علیرضا داوودنژاد (نویسنده و کارگردان سینما) در گفتگو با خبرنگار ایلنا، در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت سینمای ایران و آنچه در سال ۱۴۰۱ ایران گذشت، گفت: آنچه که در سال گذشته در سینمای ایران اتفاق افتاد ادامه تلاش دشمنان سینمای موفق ایران برای زمین زدن این سینما و آماده کردن بازارهای رسمی برای عرضه و غلبه سینمای خارجی و فیلمهای امریکایی بود. چنانکه حتما به خاطر دارید سازمان سینمایی وزارت ارشاد با آب و تاب ۱۴۰۲ را سال ورود رسمی فیلم خارجی برای نمایش در بازار رسمی سالنهای سینمای ایران اعلام کرد که در اصل اعلام رسمی آزادی ورود سینمای امریکا به بازار سینمای ایران محسوب میشود.
سازنده فیلم «نیاز» تصریح کرد: سینمای ایران در چند سال گذشته و در ادامه کسادی ناشی از کرونا و بعضی همراهیها با جنبشهای اعتراضی؛ بیش از گذشته گرفتار سانسور و سرکوب و ناامنی شغلی شد و به دشمنان سینمای ایران این فرصت را داد تا چرخه تولید و توزیع و نمایش حرفهای آن را به گل بنشانند و فضا را برای ورود و خودنمایی هرچه بیشتر فیلمها و سریالهای خارجی فراهم کنند. در واقع جریان نفوذی در مدیریت سینما از یک طرف با سانسور بین سینما و زندگی فاصله میاندازند تا فیلمها نتوانند به مطالبات مردم پاسخ بدهند و از طرف دیگر با دامن زدن به ناامنی بازار، زمینه ورشکستگی جریان تولید حرفهای و مستقل فیلمهای سینمایی را در ایران فراهم میکنند. سینمایی که در تولید با سانسور مواجه باشد و در توزیع از پتانسیل دهها میلیون مخاطب در شبکه نمایش خانگی محروم شود و بازارسازی مناسب و فراهم کردن زیرساختها نیز با تعمد در آن نادیده گرفته شود پیداست که به سوی کسادی و ورشکستگی رانده خواهد شد.
داوودنژاد خاطرنشان کرد: بعد از کرونا حدود دویست فیلم ایرانی در صف اکران بود و همچنان بخش زیادی از آنها در صف اکران هستند درحالیکه با مشارکت اصناف و سروسامان دادن به شبکه نمایش خانگی و بازارسازی، تبلیغات، ایجاد امنیت و فراهم کردن زیرساختهای مناسب میشد تحول و جهشی بزرگ در سینمای موفق و حرفهای ایران بوجود آورد تا در ادامه دامنه تاثیرات ذوقی و تخصصی و خلاقه آن بتواند از سقوط هر روزه منظومه هنری رسانهای مملکت جلوگیری کند و در مقابله با منظومههای رقیب و حریف منطقهای و بینالمللی به یاری آن بشتابد؛ اما این چیزی نبود که خواسته دشمنان سینمای ایران باشد و آنها توانستند با نفوذ؛ چرخه تولید و توزیع و نمایش سینمای موفق و حرفهای ایران را که هم بازارهای داخلی را پوشش میداد و هم در عرصه های جهانی پیروز بود، به گل بنشانند.
کارگردان فیلم سینمایی «فِراری» تصریح کرد: سانسور و ایجاد ناامنی در بازار توزیع و نمایش فیلم دو حربه قدیمی هستند که در شصت یا هفتاد سال گذشته در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا توسط حکومتهای مستبد و وابسته به کار گرفته شدند تا بین سینماهای ملی و موضوعات مبتلابه و جاری ملتها فاصله بیاندازند و با واردات بی در و پیکر فیلم خارجی جریان تولیدات داخلی را به انفعال و تقلید و کپیبرداری بکشانند و با انداختن آنها از چشم مردم، سرمایهها و پخشها و سالنها و ظرفیتهای نمایشی را به سوی واردات فیلمهای خارجی و هالیوودی و بالیوودی برانند و سینماهای ملی را یکی پس از دیگری به کسادی و رکود و ورشکستگی مبتلا کنند. در ایران هم طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ این سیاست به اوج رسید و آمار سینمای تضعیف شده ایران را از تولید ۱۰۰ فیلم در سال به ۱۵ فیلم رساند و آثار ورشکستگی را در جریان حرفهای تولیدِ متکی به گیشه آشکار کرد؛ اما ملت با انقلاب به میدان آمد و سینمای ملی را با کنترل واردات و تقویت زیر ساختها و میدان دادن به نیروهای مستعد و جوان بازسازی کرد و تحولاتی به وجود آورد که سینما توانست روی پای خود بایستد و با سرعت به سوی موفقیتهای داخلی و خارجی حرکت کند؛ اما چه باید کرد که جریانات ارتجاعی و دشمنان پیشرفت مملکت منفعت خود را در وابستگی و دلالی و خام فروشی و واردات میبینند و هرگز دست از کارشکنی نمیکشند و بار دیگر با همان حربههای قدیمی یعنی سانسور و نا امنی بازار وارد شدند و به جدا کردن سینما از مردم پرداختند و با ترویج گسترده سرقت و قاچاق فیلم و ایجاد نا امنی در بازار رسمی به تقویت و توسعه بازار سیاه مشغول شدند و نهایتا بار دیگر جریان حرفهای تولید داخلی را به انفعال و تقلید و کپیبرداری و گرفتاری در چرخه تکرار و ملال و رکود و ورشکستگی مبتلا کردند.
کارگردان فیلم سینمایی «مصائب شیرین» در توضیح این دو معضل و منشأ شکلگیری آنها در سینمای بعد از انقلاب ایران گفت: با ممنوعیت نمایش فیلمهای ایرانی در بعد از انقلاب، ایران ماند و سالنهای سینمای سراسر کشور و فیلم های انباری و ته انباری خارجی که به بالاترین قیمتها خرید و فروش میشد و در واقع اگر حمایت قوی امام از تولید فیلم ایرانی نبود و تاکید نمیکردند که حتی بدترین فیلم ایرانی از بهترین فیلم خارجی بهتر است سینمای ایران مخصوصاً با بروز جنگ از بین می رفت؛ کما اینکه بعد از آن حرکتهای ارتجاعی آغاز شد و سانسور جان تازهای گرفت و واردات با ویدیو و بعدها ماهواره روشهای تازه پیدا کرد؛ ولی اینبار تشکلهای صنفی سینما که در بعد از انقلاب بازسازی شده و پا گرفته بودند به دفاع از سینما پرداختند و با ورود سیف الله داد به مدیریت سینما که از دل سینمای حرفهای و تشکیلات صنفی آمده بود تا حدودی ورق برگشت و تسهیل تولید و نزدیکی سینما به مردم و قانونمندی بازار نمایش خانگی و مشارکت اصناف در اداره امور سینما رفت تا سروسامانی بگیرد اما متاسفانه شیوع همزمان انحصارطلبی و دارودسته بازی در سینما مانع شد و همکاریهای آشکار و پنهان آنها با ارتجاع سد راه سینمای محبوب اجتماعی و مردمی ایران شد و سیفالله داد را یکسال پیش از پایان دوره او سرنگون کرد و ضربهای کاری به سینمای ملی وارد آمد.
داوودنژاد در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: پس بار دیگر سانسور تقویت شد و واردات اینبار در قالب بازار سیاه نمایش خانگی سازماندهی شد و کار اصناف سینمایی و جریان تازه پا گرفته تولید داخلی فیلم سخت و سختتر شد. با گذشت سالیان که انحصارطلبها و دار و دستهبازها امور سینما را قبضه کرده بودند و بودجهها و گیشهها را به نفع خود مدیریت می کردند و دست آخر با بستن خانه سینما قصد تعطیلی اصناف را هم داشتند؛ با آمدن حجتالله ایوبی تحولاتی تازه اتفاق افتاد و برای زنده نگاه داشتن سینمای ملی تلاشهای موثری صورت گرفت. گام اول او روزآمد کردن عرضه و توزیع و نمایش فیلم بود؛ با سرمایه گذاری قابل توجهی نمایش فیلم در سالنهای سراسر کشور دیجیتال شد و دامنه تاثیرات این اقدام لابراتوارها و سازمانهای پخش فیلم و ابزار تولید و تجهیزات استودیوها را به کلی دگرگون و روزامد کرد. اکران گسترده و همزمان سراسری مورد توجه قرار گرفت، فروش بالا رفت؛ برای نسل جوان و سینمای تجربی ایران گروه هنر و تجربه تاسیس شد. او سعی داشت با موسسه رسانههای تصویری نیز برای جریان تولید فیلمهای ایرانی شبکه نمایش خانگی مطمئنی ایجاد کند و به همین دلیل سختگیری در ممیزیها کمتر شد. تولید جان تازه پیدا کرد و مبارزه با سرقت و قاچاق فیلم هم جدیتر از گذشته ادامه پیدا کرد و خواه ناخواه و به رسم معهود به جای قدر دانی و تشویق زمینههای سرنگونی ایوبی نیز همچون سیفالله داد فراهم آمد و او هم پیش از آنکه دوره چهار ساله مدیریتش به پایان برسد بر کنار شد. واقعیت این است که انحصارطلبی و دارودسته بازی و ارتجاع در کشور ما گوش بزنگ است تا هر مدیری که برای سازندگی و بهبودی هنر هفتم تلاش کند را کنار برنند و دوباره به جریان سانسور و ناامنی در بازار قوت ببخشند و از این آب گلآلود ماهیهای خود را بگیرند و با احاطه بر بودجهها و غلبه بر گیشهها مسیر و مقصد خود را در سینما و ارتباط آن با مردم دنبال کنند.
کارگردان فیلم سینمایی «مرهم» افزود: این جریانها اساسا ترجیح میدهند تفکر انتقادی و تخیل خلاق در کشور وجود نداشته باشد که یک راه آن جلوگیری از حیات سینمای ملی است و به همین دلیل همواره سینما در ایران و کشورهای منطقه با چالشی در مقابله با این جریانات روبرو بوده است. جریانی ارتجاعی که اساسا میانهای با هنرمند و متفکر داخلی ندارد و از قضا ترجیح میدهد راه را برای ورود فیلمها و سریالهای خارجی و امریکایی باز کند و اتفاقاً مورد علاقه و حمایت نه چندان آشکار انگلیسیها و آمریکاییها نیز هستند؛ جنانکه میبینیم امروز به واسطه همین جریانات سینمای ما تا چه اندازه خنثی و تکراری شده و خانوادههای ایرانی بیشتر ترجیح می دهند فیلمها و سریالهای آمریکایی را ببینند و یا مخاطب سریالهای ترکیهای هستند که آنها هم کپی درجه چندم همین فیلمها و سریالهای آمریکایی و هالیوودی هستند.
وی افزود: وقتی آمریکاییها میتوانند با سینما و تلویزیون در هر خانه ایرانی نفوذ داشته باشند چرا باید به هزینههای جانی و مالی نظامی تن بدهند؟ در واقع آنها چشمها، گوشها، مغزها و قلبها را در اختیار میگیرند و ما هر چقدر هم نیروهای نظامی و دفاعی قوی داشته باشیم در مقابل این هجوم بیفایده است؛ ما با قوای نظامی و مراقبت از مرزها و تامین امنیت کشور و به موازات آن با نادیده گرفتن الزامات در عرصه مدیریت فرهنگی در واقع از مملکتی منفعل، مقلد و مصرفکننده دفاع میکنیم که نیروهای خوش قریحه و متخصص و خلاق حرفهای خود را به امان خود رها کرده و نسلهای کودک و پیر جوان مملکت را به بازارهای سیاه ماهوارهای و اینترنتی هالیوودی و بالیوودی سپرده است.
این کارگردان در ادامه اظهاراتش تأکید کرد: هیچ کشوری نمیتواند بدون داشتن یک منظومه هنری رسانهای قدرتمند برای ملت خود یا در منطقه و جهان تأثیرگذار باشد و امروزه به رسانه دیداری شنیداری فراگیر و اثرگذار نمیتوان دست پیدا کرد مگر با داشتن سینمایی محبوب و به رونق به منزله نرمافزار برای منظومه دیداری شنیداری است؛ یعنی فوت و فنها و شگردهای صوتی تصویری اثر گذار از دانایی سینمایی و هنر فیلمسازی استحصال و استخراج میشود؛ یعنی از نور و دکور و آکساسوار و چیدمان و لباس و چهرهپردازی و رفتار و گفتار و لحن و نحوه حضور مجری در یک برنامه ساده تلویزیونی گرفته تا انتخاب موضوع و ترکیب عوامل سازنده و میزانسن و بازیگری و کارگردانی و قببندی و تدوین و ریتم و ساختار و صداگذاری یک سریال تلویزیونی و میزان باورپذیری آن تحت تأثیر سطح دانایی سینمایی آن سرزمین و هنر سینما و کم و کیف تولید فیلم در آن مرز و بوم است و بهتر است اضافه کنم که حتی زمانبندی و توالی و نحوه اتصال برنامههای یک کانال تلویزیونی بدون بهره بردن از دانایی سینمایی نمیتواند به فراگیری و اثرگذاری دست پیدا کند. واقعیت این است که دوران متن گوتنبرگی یعنی دوران غلبه متن مسکوت و مکتوب سپری شده و جای آن را متن مصور و مصوت دیجیتالی گرفته است؛ ما باید بپذیریم که دوران گوتنبرگی با بسیاری ملاحظات مخصوص به آن پایان گرفته و دوران دیجیتالی با همه پیامدهای آن آغاز شده است. در این دوران جدید تولید محصول صوتی و تصویری و روایت کردن با صدا و تصویر جز با هنر فیلمسازی و تولید انواع و اشکال متفاوت آن امکانپذیر نیست و روایتهای باورپذیر و اثرگذار روایتهایی هستند که با دانایی سینمایی تولید میشوند و ما بدون این پشتوانه نمیتوانیم در دنیای جدید چه برای خودمان چه برای گفتن به دیگران حرف چندان قابل توجهی داشته باشیم.
وی افزود: در دوران گوتنبرگ مردم در جهان حواس پنجگانه زندگی میکردند و در دنیای دیجیتال عمده وقتها در جهانی دو حسی میگذرد، یعنی ما سایر حواس خود را در پرانتز قرار میدهیم و بیش از هر چیز از حواس شنوایی و دیداریمان استفاده میکنیم؛ یعنی در جهانی که از نور و صدا ساخته شده و همه در معرض هجوم سیلی افزاینده از انواع بستهبندیهای صوتی تصویری هستیم که اصرار دارند اوقات ما را اشغال کنند و نهایتا بر افکار عمومی تاثیر بگذارند و تصمیم ساز شوند؛ در چنین جهانی که عرصه جنگ روایتهای رویت پذیر است پیروزی متعلق به منظومههای دیداری شنیداری متکی به دانایی سینمایی است، تضعیف پژوهش و آموزش و تولید سینمای حرفهای آسیب بزرگی به ملک و ملت است چرا که تنها نرمافزاری که روایتهای صوتی و تصویری هنرها و رسانهها را باورپذیر و اثرگذار میکند چیزی جز دانایی سینمایی نیست. دیگر نمیتوان بدون سینما منظومه هنری رسانهای قدرتمند، فراگیر و اثرگذار داشت. اینکه در دوران رویتپذیری دیجیتالی ما کاری کنیم که سینمای ملیمان منفعل، تکراری، خنثی و کمرمق شود خیانتی بزرگ و بخشش ناپذیر در حق کشورمان مرتکب شدهایم.
کارگردان فیلم سینمایی «کلاس هنرپیشگی» در پایان تأکید کرد: کشوری که توانست با انقلاب سینمای منقرضشده و سیاه و سفید خود را که در تولید انبوه ناچار از اتکا به خشونت و جاذبههای جنسی بود، نجات بدهد و بدون بهره گرفتن از این کلیشهها در بازارهای داخلی موفق شود و به عرصههای جهانی راه پیدا کند و بالاترین جوایز جشنوارههای دنیا را به دست بیاورد نباید به هیچ عنوان چنین دارایی و دانایی ارزشمندی را که کم از دانایی غنیسازی اورانیوم نیست از دست بدهد. در دنیایی که با خشونت و جاذبههای جنسی بازارهای تجاری و حتی جشنوارهای را در اختیار خود گرفته باید از کسانی چون اصغر فرهادی و دیگر سینماگرانی که توانستهاند بدون این کلیشهها نام سینمای ایران را به عنوان یک سینمای اخلاقی، انسانی و به دور از درنده خویی و بهرهبرداری کالایی از وجود زن چه در داخل و چه در خارج پرطرفدار و پر آوازه کنند قدردانی کرد و پیرامون آنها حلقههای پژوهشی و آموزشی راه انداخت و آموزههای آنها را در حفظ و رونق و اعتلا سینمای ملی به کار گرفت؛ نه آنکه به عکس با توهین و تحقیر و نفی و انکار آنها را زیر فشار قرار داد و با تهدید و طرد و انزوا از دل و دماغ انداخت و با ممنوع الکاری و ممنوعالخروجی و ممنوعالمعاملهای به تنگنا انداخت و عاصی و خسته و ناتوان یا منزوی کرد و یا فراری داد! این نحوه برخورد با یک سینمای موفق ملی و هنرمندان خلاق آن را جز با گرایشات ارتجاعی یعنی گرایش به استبداد سیاسی و ترجیح وابستگی و جابهجایی تولید با واردات با چه انگیزه و مقصد و مقصود دیگری می توان توجیه کرد و فهمید؟
انتهای پیام/