سخنگوی دولت گفت: توسعه جز با تکیه بر دیوار بلند فرهنگ و پیچ خوردن در آن محقق نخواهد شد.
به گزارش اعتماد نو به نقل از ایلنا، علی ربیعی، دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهور و سخنگوی دولت در یادداشتی با عنوان «سیمین جلال» نوشت: بعضی از آدمهای عرصه فرهنگ و هنر به شهرت میرسند و شهره عام و خاص میشوند اما برخی دیگر پا را از دایره شهرت فردی فراتر گذاشته و نامشان خارج از ارزش و ویژگیهای شخصیشان با اتفاقات و مفاهیم عجین شده و موثر فرهنگی میشوند. سیمین دانشور از این دسته نامآوران ادبی است.
به بهانه هشتم اردیبهشت زادروز “سیمین”خواستم نقبی بزنم به خاطرات بلورآجین شبهای زمستان سووشون خوانی و “زری” و “یوسفی” که به گمانم همان سیمین و جلال بودند.
سو وشون سیمین برایم روایت دلربایی بود که در بستر یک لایه روایی و داستانی با بهرهگیری از نوعی تمثیل، بانوی داستانش را در سیر تحولی درونی، به یک کنشگر اجتماعی مبدل میکرد و حتی وقتی جلال از برش رفت بهیاد- دوست -که جلال و شوکت زندگیاش بود در سوگش به دگر بار به سَو وشون نشست.
نام سیمین با کانون نویسندگان ایران هم پیوندی عمیق دارد. اساس کانون را نیروهای چپ تشکیل میدادند. بیتردید تولیدات هنری_ نظری کانون در شکلگیری نوعی نظریه اعتراضی و نثر “حرمان _تعرض” در دوران رژیم شاهنشاهی نقشی اساسی داشت.
وقتی از “سیمین” مینویسم و شعر و ادبیات حداقل سه دهه پیش از انقلاب تاکنون را مرور میکنم و غربت این سرودهها و نوشتهها در مصرف فرهنگی امروز میبینم، احساس میشود نوعی بیگانگی با گذشته شکل گرفته است. بخش اعظمی از نسل امروز دچار نوعی
بیگانگی با عقبه فرهنگی _ اجتماعی این سرزمین شده، حتی در کتابهای درسی هم به مرور شاهد پوستاندازی نامها و نشانههای گذشته در معرفی فرهنگ و ادبیات ایران هستیم.
آنچه میگویم به معنای نفی تولیدات فرهنگی و ادبی جدید نیست، بلکه تاثر از بیگانگی نسلی با اندیشههای ادبی صد سال اخیر است. من معتقدم نسلها با عقبه فرهنگی_ تاریخی خود به بالندگی میرسند.
آخرین بار که به نمایشگاه کتاب رفتم، با دکتر کوثری _مدیر وقت انتشارات علمی فرهنگی_ در نمایشگاه کتاب قدم می زدیم و تاملی بر رفتار خریداران کتاب در سالنهای نمایشگاه داشتیم. نوع خرید کتابها، نشان دهنده ذائقه و مصرف فرهنگی بود که بیشتر متمایل به کتابهایی مانند به دنبال موفقیت، ثروت، پولدار شدن و یا دوست یابی و کتابهایی نویسندگان جدید به سبک “دیل کارنگی” نسل ما بود. اما بازار کتابهای تاریخی و فرهنگی کم رونق مینمود و در وادی شعر و رمان هم، به شکل محدود و انگشتشمار از شعرا و داستان نویسان ایرانی استقبال میشد.
اما ماجرا وقتی تاسفبار میشود که حتی برخی نخبگان سیاسی در ساخت قدرت هم، نسبت ذهنی با گذشته سینما، تئاتر، رمان، شعر، ادبیات و هنر نداشته باشند.
به خاطر دارم در کمیسیونی به نام فرهنگ در جمعی که میبایست رنگ و بوی فرهنگی به قوانین و مقررات کشور بدهند، متاسفانه حتی چند شاعر، فیلمساز و نویسنده معاصر و یا چند نسل قبل را هم نمیشناختند. شاید حتی در طول عمر خود یک کتاب رمان هم به دست نگرفتهاند. کل آشناییشان با هنر از طریق کارتهای توزیعی وزارت ارشاد در جشنوارههای فجر شکل گرفته است. از این بیگانگیهای فرهنگی _تاریخی زیاد سراغ دارم که قصد و مجال بیان آن نیست.
یکی از خاطرات تلخم به یکی از همین نوع افراد برمیگردد. وی در زمان وزارت، خواهان ملاقات با من بود. چون روز تعطیل بود و فکر کردم کار مهمی دارد دعوتش را با تصور اینکه به منزلش دعوت شدهام قبول کردم. اما، وقتی رسیدم دیدم محل ملاقات، دفتر کار یک شرکت است. معذب شده بودم و در دقایق اول، سخنی رد و بدل تشد. چون عجله داشتم برای آغاز سخن و به جهت شکستن یخ سکوت، به یکی از افراد مشهور زندانی قبل از انقلاب شهرش اشاره کردم، او را نمیشناخت. اینبار به یک فعال سیاسی پنج دهه اخیر در شهرش که سردمدار یک جنبش سیاسی بود اشاره کردم در کمال تعجب، باز هم نمیشناخت. هرچه پیش رفتم کسی را از دنیای سیاست و تحولات فرهنگی و اجتماعی نمیشناخت. حوصله او هم سر رفت و به اصل مطلب پرداخت. درخواستی برای سپردن پیمانکاری یک پروژه بیمارستانی به شرکت مدنظرش داشت. هنوز هم که هنوز پس سالها این خاطره تلخ را مرور می کنم و تاسف میخورم.
بگذریم، از حاشیه دور شده و به متن موضوع بپردازیم.
فکر میکنم اگر باز هم بوی خوب کتاب در مشام بچههای این مرز و بوم بپیچد و عقبه فرهنگی، تاریخی و اجتماعی در مصرف فکریمان قرار گیرد، سیمین و جلالهای جدید پدیدار میشوند و قاصد روزان ابری نیماییها و مهربان تر از برگ کدکنیها بوسههای باران را نوید خواهند داد.
میاندیشم که توسعه جز با تکیه بر دیوار بلند فرهنگ، و پیچ خوردن در آن محقق نخواهد شد.