مصر هم شده بودند و عملا افکار و مسائلی تازه را در جامعه اسلامی رواج داده بودند. مسالهای که تا حدی خود را در بیدینی و بیبند و باری عدهای نیز نشان میداد و حاصل اختلاط با فرهنگ و تمدنهای دیگر بود و در عملا، فرقههای جدیدی را نیز پدید میآورد. البته که گسترش این فرقهها را به طور ویژه در عصر حکومت بنی عباس شاهد بودیم زیرا این حکومت خود شاخهای از بنی هاشم بودند و به حقیقتِ امامان ما نیز واقف بودند اما وقتی به قدرت رسیدند فهمیدند که برای حفظ قدرتشان، هم بایستی حقیقت این بزرگواران را انکار کنند و هم در برابرشان، افراد و جریاناتی را نیز عَلم کنند. از این رو، یکی از دلیل گسترش فرقهها و جریانهای فکری منحرف در دوره امام صادق(ع) همین بود.
گفتگو: سامان سفالگر
انتهای پیام/