به گزارش ایسنا، سید مصطفی حبیبپور دهم دیماه ۱۳۴۳ در دزفول، متولد شد. از سالهای کودکی، نبوغ ویژهای داشت بهگونهای که معلمین او، آیندهای درخشان را برایش پیشبینی میکردند و در کنار آن در مسجد محله، همراه با دوستان همسن خویش، حضور مییافت و به مسجد و صفوف نماز جماعت، رونق خاصی میداد. نوجوان بود که به کارهای هنری روی آورد و در مدرسه با اجرای تئاتر، هنر خود را عرضه کرد و مورد تشویق قرار گرفت.
با آغاز خیزش مردم انقلابی ایران علیه رژیم پهلوی، سیدمرتضی که نوجوانی پرشور بود به صفوف مردم انقلابی پیوست. روزها در راهپیماییها شرکت میکرد و شبها تا پاسی از شب، در مجالس سخنرانی و شعارنویسی علیه رژیم مشغول بود. او که به همراه چند تن از دوستان خود، گروهی از نوجوانان را جمع کرده بود و در خیابانهای اصلی راهپیمایی میکردند. درهمان ایام بود که در برپایی جلسات قرآنی و مجالس مذهبی تلاش کرد و حضور خود در حسینیه امام (شهید علمالهدی _ فعلی) را گستردهتر کرد؛ بهگونهای که حضور پرشور او، به آن حسینیه قدرت دیگری میبخشد و در کنار شهدای عزیز همچون سید عنایتالله علم الهدی، صفر صفری، احمد لیاقتیراد، بهمن و حاجی علی پوردیان به اقدامات انقلابی خود تداوم میبخشد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷ با تشکیل گروههای هنری سرود و تئاتر، هنر خود را به نمایش گذاشت و توانست در کنار شهدای هنرمندی از جمله شهید محمدعلی بهروزیزاده نمایش بسیاری با مضامین دینی و انقلابی را در مساجد و حسینیهها اجرا کند؛ از آن جمله به نمایش قیس بن مسهر، نقابداران و بعدها با یاری شهیدانی ازجمله سید همتالله فرجی الهی و سید مرتضی سید لارجبی نمایشهای مسلم بن عقیل، عبدالله عفیف، میثم تمار و تعزیه باشکوه شام غریبان را هرساله در بهشت شام غریبان سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) را به نمایش درآورد.
سیدمصطفی که دانشجوی رشته عمران آب دانشگاه خواجهنصیرالدین طوسی بود، نتوانست در دانشگاه آرام و قرار بگیرد. او که از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق، در بسیج محل فعالیت میکرد، در آذرماه سال ۱۳۶۰ و در عملیات طریقالقدس به جبههها شتافت و از آن به بعد عاشق جبهه شد با شرکت در گردان تخریب بارها تا چند قدمی شهادت پیش رفت. از دانشگاه به جبهه میآمد و تکلیف خود را که دفاع از انقلاب اسلامی بود، ادا میکرد؛ اما شهادت و پرواز خونین یارانش ازجمله شهیدان پرویز حاجیوند زاده، مهدی حمبلیزاده، علی کشتکار، سیدهمت الله فرج الهی و دهها تن از دوستان صمیمی و برادران دینی او، شوق شهادت را در دل او بیشتر کرد.
پس از عملیات والفجر ۸ خویش را تنها میدید و دریکی از دستنوشتههایش نوشته است: «دلم میخواهد دیگر نمانم. بنالم و بخوانم سرود خوش رفتن را؛ و بر مرکب سرخ شهادت تا منزلگه دوست .» او که به واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۷ ولیعصر (عج) رفت، بارها مجروح شد اما از جبهه خارج نشد و کوههای پربرف و سر به فلک کشیده غرب و بیابانهای سوزان جنوب، یادگارهای فراوانی از شجاعت و دلاوری او در ذهن دارند.
او که خود را خادم خانوادههای شهدا میدانست، از جبهه که بازمیگشت یکراست به زیارت مزارهای مطهر شهدا و سپس به دیدار پدران و مادران عزیز شهدا میشتافت و از آنها درخواست میکرد که دعا کنند تا او هم به شهادت برسد. آن شهید بزرگوار یکبار نیز به همراه جمعی از رزمندگان اسلام به دیدار پیر و مراد خود یعنی حضرت امام خمینی (ره) نائل شد و همواره از آن دیدار، به عنوان بهترین توفیق یاد میکرد.
سیدمصطفی که فرماندهی دستهای از نیروهای اطلاعات و عملیات لشکر ۷ ولیعصر (عج) را بر عهده داشت، همواره پیشقدم نیروهای شناسایی بود و خودش سختترین مأموریتها را انجام میداد و بدون لحظهای ترس، از موانع مختلف و خطرناک دشمن بعثی عبور میکرد و پس از ساعتها شناسایی -چه در کوههای غرب و چه در اروندرود و جزیره مجنون- بازمیگشت و اطلاعات خود را به فرماندهان نظامی میداد.
سیدمصطفی سه شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۶ در غرب نوسود به شهادت رسید.
انتهای پیام