با نام «کاخ موزه‌ها» و در ساحت «گردشگری» هر کار می‌کنند

به گزارش اعتماد نو به نقل از ایسنا، رضا دبیری‌نژاد، کارشناس موزه‌داری در سخنانی به تحلیل کاخ موزه‌ها از منظر موزه‌شناسی گفتمانی پرداخت، او در صحبت‌هایش “هویت‌یابی کاخ موزه‌ها” را مد نظر قرار داد و بخشی از کارکرد موزه‌ها را به گردشگری بسط داد، نه مانند برخی اظهار نظرها که «با ساحت گردشگری هرکاری در کاخ موزه‌ها می‌توان انجام داد»!

دبیری‌نژاد “موزه‌شناسی گفتمانی” را یکی از نکات مهم در شناخت هر موزه می‌داند و می‌گوید: موزه‌ها حاصل گفتمان‌ها هستند، یعنی موزه‌ها هم می‌توانند ایجاد گفتمان کنند. گفتمان به معنای “فکوهی” که حاصل قدرت و دانش است و البته قدرت‌های هژمونی یا مسلط شده بر جامعه که ارزش‌هایی را بر آن‌ها تحمیل یا تفسیر یا وارد می‌کنند.

او “کاخ موزه‌ها” را یکی از نمونه‌های بارز بحث شکل‌گیری موزه‌ها از دل گفتمان‌ها می‌داند و در توضیح روند شکل‌گیری این گفتمان می‌گوید: در یک مرحله‌ی تحول گفتمانی که موزه‌ها از یک گفتمان به گفتمان دیگر انتقال پیدا می‌کنند، با انقلاب اسلامی روبه‌رو می‌شوند و در نهایت “گفتمان انقلاب‌اسلامی” شکل می‌گیرد. در ادامه در مرحله‌ی تحول طرح و جذب ایجاد و نشانه‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه تغییر ماهیت داده، حذف شده یا به حاشیه رانده می‌شوند و حتی محتوای دیگری به خود می‌گیرند که در این ساحت جدید همخوان با گفتمان جدید روایت می‌شوند.

وی کاخ‌ها را نشانه‌ یا داده‌ی اجتماعی می‌داند که بر سلطنت دلالت دارند و ادامه می‌دهد: این گونه است که در تغییر گفتمان و حرکت گفتمانِ انقلاب اسلامی، آن‌ها می‌توانند مورد توجه، پیرایش یا تغییر و دگرگونی قرار گیرند.

او استفاده از اصطلاح کاخ موزه را به معنای صحبت از یک تغییر گفتمانی می‌داند و می‌افزاید: این تغییر می‌گوید ما “کاخ” نمی‌خواهیم، “کاخ موزه” می‌خواهیم اما این که این دلالت شکل می‌گیرد و چطور این گفتمان انقلاب اسلامی را چینش می‌کند و گزاره‌ها را در شکل کاخ موزه ایجاد می‌کند، با “گفتمان” رخ می‌دهد.

نمایش قدرت سلطنت و حذف تدریجی آن در موزه‌ها

وی به نخستین قانون شورای انقلاب فرهنگی در بهمن ۵۷ اشاره می‌کند که شامل کاخ‌های نیاوران وسعدآباد نیز می‌شود و بیان می‌کند: این قانون؛ رتبه‌بندی، جداکردن اموال و تحویل کاخ‌ها به وزارت فرهنگ برای تبدیل به موزه را تبیین می‌کند. از سوی دیگر گفتمان‌ها مواردی را جذب و مواردی را ترد می‌کنند.

او با بیان این‌که کاخ‌ها با دو هدف «عبرت‌آمیزی» و «آشنایی مردم با شیوه زندگی سلطنت» برای حضور فعال هستند، ادامه می‌دهد: وقتی قانون شورای انقلاب می‌گوید طلاها خارج شود، یا  فلان شیء تحویل یک مرکز دولتی شود، یعنی با وجود این‌که می‌خواهد روایت زندگی و قدرت سلطنت را به نمایش  بگذارد، اما تلاش می‌کند به مرور همه‌ی نشانه‌های قدرت سلطنتی را حذف کند.

به اعتقاد او این ناخوداگاه چالش ایجاد می‌کند، چون مردم به موزه می‌آیند تا نشانه‌های سلطنت را ببینند و از این تغییر سلطنت عبرت بگیرند. اما از سوی دیگر با نوع مواجهه با اشیاء، بناها و تصرف آن‌ها توسط نهادهای مختلف و موازی، تفسیری که تصورِ ایجادِ گفتمان دارد، رخ نمی‌دهد.

وی با تاکید بر وجود برخی معذوریت یا محدودیت‌ها در کاخ موزه‌ها ادامه می‌دهد: در برخی از مواقع استفاده از یک اصطلاح یا در حالت کلی بیان یک جمله، در کاخ‌موزه‌ها محدود می‌شود، مثلا در دوره‌ای به زبان آوردن کلمه‌ی شاه ممنوع بود و معمولا باید از کلماتی مانند رضا پهلوی و محمدرضا پهلوی استفاده می‌شد، بنابراین اکنون همین که اصطلاح را تغییر می‌دهیم، در واقع تصوری که از این عبرت داشتیم شکل نمی‌گیرد یا لااقل به طور کامل با معنای که متصور بودیم اتفاق نمی‌افتد.

مردم موزه‌ها و زندگی امروز خود را با یکدیگر مقایسه می‌کنند

دبیری نژاد با بیان این‌که گفتمان‌ها در موزه صدق یا تکذیب را به معنا و قدرت واقعی خود نشان می‌دهند، ادامه می‌دهد: در مرحله‌ی بعد، با تغییر و تحولات اجتماعی و پیشرفت زندگی جامعه و وارد شدن نهادها و نشانه‌ها در زندگی امروزی، مردم و مخاطبان موزه‌ها این نوع اقدامات را مقایسه می‌کنند.

او این مقایسه را بیشتر در دفتر یادبود کاخ‌ها و به خصوص مربوط به دهه ۷۰ – ۸۰ می‌داند و می‌افزاید: بر اساس مطالب نوشته شده درون آن‌ها می‌توان گفت که مردم در حالِ انجام این مقایسه هستند، ان‌ها وضعیت را خوانش می‌کنند، اقدامی که حاصلِ این تحولات اجتماعی بوده است.

وی با اشاره به این‌که در آن زمان، کاخ موزه‌ها همچنان در سال ۵۷ فریز شده بودند، ادامه می‌دهد: در واقع مسئولانِ این محوطه‌ها توقع داشتند که همچنان مردم با نگاه سال ۵۷ – ۶۰ به کاخ‌ها، موزه‌ها واشیای آن‌ها نگاه کنند. در واقع کاخ موزه‌های ما همراه با تحولات اجتماعی، آن‌طور که باید پوست‌اندازی نکرده بودند و همچنان همان روایت‌ها و معناها در آن فضاها بیان می‌شد.

ورود گفتمان «میراث فرهنگی» به موزه‌ها از دهه ۶۰

او با اشاره به ورود یک گفتمان دیگر از این دوره، یعنی گفتمان «میراث فرهنگی» در فضای موزه‌ای اظهار می‌کند: گفتمان میراث فرهنگی از یک دال مرکزی تبعیت می‌کند و همه آن دال مرکزی به ساخت ارزش‌های فرهنگی تاکید دارد.

پوستر سی‌وهشتمین جشنواره تئاتر فجر رونمایی شد/سرو، نماد ایستادگی مردم ایران
هم اکنون بخوانید

وی ادامه می‌دهد: اکنون سوال این‌جاست که ما کاخ‌ها را در زمره‌ی میراث‌فرهنگی تلقی می‌کنیم، پس به معماری و گنجینه‌های موجود اشاره داریم، چون همه را با چینش‌های این دال مرکزی چیدمان می‌کنیم.از سوی دیگر در این تغییر، یک سوال پیش می‌آید که کدام ارزش گذاری‌های فرهنگی و روایت‌ها و ارزش‌هایی که ارزش‌های ملی تلقی شوند و در مدل میراث فرهنگی ما آن‌ها را سرمایه ملی تلقی می‌کنیم و در این سرمایه ملی چطور قرار است با آن‌ها مواجه شویم .

دبیری‌نژاد با بیان این‌که معنای “عبرت” از این دوره شاید در کاخ موزه‌ها مورد استفاده نباشد، اضافه می‌کند: کاخ موزه‌ها از این دوره می‌توانند تداوم تاریخ و فرهنگ باشند. تاریخی که اشاره و دلالت بر ارزش‌های فرهنگ مستتر در آن دارد و می‌توانیم آن را در بحث‌های منقول و غیرمنقول و حتی در میراث طبیعی ببینیم.

گفتمان رویدادهای فرهنگی با تغییرگفتمانی ایجاد شد

وی ادامه روند تغییر در کاخ موزه‌ها را مربوط به دهه ۸۰ می‌داند و ادامه می‌دهد: دلالت بعدی مربوط به کاخ موزه‌ها، در دهه هشتاد به وجود می‌آید، یعنی زمانی که نام «کاخ – موزه‌ها»  به مجموعه‌های‌ تاریخی – فرهنگی تغییر می‌کند، مانند «مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی نیاوران یا سعدآباد».

این کارشناس موزه این‌ تغییرات را نشانه‌ای از یک دوره «تغییر گفتمانی» می‌داند و می‌گوید: در این روایت و گفتمان فرهنگی، چیزی که دال مرکزی گفتمان قرار می‌گیرد «رویدادهای فرهنگی» است. در این دوره کاخ‌های نیاوران  و سعدآباد محمل جشنواره‌ها، کنسرت‌ها، نمایش‌ها و اتفاقات دیگرگونه می‌شوند که  سعی می‌کنیم به آن‌ها ساحت فرهنگی دهیم. ساحتی که دیگر محدود یا محصور به گنجینه‌ها و آثار خودشان نیست، بلکه می‌تواند فراتر از این همراه با اتفاقات معاصر یا بیرونی باشند.

ورود گفتمان گردشگری به موزه‌ها

او تلفیق گردشگری و میراث فرهنگی با یکدیگر در دوره‌های بعدی را ، نقطه‌ی عطف ورود «گفتمان گردشگری» به موزه‌ها می‌داند و ادامه می‌دهد: در این گفتمان، دال مرکزی بر درآمدزایی، اشتغال و موارد اقتصادی و حتی شاید مسلط شدن یا برتری پیدا کردن بحث گردشگری در این فضاهاست،به اندازه‌ای که اکنون برخی معتقدند در این کار افراط می‌شود.

دبیری‌نژاد با اشاره به این نگاه از سوی برخی افراد که «با ساحت گردشگری هرکاری در کاخ موزه‌ها می‌توان انجام داد»، بیان می‌کند: این‌که بخواهند در این فضاها آش دوغ بفروشند، یا چند کافه و رستوران  در یک مجموعه شکل بگیرد و از سوی دیگر همه این‌ موارد به تبعیت از بحث برون‌سپاری و خصوصی و اجاره بیشتر دادن و به حکم اجاره کردن باشد و حتی حقِ ایجاد درآمدی را به وجود آورد، مورد بحث است.

نسبت‌های موزه‌های با چهار گفتمان در فضاهای موزه‌ای

وی چهار گفتمان «انقلاب اسلامی»، «میراث فرهنگی»، «رویدادهای فرهنگی» و « گردشگری» را رویدادهایی می‌داند که در هر دوره یک روایت و تفسیر را بر این‌کاخ‌ها وارد کرده‌اند و ادامه می‌دهد: شاید در هر دوره یکی از این‌ها گفتمان‌ها شاید قویی‌تر و برجسته تر بوده‌اند، اما هر گاه هرکدام از ان‌ها در حال مسلط شدن به اوضاع بودند، گفتمان‌های دیگر را به حاشیه می‌بردند.

او توضیح می‌دهد: در گذشته زمانی که از گفتمان انقلابی حرف می‌زنیم و صحبت از عبرت و مظلوم بودن کاخ‌ها می‌کنیم، آیا باز هم آثار هنری درون کاخ‌ها باید با همان نگاه مذموم دیده شود؟ با رخ دادنِ این اتفاق، شاید در یک دوره گنجینه هنری آن‌ها به محاق رفت و با حاشیه‌دار شدن‌شان آن دیگر دیده نشد، یا زمانی که به واسطه‌ی مساحت زیاد برخی از فضاها مانند ۱۱ هکتار مساحت نیاوران، فکر  کردیم که هر مجموعه‌ یا کارکردی می‌تواند به میراث‌فرهنگی وارد شود.

وی با اشاره به وجود موزه‌هایی مانند “بهزاد”، “آبکار” و “فرشچیان” در مجموعه‌ای مانند سعدآباد، آن‌ها را حاصل گفتمانی می‌داند که قصدشان ایجاد گنجینه‌های گفتمانی بود، حتی قبل از این‌که بررسی شود بین موزه بهزاد، میرعماد، آبکار، فرشچیان و مجموعه سعدآباد نسبت و قرابتی وجود دارد، یا خیر؟

دبیری‌نژاد ادامه می‌دهد: شاید در آن نگاه و یک نگاه مدیریتی میراث فرهنگی فکر می‌شد که چون بناهای این مجموعه در حال نابودی هستند، لازم است تا زودتر برای آنها کاری شود و چون نمی‌توانستند روایت تاریخی راحت و آزادانه‌ای از کاخ‌ها داشته باشند، سعی می‌شد تا به واسطه‌ی این شمایل میراثی و بُعد فرهنگی دادن، به کاخ موزه‌ها اعتباری دهند تا امرهای مذمومی که نگاه گفتمان سیاسیِ مسلط در حال حذف‌شان بود، را توجیه کنند.

به اعتقاد او، در آن بُرهه راهی در حال بازشدن بود تا از این مجموعه‌ها  صیانت کند، اما این نگاه به اندازه‌ای افراطی شده بود که به عنوان مثال موزه‌ای مانند چهره‌های ماندگار در سعدآباد شکل می‌گرفت، بیش از این که فکر شود دلالت بر همان حوزه میراث فرهنگی است یا خیر؟.

وی وجود این نگاه را دلیلی بر این فکر می‌داند که هر پدیده‌ی فرهنگی رخ دهد و ادامه می‌دهد: به همین دلیل ناگهان می‌بینیم داربست یک بازارچه در مجموعه یا کاخ موزه نصب می‌شود و بازارفرش و صنایع‌دستی راه می‌اندازند و حتی هر رویدادی با نام هنرو فرهنگ می‌تواند در کاخ موزه‌ها شکل بگیرد.

روایتی درباره حسین منزوی
هم اکنون بخوانید

او ایجاد چنین رویدادهایی را عاملی برای زیرسوال برد چنین فضاها و مجموعه‌هایی می‌داند و می‌گوید: اعتباری که می گویند جای هر اتفاقی در کاخ موزه‌ها نیست و معتقدند این مجموعه‌ها باید کلاس خود را داشته باشند، درحالی که وقتی درِ سعدآباد را به این معنا باز می‌کنیم که هر رویدادی بیاید، بدون تعیین سطح، رتبه وجایگاه و اجازه داده می‌شود تا یک چینش عامه شکل گرفته و فضای میراثی به یک پارک یا فرهنگسرا تبدیل شود، هر اتفاقی به راحتی شکل می‌گیرد.

چالش بینا گفتمانی در فضای بین پارک و موزه

این کارشناس موزه‌داری قرارگرفتن در موقعیت کنونی را به چالش«بینا گفتمانی» تعبیر می‌کند و ادامه می‌دهد: در این موقعیت هویت در وضعیت بلاتکلیفی قرار می‌گیرد، یعنی نمی‌توان هویت مشخصی را برای این موزه‌ها متصور شد، چون در یک بحران هویت هستند و هر کدام بخشی از یک موضوع را حذف کرده و مواردی را به فضا تحمیل کرده‌اند، موقعیتی که حاصل یک دوره، رویداد یا مرحله نیست، بلکه همه‌ی این رویکردها و تعبیرهای متفاوت ورود نظام‌های قدرتی است که از بالا وارد شده‌اند.

دبیری‌نژاد تغییر این گفتمان‌ها و نوع شکل‌گیری آن‌ها را برآمده از دانش‌های تاریخی در هر دوره‌ی تاریخی می‌داند و ادامه می‌دهد: به نظر می‌آید چهارمرحله‌ی تاریخی را در این مجموعه‌ها طی کرده‌ایم، مراحلی که هر کدام وارد چالش‌های ارزشی و هویتی شده‌اند. اما این‌که چطور می‌شود از این بحران چالش بین گفتمانی در کاخ موزه‌ها بیرون رفت و امروز آن را به یک ساماندهی هویتی برای کاخ موزه‌ها تبدیل کرد، جای خود دارد.

سلطنت و هویت دو ضلع ساماندهی در کاخ‌ها و کاخ‌موزه‌ها

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش ساماندهی هویتی “کاخ”‌ها را دلالت بر سلطنت و ساماندهی این هویت در “کاخ موزه‌”ها را دلالت بر یک پردازش می‌داند و ادامه می‌دهد: با این دلالت‌ها آن از ساحت اختصاصی خارج شده و به یک ساحت ملی تبدیل شده است، بنابراین امروز می‌توان امکان بهره‌برداری ملی را به واسطه‌ی موزه شدن مجموعه‌ها فراهم کرد، اماباید توجه داشت که برای بهره‌برداری ملی باید شرایط برخورد با آن را مواجه کرد.

دبیری نژاد می‌گوید: تبدیل یک کاخ به کاخ موزه با پردازش موزه‌ای رخ می‌دهد، صرف این‌که ما بگوئیم جایی کاخ بوده و ما همان‌گونه بخواهیم با آن مواجه شویم و آن را همان‌طور فریز کنیم، نمی‌توان آن را موزه تلقی کرد.

وی ادامه می‌دهد: اگر بپذیریم موزه یک نظام فکری، نگرشی و یک سیستم است که برای سیستم بودن نیاز به ساختار، سازمان و فرآیند دارد، ادامه می‌دهد: اگر بپذیریم که موزه یک فرآیند از رسیدن به موضوع تا عرض است و باید همه آن با شکل اعتماد نو به نقل از برنامه‌ریزی در یک موزه پردازش شود، می‌توانیم آن را موزه تلقی کنیم.

چقدر به موضوع‌شناسی در کاخ موزه‌ها پرداخته‌ایم؟

او در ادامه با طرح این پرسش که آیا ما در کاخ موزه‌ها به موضوع شناسی پرداخته‌ایم یا اجازه دادیم که جامعه و نگاه بیرونی با ما این رفتار را کند؟ می‌گوید: معتقدم در همه این تغییر گفتمانی‌ها، حاصل عمل اجتماعیِ کاخ موزه شدن را باید یک عمل اجتماعی تلقی کنیم. اما یادمان باشد به طور دائم در این فضا واکنش داشته‌ایم و کاخ موزه‌ها به محل اصلی کنش تبدیل نشده‌اند.

وی اضافه می‌کند: کنش به وجود نیامده است، بنابراین جامعه تغییر کرده و به دنبال این تغییر یک رفتار، درخواست و برخورد از این کاخ موزه‌ها طلبکار شده‌اند، پس آن‌ها مجبور به تغییر شده‌اند. در حالی که کاخ موزه‌ها و موزه‌ها باید خود پیشرو باشند و در شرایط اجتماعی ایجاد کنش کرده و بتوانند برای نظم جامعه نقش ایفا کرده و کارکرد ایجاد کنند.

او موزه‌پردازی کاخ موزه‌ها و آن‌چه که ساماندهی هویتی در موزه‌ها تعبیر شده را در مرحله‌ی نخست بازنگری از مجموعه‌ی موجود، ظرفیت‌ها و داده‌های تاریخی و داده‌های میراث طبیعی می‌داند و می‌گوید: در مرحله‌دوم این موارد تعیین می‌کنند که باید حدود و ثغور موضوعی در اعتماد نو به نقل از برنامه‌ها وفعالیت‌های فرهنگی و شیوه مواجهه با این موارد مشخص شود که امکان برخورد با آن‌ها تا کجاو چگونه وجود دارد.

مجموعه‌های فرهنگی، گزاره‌های فرهنگی هویتی ‌دارند

او اظهار می‌کند: ما برای یک شیء سناریو می‌نویسم، آن را پردازش می‌کنیم و اگر می‌خواهیم آن‌جا کاخ موزه باشد باید برای بناها، کاخ و محوطه نیز سناریو نوشته شود، در آن صورت است که مجموعه‌ها تبدیل به یک گزاره‌ی فرهنگیِ هویت‌دار یا یک قطب گردشگری برمبنای ظرفیت‌های خود می‌شوند.

دبیری‌نژاد ادامه می‌دهد: نباید نیازمند این باشیم که از بیرون رفتارهای عامیانه‌ی را تحمیل کنیم و بگوئیم که با پویایی کار گردشگری یا فرهنگی کرده‌ایم، کار فرهنگی و گردشگری می‌تواند بخشی از کارکردِ موزه‌ها باشد.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 + 9 =

دکمه بازگشت به بالا