
بیش از یک قرن از عمر مجموعه اى میگذرد، که زمانی نام بلدیه را، در پیشانی خدمات خویش به مردم انتخاب کرد. طبيعى بود که مهمترین فعالیت ریشه دار این سازمان در بدو تاسیس، انجام خدمات، برای رفع نیازهای روزمره شهروندان باشد. همان نشان عادی بیل و فرقونی که در گذر زمان، به واسطه نوع خدمت و کمیت مأموریتها، نخستین الگوى معرفت شناختی مديريت شهرى را، به عنوان حوزه ى خدمات شهری، در اذهان جامعه ثبت كرد. الگویی که تا اكنون بیش از یکصد و اندی سال گذار از عمر آن، هنوز که هنوز است مبنای عمل و رفتار سازمانی گروهی، در انجام مأموریت های موظف مى باشد. الگویی که کارآیی خویش را در قالب وظایف جدید و لاجرم مورد توجه در سند چشم انداز بیست ساله نظام، مبنی بر مدیریت کلان واحد شهری، روز به روز توسعه یافته تر میبیند، اما در اندیشه و نگرش و نوع نگاه منابع انسانى، تغییر و تحول اساسی، برای بروز و ظهور در دوره جدید مدیریت شهری، متناسب با رویکردها و سیاستها، از خویش به نمایش نگذاشته است. از آنجا که این الگو، شاکله و بنیان بخش عظیمی از نیازهای مردم، از تولد تا مرگ را مورد توجه قرار میدهد، همچنان خود را پیش قراول صحنه خدمت دانسته و این تصور را، هیچ گریزی نیست.
آرام آرام که از عمر این سازمان بزرگ میگذرد، شهر و آرمان هایش، بی محابا از مثلث نجیب تعریف یافته در قاعده شهر، شهروند و مدیریت شهری، پا را فراتر گذاشته و به قد و قواره، تا جایی پیش میرود که ضرورت پرداختن به حوزه های عمرانی، بیش از پیش مورد توجه قرار می گیرد.طبیعی است که این مهم، پای گفتمان جدیدی را به شهرداری باز کند، و بدنبال ان توسعه شبکه راه ها، پلها و تأسیسات ساختمانی متناظر با آن، متناسب با نیاز شهر فراهم آید.
سخن از ظهور دومین الگوی معرفت شناختی شهرداری ها، در میدان آزمون و خطای بزرگترین حوزه مدنی، با مفهوم و کالبد شهر است. حوزه اى که اکنون با نماد بیل مکانیکی، توسعه ناهمگون امروزی را بدون نگاه به آینده رقم زده است. گسست های اجتماعی حاصل از بهم پاچیدگی نخستین سلول شهری، بعد از خانه و خانواده به عنوان محله و به طبع آن تغییر وضعیت محلات افقی به عمودی و … و ایجاد سبک زندگی جدید، در بسیاری از شهرها و کلان شهرهای کشور، بدون توجه به ماهیت اقتضایی و استراتژیک حوزه های مدنی، اقلیم، آب و هوا و بالاخره وضعیت زیست محیطی در آینده ى شهرها، خبر از نیاز به فریاد درآمده ى ديگرى داشت. فريادى که، منبعث از باورها و اعتقادات و نگرشهای تجمیع یافته در روح مستتر و جان پنهان شهر بود.
صرف نظر از نقاط مثبت این توسعه که تخص
منابع را بر محور عدالت اجتماعی، تا حدودي در کلان شهر ها بويژه تهران، تا سطح ناحیه و محله محقق ساخته بود، بی ترديد در تمام طول مسیر، از توجه به مؤلفه ها و مشخصه های نهاد اجتماعی باز مانده و این مهم در حالی بود که انسان شهرنشین، می رفت تا در معتبرترین و مدرن ترین واژه ى به روز رسیده ى روزگار معاصر، در قامت شهروند جامعه ى مدنی، خویش را شناخته و از حقوق و مسئولیتهای مدنی اش، باخبر شود. از این رو سیل خروشان مطالبات به حق مردمی درقامت مفهوم شهروندی، همسو با این توسعه به راه افتاد. اما به اندازه ای که باید، در راهبردهای خرد و کلان این توسعه دیده نشد و ان مثلث سه گانه، با اضلاعی نامتقارن و بی توجه به یکدیگر، دچار رشد ناموزون و ناپایدار کنونی شدند.
اینجاست که در نیمه راه قله ى بلوغ مدیریت شهری، در رویکردها و سیاست های جدید، ما به بلوغی نسبی در حوزه شهروندی دست مییابیم که نیاز جدی پاسخ به آن، روز به روز در حال پیشرفت بوده و امکان جا ماندن ما از قافله ى آگاهی، مسئولیت پذیری و مطالبه گری مردم، غیرممکن نیست. به اين اگاهى ويژگى ارتباطات جهان مدرن با مقياس يك يكم را نيز اضافه كنيم . از دیدگاه استراتژیک، تحقق اهداف اين سازمان، در دامنه ى وسیعی از تفاوتها و متغیرهای محیطی شهرها شکل میگیرد و مقوله ى فرهنگ به عنوان مترو معیار این تحول، برای اثرگذاری مثبت بر میزان و نامیزان توسعه این اجتماع، محور و چکش عمل قرار می گيرد. اماعدم توجه جدی به الزام پیوستهای اجتماعی و مطالعات مورد نیاز پروژهها و تماشای حداقل ۳۰۰ سال آینده در چشم انداز اجرا، از یک سو، و بهم ریختگی خاص ویژگیهای دوران گذاری که، از مقاومت نمادهای الگوهای نخستین و بعضا میانی تأثیر میپذیرفت از سویی دیگر، در کنار متغیر سیاست زدگیها، در اين مسير، شهرداری و حوزه های تابعه آن را دچار رکود و رشد توأم با روزمرگی کرد. در حالیکه الگوی معرفت شناختی منبعث از حاکمیت فرهنگی، برکلیه مأموریت های این سازمان پیچیده و گسترده، برای رسیدن به مؤلفه هاى توسعه فراگير، در حال شکل گيرى و آفرینش بود.
اکنون سخن اين است که، از منظر همان دیدگاه استراتژیک، میزان اثرگذاری این سیستم، بر کانون اجتماع خرده فرهنگها و رفتارهای انسانی به عنوان متغير اثرگذار در مدیریت شهرها، از چه ويژگى هايى بايد برخوردار باشد، تا سیر تکاملی شهر، شهروند و مدیریت شهرى ، از مصاديق ان توسعه بهره مندباشد. یا به تعبیری؛ یگان منابع انسانی شهرداری ها و مجموع فرآیندها و مکانیزمها و ساختارهای عملیاتی مؤثر بر عملکرد آن، در انجام مأموریت ها از یک سو و تمام متغیرها و پارامترهای محیطی از سوی دیگر، باید چگونه آماده و پذیرای این تحول جدی و تأثیرگذار در آینده مدیریت شهری باشند. تأثیرگذاری از این منظر که بتوانند، مسیر توسعه شهرها را تا رسیدن به اهداف سند چشم انداز، هرچه بیشتر هموارتر کنند. اعتقاد بر این است؛ در آینده مدیریت شهرى ، هر شهرى که توان رسیدن به آن قله را با ایجاد بسترهای لازم فرهنگی، فراهم کرده باشد، بی ترديد بر مدل الگوی معرفت شناختی لازم در کشور دست پیدا کرده و میتواند مترومعیار سایر شهرهاى كشور قرار گیرد و این یعنی اصلاح نگرش و تغییر رفتار سازمانی از یک سو و شهروندان از سویى دیگر، مارا به آرمان شهرداری، نهادی که باید از سر شناخته شود خواهد رسانید. در این تفکر دیگر نمی توان با مهندسی عمران و سازه و شهرسازی به استقبال جان شهرها رفت. و توسعه ى كنونى بدون پيوست هاى اجتماعى را رقم زد. مدیریت کاریزماتیک فرهنگی و اجتماعی ، به عنوان عامل نگهداشت بن مایه های هویت اجتماعی شهرها، تا سطح محلات خواهد بود که امکان توسعه از طريق مشارکت آگاهانه شهروندان را به همراه خواهد آورد. برای آینده شهرهایی که در آنها چاره ای جز حرکت در مسیر سند چشم انداز بیست ساله نیست، راهی جز جراحی درست منابع انسانی موجود وگزینش و تقويت شایستگان سازمانی، نداريم.
يادمان باشد ؛ عملكرد مديريت شهرى در اينده، ويترين اعتماد مردم، به همه چيز خواهد بود.
نگارنده:محمدثابت ایمان