در همین روزمرگیها هم با عادتهایی که میتوان به آن نگاهِ زیباشناسانه داشت، خلاقانه زیست و دوست داشت: تمرینِ نفسکشیدن… تمرین دوستداشتن… در عینِ روزمرگی.
نمایش «شام خداحافظی» روایتی کمیک از یک واقعیتِ روزمره زندگیِ مدرن است که تلاش میکند همزمان هم ما را با منِ دیگرمان رودررو کند، هم دعوتمان کند به درکِ حضورِ دیگری در یک رابطه. شیماه خاسب در نخستین کار نمایشیاش با بازی امیر غفارمنش، جوانه دلشاد و امیر کربلاییزاده، متنی فرانسوی را بهروی صحنه تماشاخانه ملک برده است که گویی هر روز در ایرانِ خودمان آن را در خانواده خود و پیرامونمان مشاهده میکنیم.
یک زوج فرانسوی، پییر و کلود، پس از بازگشت از یک مهمانی، صحبت از این میکنند که چرا مجبورند به مهمانیهایی بروند که دوست ندارند؟ پرسشی که این روزها از خودمان بسیار میپرسیم: چرا باید آقا یا خانم سین را به مهمانی دعوت کنیم؟ یا چرا باید به مهمانیِ آقا و خانم جیم برویم؟
ماتیو دولاپورت و الکساندر دولاپتولیر، نمایشنامهنویسان معاصر فرانسوی که پیشتر نمایش «اسم»ِ آنها به کارگردانی لیلی رشیدی در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته بود، در کمدی «شام خداحافظی» (۲۰۱۴)، یک ساعت ما را در مواجهه با دو نیمه تاریکروشنمان، میخندانند، اما توامان به تامل وامیداردمان که در اینجور مواقع چه باید بکنیم؟ راهکاری که پییر و کلود به آن میرسند، ترتیب یک «شام خداحافظی» است تا از شرِ دوستهایی که نمیخواهند با آنها معاشرت و مصاحبت داشته باشند خلاص شوند: ترکیبی از ادای احترام و خلاصشدگی. یا آنطور که پییر به آنتوان (نخستین انتخاب آنها برای شام خداحافظی) میگوید: «وقتی چیزی آرامآرام تمام میشود، بهتر است با زیبایی به پایان برسد.»؛ یک نوع جداییِ زیباشناسانه.
مساله رابطه، پیچیدهترین مساله انسان در هستی است. به تعداد آدمهای روی زمین، سبک برای زندگی است، و هر سبکی نیز رابطه خودش را ایجاد میکند؛ برای همین است که رابطه امری پیچیده و لاینحل است، بیهیچ فرمولِ مشخص و تجویزی برای آن. بااینحال، با همه این حلناشدگی، همانطور که آن تایلر در رمان «تمرین نفسکشیدن»، آن را مثل نفسکشیدن امری عادی برمیشمرد، میتوان گفت در همین روزمرگیها هم با عادتهایی که میتوان به آن نگاهِ زیباشناسانه داشت، خلاقانه زیست و دوست داشت: تمرینِ نفسکشیدن… تمرین دوستداشتن… در عینِ روزمرگی.
اگر از همین زاویه برگردیم به سیرِ رابطه در قرن بیستم تا «شام خداحافظی» در قرن بیستویکم، متوجه میشویم که چقدر این مساله در گذر زمان بغرنج و پیچیدهتر شده است؛ آثار داستانی، نمایشی و سینمایی هم در این یکصدسال اخیر، همین تصویر را برای ما بازنمایی کردهاند: «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» (۱۹۶۲) در یک مهمانی میگذرد: مهمانیای که قرار نیست در آن خوش بگذرانیم. همین مهمانی در فیلم «شب» (۱۹۶۱) تصویری از یک زوج را نشان میدهد که در دام یک روزمرگیِ کُشنده افتادهاند و نمیتوانند با آن چه کنند. کمی که جلوتر میآییم، همین مهمانی به شکل یک گروه تئاتری در «سروصدا موقوف» (۱۹۸۲) که در ایران هم روی صحنه رفت، تصویری از فرازوفرودِ زندگیِ واقعیِ جامعه تئاتری را در روابطِ پشت صحنه عیان میکند؛ همین عیانشدگی در یک مهمانی خانوادگی در یک «جشنِ» دانمارکی که برنده جایزه هیاتداوران کن ۱۹۹۸ شد، خود را به شکل بیرحمانهای از روابط خانوادگی نشان میدهد. در مهمانیِ «خدای کُشتار» (۲۰۰۴) هم که نمایش آن به کارگردانی علیرضا کوشکجلالی در تئاتر شهر بهروی صحنه رفت، تصویری ویرانگر از روابطِ چند دوستِ خانوادگیِ قرن بیستویکمی را در مواجهه با یک مشکل میبینیم. همین تصویر ویرانگر در فیلم «آگوست: اوسیجکانتی» (۲۰۱۳) در یک مهمانی خانوادگی خود را نشان میدهد. اینها تنها بخشی از تصویرِ ویرانگرِ مهمانیهایی است که منِ پنهانِ آدمی را در نسبت با خود و دیگری، عریان میکند.
از همین زاویه و تجربه تاریخی است که میتوان گفت رابطه با عشق آغاز میشود اما با خیانت، دروغ، تظاهر، ریا، روزمرگی و… ادامه مییابد؛ امری که در مهمانیِ «شامِ خداحافظی»ِ پییر وکلود نیز شاهد آن هستیم. شما در این لحظه میتوانید تصمیم بگیرید که تن به یک جداییِ زیباشناسانه بدهید یا با عوضکردنِ جای همدیگر، از زاویه دیگری به این رابطه نگاه کنید، شاید راه دیگری برای بقای آن پیدا کنید. پیداکردن یا کشفکردن امری است که رابطه وقتی شروع میشود، پس از مدت کوتاهی فراموش میشود تا همه در دامِ روزمرگی، فرسوده شویم. (همانطور که وقتی آنتوان به مهمانی وارد میشود، یک پالتوی پاره به تن دارد: او پالتویش را به یک ژندهپوش خیابانی داده که از سرما میلرزیده: تصویری توامان از جای دیگری قرارگرفتن و دورانداختنِ آدمها) آدمهای فرسوده در یک روزمرگیِ فرسایشی، وقتی برای کشف خود و دیگری ندارند تا به درکِ بهتری از خود و دیگری برسند. از این رو است که در زندگی مدرن، از سه نفر، دو نفر تن به جدایی میدهند و یک نفر، با کشفِ زیباییشناسیِ روزمرگی، «رابطه» را بازسازی و بازتولید میکند؛ چراکه همه رابطهها، از یک جنس روزمرگی رنج میبرند، آنطور که کلود و پییر در «شام خداحافظی» شان.
انتهای پیام/