فرانگرى یا بلوغ مدنى؛ گمشده انسان معاصر

فرانگرى گمشده انسان معاصر است. پديده اى كه در درون به يكرنگى و در برون به بيرنگى نزديك مى شود تا در مقابل، با مصداق نفاق، در چند رنگى جمعيتى از اضداد، به ظهور رسد. گام اول طلب،كشتن رنگ هاى درون درآدمیست. همانجا كه برای رسيدن، مرگ رنگ آغاز راه می شود. 

چونكه بى رنگى اسير رنگ شد/ موسيى با موسيى در جنگ شد
رنگ آبى آسمان، دليل وحدت ازلى اشياء عالم است. به قول سپهرى؛ تمثيل وحدت ازليست! حقيقت در وحدت به دست مى آيد و نپرسيم چرا رنگ حقيقت آبيست.
اهريمن جان آدمى در يكرنگيست كه مى ميرد؛
ز فكر تفرقه باز آى تا شوى مجموع / به حكم آنكه چو شد اهرمن، سروش آمد
فرانگرى آغاز يگانه نگريست. نمى شود با دوگانه نگرى و چند رنگى به دنبال حقيقت عالم بود. چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید! تنها يك كثرت ارزش خدمت دارد و بر مدار حکمت؛ عبادت به جز خدمت خلق نیست، ثواب راه محسوب مى شود، آن هم كثرت بعد از وحدت محصول. يعنى شعورآگاهى طالب عاشق به معرفت رسيده استغنا چشيده اى كه، توحيد را تجربه كرده و در سير من الحق الى الخلق، به سمت كثرت مى رود. چنين آگاه معرفت رسيده اى را خدمت خلق خوش باشد و شايسته، والا؛ نه هر كه آينه سازد سكندري داند!
مرز بين تجليات عرفانى در گمشده انسان معاصر، براى بروز در بزنگاه هاى خدمت مدنى جز اين نه بوده و نه خواهد بود. براى رسيدن به مردم سالارى، به دنبال نسخه و مدل بيگانه نباشيم. مدنيت و احترام به كثرت، در ذات مكتب عشق و عرفان ايراني موج می زند؛
دست خداوند باغ خلق دراز است/ بر خسک و خار همچو بر گل و سوسن.
بايد روح فرانگرى را آموخته باشى تا بتوانى بر كثرت معرفت هاى وجود، تن به خدمت داده و از ميوه بلند عافيت لحظه هایش، رشد خويش و جامعه را برداشت کنی. رنج است غراق در چنين كثرتى است كه، حيرت پيش از فنافى لله يار را به همراه می آورد. اینجاست که رهبانیت امت من جهاد می شود. سلک و سالک در معبر خدمت به خلقاست که بالا می رود. و اين مهم با حضور مدنی افراد در جامعه و تلاش براى تعين حق سرنوشت ايشان، ارتباط مستقيم دارد، راه انتخاب گزينشگران اجتماعى، بر متر و معيار معرفت و آگاهی مديران باز است، امانه در بازى نارس به بلوغ نرسيده چندى در حال و هواى سياست، پر از خالی و تهی از تدبير.
بزرگترين آسيبی كه اجتماع ايرانی از بازی چند رنگی جهان سياست خورده و مى خورد، همين انديشه نارس ورود افراد، در قاب تحزب و تشكل هاى مدنى مردم بنياد، بدون آگاهی و معرفت لازم انسان مدار توحیدیست. بايد چرخه معرفت در مدعى مدنيت به تمام و كمال طى شده باشد تا انسان به شكوه رهبرى و حضور در درياى ناشمار كثرت تن دهد. والا مردم را یا گاهی علف هرز می بیند یا مزاحم، حال آنکه صور جمال دیده بزرگان این مکتب چیز دیگری می گویند؛ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست(سعدی). همه عالم گواه عصمت اوست(حافظ). و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد(سپهری). اين مردم سالارى را مى توان دينى و برآمده از بطن معرفت هاى متكى بر حكمت و انديشه متعالى انسان ساز ایرانی اسلامی دانست، در غير اين صورت، هيجان، شور و شعف كودكانه ايست كه مشق تعالى خويش را، بر آزمون رنج و زحمت خلق سوار كرده و گناه اتلاف سرمايه هاى انسانى و اجتماعى را، بر دوش و جان خويش مى كشد. ايران ما در چهار دهه گذشته سياسى، چنين وضعى را در ورطه و طوفان حوادث تجربه كرده و سكان به دست، ميل ناپخته تحزب و حركت هاى مدنی نارس اينچنينی داده كه وضع جامعه و مردم با وجود اقبال منابع طبيعی و موقعيت های خاص، هنوزكه هنوز است بر پايه تدبير و اعتدال سوار نشده و بعيد است كه با اين روال و دست فرمان بتواند كه بشود. دوباره رنگ آسمان آبي است وآبی رنگ وحدت، باران رمز پاكي ست و بر خشك و خار همچو برگل و سوسن، يكسان می بارد، خار و گل نمود كثرت و جمعيت اضدادند. نمی توان بدون تفكر فرانگری، برگرده سرنوشت خلق سوار شد و طلب سهم و ادعاى ارث حضور مدنى خويش، در قاب همان احزاب نابالغ را داشت، مردم اهل و عيال پروردگارند، با مردم با يكرنگی و روحی برآمده از معرفت ذرات هستی وجود بايد روبرو شد وگرنه طبيعت كه به قول صاحب كشاف؛ آنجاكه به عين ذات استناد مى كند خود حقيقت است، به عنوان پهنه نمود آن يگانه نگرى، بزرگترين منتقم انسان سركش و رنگ به رنگ منافق نسبت به خلق خواهد بود. بايد سرنوشت مردم را محترم شمرد و راه ورود سره از ناسره مدعيان خدمت به خلق را، با معيار فرانگری از هم جدا كرد، انسانی كه درآتش رنگ ها، اسير موسیی نفس خويش است، راهی به جرگه تعالی موسای خدمت به خلق نخواهد برد. اگر فرانگری به دست آید، هرکجا باشی آسمان مال توست و پنجره، فکر، هوا، عشق زمین و هرآن چیزی که به حکم وعده و تعبیر الهی، پرتو نوری از نورالانوار یار است. چه؛ الله نورالسموات والارض!
اینجاست که باید گفت:
هجوم زخم ها و شانه بی تاب سنگین است / دوام آورد در فصل، نمک ریزی که در پیش است
اگر در سر گذر از خویشتن دارید بسم الله / مسجل می شود آن دم، هر آن چیزی که در پیش است
فرانگرى، گمشده انسان معاصر است!

ازخروج نه چندان درخور موگابه متاثر شدم
هم اکنون بخوانید

نگارنده: محمد ثابت ایمان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج + هجده =

دکمه بازگشت به بالا