چهار سال ریاست‌جمهوری ویرانگر ترامپ تمام شد

به گزارش ایسنا، به نوشته روزنامه دیلی تلگراف، از روز تحلیف در ۲۰۱۷ تا کمپین انتخاب دوباره دونالد ترامپ در ۲۰۲۰، مملو از حوادث و چالش‌هایی بوده است که دوران او در ریاست جمهوری را تبیین می‌کند. او از نخستین روزهای آغاز به کارش، در راس یکی از غیرمتعارف‌ترین و پرحادثه‌ترین ریاست جمهوری‌ها در تاریخ اخیر آمریکا بوده است.

از جنجال بر سر تعداد حاضران در مراسم تحلیفش، تا ملاقات با کیم جونگ اون، رهبر کره‌شمالی و انتصاب پرحاشیه سه قاضی در دیوان عالی، ترامپ با استایل خاص رهبری خویش که گاهی با تجربه‌ترین پایگاه خبریان واشنگتن را هم سردرگم می‌کرد، به کارش ادامه داد.

ترامپ در خاتمه دوره ریاستش، هم با استیضاح و هم یک پاندمی ویرانگر در ماه‌های منتهی به انتخابات ۲۰۲۰ مواجه شد و همین اواخر هم در یک تماس تلفنی جنجالی با مسوول امور ایالتی جورجیا به دنبال رای می‌گشت تا پیروزی جو بایدن را در آنجا ملغی کند.

پس از آن، حمله گروهی از هواداران خشونت‌طلب ترامپ به کنگره آمریکا در ششم ژانویه به منظور مقابله با تایید نتایج انتخابات ریاست جمهوری، منجر به وقوع هرج و مرجی بی سابقه در آمریکا شد. با این حال، چندین ساعت پس از این خشونت، کنگره آمریکا بایدن را به عنوان رئیس جمهوری بعدی آمریکا معرفی کرد و او توانست با ۳۰۶ رای الکترال مقابل ۲۳۲ رای، دونالد ترامپ را شکست دهد.

به دنبال این تحولات مرگبار، دونالد ترامپ برای اولین بار به انتقال مسالمت‌آمیز قدرت متعهد شد. او با بیان اینکه به مبارزه ادامه خواهد داد، گفت: «در حالی که این بیانگر خاتمه اولین دوره فوق‌العاده در تاریخ ریاست جمهوری است، تنها آغاز مبارزه ما برای دوباره با عظمت کردن آمریکاست!»

ترامپ در طول ریاست جمهوری خود هرگز از تیتر اخبار دور نماند و تاثیرات سیاسی قابل توجهی بر جای گذاشت. اقدامات داخلی او مثلا اخراج جیمز کومی، مدیر وقت اف.بی.آی پس از آنکه خودش تحقیقات درباره روابط ادعایی با روسیه را “داستان ساختگی” خواند، حاشیه‌هایی ایجاد کرد. در سیاست خارجی هم، ترامپ مثلا با خروج از توافق هسته‌ای با ایران و ایجاد توافق‌هایی میان رژیم صهیونیستی و بحرین و امارات و بعد توافق‌های مشابه با دیگر کشورهای عربی، به امید تشکیل ائتلافی در راستای منافعش بود که تنها او را منزوی‌تر کرد.

ترامپ با تشدید خصومت علیه چین، تعرفه‌هایی تحمیل کرد تا اشتغال در آمریکا را رونق دهد. در این دوره نرخ بیکاری به ۳.۵ درصد رسید که پایین‌ترین میزان در ۵۰ سال اخیر بود، اما پاندمی کرونا آن را متزلزل کرد و سه ماهه آوریل تا ژوئن (۲۰۲۰) هم بزرگترین اقتصاد جهان را با افت ۹.۴ درصدی مواجه کرد.

ترامپ در سال ۲۰۱۸ دستور یک حمله موشکی به سوریه را صادر کرد و این مسیر بی‌رحمانه را در سیاست‌هایش در قبال ایران هم به نمایش گذاشت.

رئیس جمهوری آمریکا یک هفته پس از ادای سوگند، با امضای یک دستور اجرایی، ورود شهروندانی از هفت کشور عمدتا مسلمان را به خاک آمریکا منع کرد که به “ممنوعیت مسلمانان” مشهور شد و این حرکت از جانب رهبران چندین کشور مورد انتقاد قرار گرفت. سپس در سال ۲۰۱۷، ترامپ از توافق تغییرات اقلیمی پاریس خارج شد تا “کارگران آمریکایی را در اولویت” قرار دهد و آمریکا را به یکی از سه کشور در جهان تبدیل کند که بخشی از این توافق نشدند.

رئیس جمهوری آمریکا همچنین طی این سال‌ها از محکوم کردن گروه‌های افراطگرا در چندین مورد طفره رفت. اولین بار زمانی بود که او نخواست پس از حملات تروریستی در شارلوتسویل و تحرکات گروه راست افراطی «پراد بویز» بعد از حملات معترضان جناح چپگرا در آستانه انتخابات ۲۰۲۰ لب به انتقاد بگشاید.

این رئیس جمهور در جریان پاندمی کرونا هم چندین لغزش عمدی داشت؛ نامیدن کووید-۱۹ به عنوان “ویروس چینی”، سوال از مقام‌های حوزه سلامت درباره اینکه آیا می‌شود برای درمان این ویروس مواد ضدعفونی‌کننده به مردم تزریق کرد و بیان این حرف در گردهمایی انتخاباتی ۲۰۲۰ که این ویروس “عملا هیچکس” را مبتلا نکرده است، با وجود اینکه ۲۰۰ هزار تن در زمان بیان این حرف در آمریکا از این ویروس جان داده بودند.

ترامپ همچنین در دوران ریاست جمهوری خود با اتهامات متعددی در رابطه با سوءرفتار جنسی روبرو شد. او همچنین سابقه‌ای طولانی در بیان جملات جنسیت‌زده دارد. سپس در روزهای پایانی دولت ترامپ، هواداران او به ساختمان کنگره حمله کرده و تلاش کردند تا از تایید نتایج انتخابات ریاست جمهوری جلوگیری کنند. با این حال، دونالد ترامپ برای اولین بار بعد از این رویدادها به یک گذار مسالمت‌آمیز به قدرت متعهد شد؛ هرچند که بعدا در محفل خصوصی از بیان آن هم ابراز پشیمانی کرد.

موسسه مطالعات سیاسی بین‌الملل (آی.اس.پی.آی) از چند منظر به بررسی سیاست‌های چهار ساله دونالد ترامپ پرداخته است:

تفرقه بینداز و حکومت کن: قطب‌بندی در آمریکای ترامپ

اختلالات ویرانگر اجتماعی و اقتصادی حاصل از پاندمی کرونا که در اوایل ۲۰۲۰ در آمریکا گسترده‌تر شد، چالشی برای دوران ریاست جمهوری ترامپ پدید آورد. ایجاد اتحاد در این کشور مقابل یک تهدید مشترک، از اساسی‌ترین وظایف ریاست جمهوری بود. ترامپ ادعا کرد که رئیس جمهوری دوران جنگ است، اما نه ظرفیت و نه اراده ارسال یک پیام متحدکننده را نداشت. ترامپ تمام فعالیت سیاسی خودش را بر پایه بسیج اعتراضات، اختلاف‌افکنی، دروغ‌پراکنی و حمله به منتقدان بنا نهاد و بعد از وقوع این بحران از کنفرانس‌های مطبوعاتی و توییت‌هایش برای ستایش خود و بازنویسی تاریخ استفاده کرد و حملاتش را متوجه هر سیاستمدار و رسانه‌ای کرد که برای زیر سوال بردن عملکرد به طور قطع قابل بحث او اقدام می‌کرد. در یک بحران که اقدام ملی هماهنگ، منسجم و آگاهانه را می‌طلبید، ترامپ همچون همیشه به ریاست نسنجیده، نامنظم و ناآگاهانه خود ادامه داد و با پیام‌های دروغین و زیان‌بار درمانی و تشویق به اعتراضات پوپولیستی علیه سیاست‌های دولت خودش راه را در پیش گرفت. به عبارت دیگر، او همان دونالد ترامپی که از آغاز کمپین ریاست جمهوری‌اش در ۲۰۱۵ نشان می‌داد، باقی ماند. ترامپ به بسیج احساسات غیرلیبرال پایگاه پوپولیست سفیدپوست خود به بهای بدتر کردن درگیری‌های حزبی، نژادی و منطقه‌ای پرداخت. ترامپ به جای متحد کردن این کشور، تقریبا آن را همانقدر دوقطبی رها کرد که در دوران واکنشش به این فاجعه همگانی یا استیضاح قبلی یا تبرئه خودش رها کرده بود. در نتیجه، مهیب‌ترین و نفاق‌افکنانه‌ترین بحرانی که از زمان جنگ جهانی دوم به آمریکا لطمه زده است، نتوانست تقریبا هیچ کاری برای تغییر خطوط نبرد سیاسی موجود انجام دهد. پیش از این پاندمی هم، نبوغ ترامپ برای سوءاستفاده از اختلافات موجب شد تا رتبه‌بندی «قطبی‌ترین ریاست جمهوری در تاریخ مدرن آمریکا» هم به او برسد.

بلاروس برای شرکت کنندگان در اعتراضات حکم زندان در نظر گرفت
هم اکنون بخوانید

اقتصاد قطره‌ای: ترامپ، رشد و نابرابری

در چهارم فوریه ۲۰۲۰، دونالد ترامپ نطق سالانه خودش را با یک توصیفی از آنچه که “بازگشت آمریکای باعظمت” می‌خواند، آغاز کرد. آن طور که او می‌گفت “مشاغل در حال رونق است، درآمد در حال افزایش است، فقر در حال سقوط است، جرم و جنایت رو به کاهش است، اعتماد رو به افزایش است و کشور ما دوباره رونق گرفته و بسیار مورد احترام است.” بعد، آمریکا با کووید-۱۹ روبرو شد. ظرف یک ماه، نرخ بیکاری بیش از سه برابر افزایش یافته و از ۴.۴ درصد ماه مارس به ۱۴.۷ درصد در آوریل رسید و تولید ناخالص داخلی هم پنج درصد سقوط کرد. در حقیقت، وضعیت اضطراری مهیب در اقتصاد و سلامت عمومی که آمریکا را پس از چین و اروپا درگیر ساخت، چندین ویژگی عمیقاً مسئله‌دار اقتصاد و جامعه آمریکا را برجسته کرد. از این لحاظ، پاندمی کرونا نه تنها برای این کشور به عنوان یک سیستم بهم پیوسته، بلکه برای سیاست‌های خاصی که دولت ترامپ در سه سال گذشته اعمال کرد، به عنوان یک آزمایش استرس عمل کرد. نتایج آن، با پروپاگاندای انفجاری ترامپ و حامیانش مغایرت داشت. در سه سال اول دولت ترامپ، اقتصاد آمریکا به طور مداوم رشد کرد و نرخ بیکاری به سطحی کاهش یافت که از ۱۹۶۹ دیده نشده بود. دونالد ترامپ به سرعت آن را به سیاست‌های مقررات‌زدایی، کاهش مالیات، حفاظت از محصولات داخلی و جنگ‌های تجاری خودش چسباند. البته باید توجه داشت که روندهای تکمیلی افزایش تولید و کاهش بیکاری بسیار زودتر از سال ۲۰۱۷ آغاز شده بود. این نتایج اقتصادی دولت ترامپ، در حقیقت ادامه مسیر دولت اوباما بود. علاوه بر این، دلایل بسیاری وجود دارند که سیاست‌های جدید دولت ترامپ را برای اقتصاد آمریکا و رفاه شهروندان آمریکایی مضر دانست. مهمتر از همه، تداوم میان دولت‌های اوباما و ترامپ در یک جنبه دیگر و عمیقا منفی اقتصادی کنونی آمریکا و به طور کلی‌تر چشم‌انداز اجتماعی، قابل مشاهده است که به شدت در سال‌های اخیر مورد بحث قرار گرفته و بحث نابرابری روزافزون است. ترامپ با اقداماتش موجب شد تا یک وضعیت بد، وخیم شود.

آن سوی دیوار: سیاست مهاجرتی آمریکا در دوره ترامپ

سیاست‌ها و رویه‌های اعمال شده در چهار سال گذشته به دست دولت ترامپ و آژانس‌های آمریکایی متولی اجرای مهاجرت، تیتر اخبار در سراسر جهان شد و موجی از محکومیت و اضطراب به راه انداخت. در کل دوره ریاست جمهوری ترامپ، مردم شاهد هجوم تمام‌نشدنی اقدامات بی‌رحمانه او با هدف جلوگیری از مهاجرت به ایالات متحده بوده‌اند. جهان شاهد بوده است که آژانس‌های مهاجرتی و مرزی آمریکایی در جدایی هزاران خانواده مهاجر و بازداشت کودکان مهاجر در سلول‌هایی که طرفداران مهاجران “قفس‌های فلزی” می‌نامند و تعلیق سیستم بین‌المللی حمایت از پناهندگی از طریق اجرای پروتکل‌های حمایت از مهاجران (MPP) نقش داشتند. جهان شاهد ادعاهای نژادپرستانه ترامپ در طول ریاستش بوده است که مهاجران لاتین‌تبار از مکزیک را “متجاوز، قاچاقچی موادمخدر و قاتل” توصیف می‌کرد؛ جهان شاهد ساخت دیوار مرزی و اثرات کشنده آن روی زنان، مردان و کودکانی بوده که برای نفوذ به آن تلاش می‌کردند؛ و جهان شاهد تزلزل و ناامیدی ناشی از بستن ایست‌های مرزی به بهانه محدود کردن شیوع کووید-۱۹ بود. شهروندان آمریکا از کشورهای عمدتا مسلمان یا شناخته‌شده به عنوان حامی فعالیت‌های طرفدار مهاجرت، هدف سوالات بدون توجیه در مبادی ورودی آمریکا قرار گرفته و پذیرش آنها به این کشور رد شده یا بدون توجیه با تاخیر مواجه می‌شد. دولت ترامپ از همان ابتدا نارضایتی خود از ورود مهاجران را روشن ساخت.

بحران ایالات متحده و چین

در سال ۲۰۱۶، دونالد ترامپ با یک پلتفورم ضد چینی آشکار وارد میدان شد؛ در سال ۲۰۲۰ او همین رویه را در پیش گرفت و تلاش کرد از پاندمی کووید-۱۹ و تحریک پکن بابت سوءمدیریتش در فاز اولیه این بحران بهداشت جهانی سوءاستفاده کند. ترامپ هم محصول و هم محرک این محور ضدچینی است: او از نظر انتخاباتی از آن بهره‌مند شد و سعی در کنترل و تقویت آن داشت، اما ریشه‌های آن در مدت‌ها قبل از ظهور سیاسی بعید این رئیس جمهور بوده است. رشد دیدگاه منفی به چین در ایالات متحده از جمله مربوط به بحران عمومی‌تر نظم جهانی سه دهه اخیر ایالات متحده و چین است. تغییر از یک سیاست تعامل به سیاستی که مهار جزئی است، به ایالات متحده محدود نمی‌شود. به عبارت دیگر، در مورد اتحادیه اروپا، همین سیاست با هیاهوی کمتر و بدون توسل به لفاظی ضد چینی خشن همانند آمریکا دنبال شده است. براساس تازه‌ترین نظرسنجی گالوپ، ۶۷ درصد آمریکایی‌ها دیدگاهی منفی در قبال چین دارند که ۲۰ درصد بالاتر از روز تحلیف ترامپ در ژانویه ۲۰۱۷ است. چنین دیدگاه مشترکی میان دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان یک نمایش نادر دوحزبی است و نشان می‌دهد که چطور مخالفت با چین در آمریکای امروز خوشایند تمام طیف‌های سیاسی است. با این حال، نگاه منفی به چین نشانگر دشواری در پذیرش تعریف مجدد توازن قدرت جهانی و رقابت هم‌زمان برای بسیاری از امتیازات سلطه‌گرایانه‌ای است که واشنگتن مدت‌ها از آن بهره‌مند بوده و سوءاستفاده می‌کرده است.

روسیه آماده فروش جنگنده‌های سو- ۳۵ به ترکیه
هم اکنون بخوانید

آمریکا و خاورمیانه: رهایی از روابط یا تعامل مجدد؟

به نظر می‌رسد سیاست آمریکا تحت یک تغییر ایدئولوژیک قرار گرفته و این در هیچ جا به اندازه خاورمیانه واضح نیست. و بر خلاف آنچه برخی تصور می‌کردند که دونالد ترامپ یک رویکرد قابل پیش‌بینی‌تر و سنتی‌تر برای نفوذ منطقه‌ای آمریکا ارائه می‌کند، او ثابت کرد که به شدت نامتعارف و دمدمی‌مزاج است. این سابقه از انتظارات بیش از حد و به دنبال آن سرخوردگی رو به رشد، باید درسی باشد برای کسانی که امروز در مورد دولت بالقوه بایدن پیش‌بینی می‌کنند. ترامپ به طور کلی یک سیاست خارجی پر از ناسازگاری و تناقض را دنبال کرد. او به طور مداوم ایران را به عنوان تهدید هدف قرار داده و برای مقابله با تهران و متحدانش اتحاد عرب-اسرائیلی ضد ایرانی ایجاد کرد. ترامپ مدعی بود اقدامات او (از جمله ترور سردار سلیمانی) برای ایجاد خاورمیانه صلح‌آمیز و باثبات ضروری است، اما آنها در تعدادی از جبهه‌ها نتیجه معکوس داشتند. در واکنش به فشار آمریکا، مناسبات استراتژیک تهران با دشمنان مهم آمریکا شامل چین و روسیه تقویت شده و متحدان منطقه‌ای خود شامل دولت بشار اسد، نیروهای شیعی عراقی، حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن را به عنوان بخشی از یک معماری امنیتی حفظ کرده است. دولت ترامپ امروز در سطح بین‌المللی منزوی‌تر از تهران است. نه تنها متحدان سنتی اروپایی آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، بلکه بیشتر جامعه جهانی پشت سر ایران که در سمت درست حقوق بین‌الملل ایستاده است، صف کشیده‌اند. ترامپ به طور گسترده‌ای به عنوان کسی شناخته می‌شود که به دلخواه خود هنجارها و قانون‌های بین‌المللی را زیر پا گذاشته است. شکاف بین دو سوی اقیانوس اطلس هرگز بیش از این نبوده و دشمنان آمریکا هرگز شجاعتی بیش از این نداشته‌اند. هدف آشکار ترامپ در تشکیل یک جبهه منطقه‌ای ضد ایران، نمی‌تواند در خدمت ثبات و امنیت منطقه باشد.

ایالات متحده و اتحادیه اروپا: بازی تمام شده است؟

دونالد ترامپ لحظات بسیار زیادی را رقم زده است که بتوانند پایین‌ترین نقطه در تاریخ روابط بین دو سوی اقیانوس اطلس در نظر گرفته شوند. البته سایر روسای جمهور آمریکا هم با اروپا رقابت سخت و بیرحمانه‌ای داشته‌اند و ممکن است برخی از آنها به استفاده از تاکتیک‌های مشابه متهم شوند. با این حال، هیچ رئیس جمهوری در ایالات متحده هرگز به صراحت ترامپ ضد اروپایی نبوده است. این ممکن است سیاست ترامپ نباشد. حتی ممکن است او سیاست قابل شناسایی در قبال اروپا نداشته باشد. شکل‌گیری احساسات ضد اروپایی و ضد ترانس آتلانتیک ممکن است صرفا برداشتی باشد که توسط دولتی ایجاد شده که در رویکرد خود به روابط بین‌الملل، بی‌وقفه معامله‌ای است. موضوع به سادگی این است که اروپا از زمان پایان جنگ جهانی دوم هرگز به اندازه چهار سال گذشته از ایالات متحده جدا نشده بود. ترامپ چهار سال دیگر هم در ریاست جمهوری می‌ماند، اوضاع به همین منوال می‌شد. پرسش اینجاست که آیا یک دولت متفاوت در آمریکا با یک رئیس جمهور متفاوت، می‌تواند اثر ترمیمی داشته باشد؟ روابط ترانس آتلانتیک نمی‌تواند به دوره ماقبل ترامپ که باراک اوباما همه تنش‌های به وجود آمده در دولت جورج دبلیو بوش (یا قبل از آن) را از بین برد، بازگردد. رابطه حداقل می‌تواند به چیزی برگردد که بیشتر به یک مشارکت کامل شباهت دارد تا آنچه در حال حاضر دیده می‌شود. با این حال بعید است چنین اتفاقی بیفتد. ماهیت استثنایی ریاست جمهوری ترامپ هرچه باشد، تغییرات ساختاری مهمی در “جامعه آتلانتیک” ایجاد کرده است. این تغییرات را می‌توان در روشی مشاهده کرد که دولت‌های پی در پی ایالات متحده از موقعیت خاص کشورشان در اقتصاد جهانی برای اعمال اهرم فشار بر متحدان اروپایی خود استفاده کرده‌اند. هیچ رئیس جمهوری در ایالات متحده نمی‌تواند تحولات صورت گرفته در روابط بین دو سوی اقیانوس اطلس را پاک کند. این روند ریشه‌هایی دارد که قبل از ترامپ گسترش یافته و پیامدهایی هم دارد که فراتر از آن خواهد بود.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 + 10 =

دکمه بازگشت به بالا