این شاعر در یادداشتی با عنوان «شعر آیینی و کژتابیهای واژگانی» که برای فرارسیدن اربعین آن را در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: این مقاله را به رسم ادب و شاگردی، به محضر پرفیض شاعر و ادیب دینآگاه و دقیقهیاب، استاد «محمدعلی مجاهدی» تقدیم میکنم که همواره توصیهها و رهنمودهای عالمانهشان در این مسیر، شبچراغ راهم بوده است.
پیش از این، در مقالهای مستقل با عنوان «فتح بابی در حوزه واژهشناسی قرآنی شعر آیینی»، به ضرورت دقت نظر عالمانه و هوشمندانه در گزینش و انتخاب واژگان در شعر اصیل آیینی پرداختهام. ولی به خاطر ضرورت بسط این مهم، در یادداشت پیش رو با آوردن مصادیق، تامل و تاکیدی بیشتر بر این معنا خواهم داشت.
«واژهشناسی و واژهگزینی» در عرصه شعر آیینی مقولهای مهجور و راهی پرپیچ و خم، نرفته و نکوبیده است، و ما در این حوزه – بی هیچ تردیدی – هنوز در آغاز راهیم. در شرایط فعلی پرداختن به این مقوله خیلی خیلی مهم است. اگر ما به این مسئله به صورت هوشمندانه و عالمانه نگاه نکنیم، شعر آیینی ما در درازمدت دچار فرسایش زبانی میشود و از بالندگی و زایندگی بازمیماند. اجازه بدهید با صراحت و صادقانه بگویم که شعر آیینی ما که شامل اشعار هیئتی و تعزیه هم میشود، نیاز به خانهتکانی دارد و باید از خیلی از کلمات پاکسازی شود؛ کلمات نامتجانس و نامانوسی که هیچ تناسب مضمونی و معنایی با شعر آیینی ندارد و به صورتِ مظلوم آن چنگ میکشد.
با توجه به بسامد بالای کژتابیهای واژگانی در شعر آیینی، بر پژوهشگران و دغدغهمندان این عرصه تکلیف است که به قصد پالایش و پیرایش این گونه ادبی که ریشه در باورها و اعتقادات ما دارد، بعد از این با عزمی جزمتر و دقت نظری والاتر به این مهم بپردازند. در این یادداشت فقط به نمونههایی از این کلمات نامانوس و نامَحرم که از بسامد بالایی برخوردارند اشاره شده است.
ضرورت پرداختن به این موضوع برای عاقبت به خیری و رستگاری شعر آیینی امری حیاتی است، زیرا شعر اصیل آیینی ما باید مستند به حقایق و معارف حقه دینی و توحیدی باشد. از همین رو بر منِ شاعر و پژوهشگر واجب است هر جا شعر، مدیحه و مرثیهای خواندم که در تعارض و تقابل با مستندات اصیل دینی (متن آیات و روایات) بود، به روشنگری پرداخته تا شاعر را متقاعد به تنقیح و تصحیح شعر خود کنم.
بی هیچ تردیدی، شاعر آیینی باید با فرهنگ توحیدی و معارف دینی آشنایی کامل داشته باشد و برای خلق و آفرینش یک شعر آیینی اصیل و فاخر، واژگان را بر اساس هویت و شناسنامه اسلامی و توحیدی آنها به استخدام خود درآورد؛ واژگانی که با فرهنگ اسلامی و توحیدی همخوانی و همخونی داشته باشند و معانی غیرتوحیدی و منفی را در ذهن مخاطب تداعی نکنند.
واژگان نامتجانس با فرهنگ توحیدی
همچنان که اشاره شد، مقرون به صلاح و صواب است که شاعر آیینی – تا حد امکان – در گزینش و استخدام واژگان برای خلق و آفرینش یک اثر فاخر عاشورایی به این نکته کلیدی توجه داشته باشد که پای کلمات نامَحرم، حاشیهدار، غیرمُوجّه و واژگانی را که دارای بار منفی هستند، به ساحت پاک و مقدس شعر آیینی – به خصوص عاشورایی – باز نکند؛ چرا که بعضی از واژگان قابلیت و اهلیت راه یافتن به این حریم ملکوتی را ندارند و استخدام و بهکارگیری آنها – در معنای ایجابی – فضای شعر آیینی را مسموم و آلوده میکند؛ کلماتی که «سوءپیشینه فرهنگی» دارند و برآمده از متن و بطن نظامها و فرهنگهای منحط غیرتوحیدی، استکباری، سلطنتی، ارباب و رعیتی، بردگی و طاغوتیاند و معانی بد و آزاردهندهای را در ذهن مخاطب تداعی میکنند؛ کلماتی از قبیل: شاه، پادشاه، شاهنشاه، شاهزاده، ولیعهد، ملکه، سلطنت، ارباب، نوکر و … کلمات و واژگانی از این قبیل از جنس فرهنگ توحیدی نیستند و هویت و شناسنامه اسلامی و شیعی ندارند.
شایسته آن است که برای پیشگیری از هرگونه سوءتفاهم و رفع شبهه، از بهکارگیری چنین کلمات و واژگانی در معنای ایجابی و خطاب کردن بزرگان دینی با چنین القاب و عناوینی خودداری کنیم، همچنان که پیران و پیشکسوتان شعر آیینی – از گذشته تا به امروز – به این ظرایف و دقایق توجه داشته و دارند.
برای مثال بیت زیر از حضرت لسانالغیب حافظ با دو قرائت مختلف به ثبت رسیده است که در یک نسخه واژه «خواجه» و در نسخهای دیگر واژه «دوست» به کار رفته است. در اینجا رسالت شاعر آیینی اصیل و دغدغهمند تامل در معنای قرآنی این دو واژه و ترجیح «تعهد دینی» بر «تعهد ادبی» در انتخاب واژه مقبول است. ترجیح تعهد دینی بر تعهد ادبی به این معناست که شاعر فارغ از وسوسه صنعتگری و سخنوری، واژهای را که با فرهنگ توحیدی و قرآنی سازگارتر است، در مصرع زیر انتخاب و جایگزین کند: «تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن/ که «دوست» خود روش بندهپروری داند»
هرچند در نگاه اصحاب نقد و نظر ممکن است واژه «خواجه» از نظر بهکارگیری صنعت تناسب یا «مراعات النظیر» و آرایش ادبی و زیباشناختی بر واژه «دوست» ارجحیت داشته باشد، ولی از آنجا که «خواجه» فرهنگ منحط «ارباب و نوکری» را در اذهان تداعی میکند و بار منفی دارد، جایگزینی واژه «دوست» به جای «خواجه» مقرون به صوابتر است، زیرا با آموزههای دینی و فرهنگ توحیدی نسبت و قرابت بیشتری دارد.
در بیت زیر از غزل معروف خوشدل تهرانی نیز، انتخاب ترکیب «نهضت حسین» بر ترکیب «قتل شاه دین» هم از نظر قواعد زیباشناختی و هم از دیدگاه انطباق با آموزههای دینی، سازگارتر است. زیرا واژه «شاه» با فرهنگ توحیدی سنخیت چندانی ندارد.
«بزرگ فلسفه نهضت حسین این است/ که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» (خوشدل تهرانی)
خاطرهای از استاد محمد علی بهمنی
محمدعلی بهمنی، شاعر نامآور معاصر در تعریضی به مصرع معروف «هر که دارد هوس کرب و بلا، بسم الله»، ضمن تعریف خاطرهای میگوید: «گفتن از عاشورا برای من که هنوز کوچکم، کار بزرگی است. اما همیشه از کودکی فکر میکردم که چرا میگویند «هر که دارد هوس کرب و بلا، بسم الله…» همیشه این نکته ذهنم را مشغول میکرد که مگر زیارت کرب و بلا هوس است؟ و من همیشه با خود میگفتم حتما اشتباهی رخ داده؛ که این عشق نمیتواند هوس باشد. تا اینکه یک روز خودم متوجه شدم که این عطش بوده است و درستش این است: «هر که دارد عطش کرب و بلا، بسم الله…». کاری که میخوانم فرزند همین تفکر است…
«تا گلو گریه کند، بغض فراهم شده است/ چشمها بس که مطهّر شده، زمزم شده است
نه فقط شاعر این شعر عزا پوشیده است/ واژههایش، همه اندوه محرّم شده است
ظهر داغی ست، عرقریزی روحم گویاست/ از سرم، سایه طوبا نفسی، کم شده است
هر که دارد هوسش، نه! عطشش، بسمالله/ راه عشق است و به این قاعده ملزم شده است
سوگواران شما، مرثیهخوان خویشاند/ بیسبب نیست که عالم، همه ماتم شده است
من مَلک بودم و فردوس برین میداند/ این مَلک شور که را داشت، که آدم شده است
من نه مداحم و نه مرثیهسازم، امّا/ سرفراز آنکه به طوفان شما خم شده است» (۱)
امام «شاه» نیست
یکی از واژگانی که از گذشته تا به امروز به بسیار و فراوان در شعر آیینی – بخصوص در نوحهها و مرثیهها – از آن استفاده میشود، واژه «شاه» یا «پادشاه» است که با روح فرهنگ توحیدی و قرآنی هیچگونه قرابت و نسبت مستقیمی ندارد. برای مثال میگوییم: «شاه است حسین، پادشاه است حسین». این کژتابیهای واژگانی شعر آیینی را از سکه میاندازد و اعتبار آن را در چشم اهل نقد و نظر پایین میآورد.
مرتضی امیری اسفندقه که خود از شاعران شاخص و نامدار آیینی روزگار ماست، در مصاحبهای ضمن تاکید بر بهکارگیری واژگان مناسب و متجانس با فرهنگ اسلامی و توحیدی در شعر آیینی، گفته است: «باید بدانیم که امام شخص نیست، بلکه از شخص بسیار گستردهتر است، امام یک فرهنگ و فکر است. وقتی از امام حرف میزنیم از یک فرهنگ حرف میزنیم. وقتی شعری برای امام میگوییم برای یک پادشاه و خان و امپراتور شعر نمیگوییم. امام شاه نیست؛ به این معانی امروز امام خود آسمان است، راه اتصال انسان به آسمان است. فرهنگ و دانایی در اوج انسان، در اوج انسان معتدل، انسانی که شایستگی دارد مسجود ملائک باشد. انسان صاف و یکرنگِ یکدستِ یکراست. هرچند وقتی شاعر از تاج و پادشاهی امام حرف میزند، منظور تاج و تخت و وسایل پیش پاافتاده و مضحک اینچنینی نیست، بلکه صحبت از تاج انسانیت، شرف، شکوه، تاج امامت و ولایت واژههایی پاک و پاکیزه است. در اینجا شاعر، هم راضی است و هم معترض به زیادهخواهی جامعه انسانی و مسائلی که نظم را به هم زده است…»(۲)
محمدمهدی سیار نیز که از شاعران جوان و خوشآتیه روزگار ماست و در عرصه سرودن شعر آیینی کارنامهای قابل تامل و درخشان دارد، با توصیه به فاصله گرفتن از فرهنگ «ارباب و رعیتی» و پرهیز از بهکاربردن واژگان نامتجانسی همچون «ارباب، نوکر و…» برای بزرگان دینی، چنین استدلال میکند: «شما وقتی به اشعار امروز نگاه میکنید میبینید این دوست داشتن – دوست داشتن اهل بیت – با نوع خاصی از واژهها و مفاهیم بیان میشود؛ واژههایی که برای امام حسین (ع) به کار میرود و قصد دارد نسبت ما با ایشان را توصیف کند؛ مثلاً واژههایی نظیر «آقا»، «ارباب»، «سیدی» و… بهکار میرود و تلاش میشود با این واژهها نسبت ما با ایشان تعریف شود. ولی آن واژه اصلی که برای ما وضع شده و به ما رسیده است و گفتهاند سیدالشهدا (ع) را با این واژه بشناسید و نسبتش با خودتان را مشخص کنید واژه «امام» است؛ یعنی امام حسین (ع) کسی است که پیشوا و جلودار ماست. اما ما واژه امام را در مدیحهسرایی و شعرها و نوحهها کمتر میبینیم، در صورتی که عنوان اصلی سیدالشهدا (ع) «امام حسین (ع)» است! معمولاً در شعرها میگوییم حسین (ع)، یا میگوییم سیدی، یا میگوییم آقای من، یا ارباب من و…! در این اشعار خیلی کمتر واژه «امام» به کار میرود؛ در حالی که رابطه ما با حضرت را این واژه تعیین میکند. وقتی ایشان امام باشند، ما مأموم میشویم و مجموعهای را به نام «امت» تشکیل میدهیم و این به آن معنا است که آن وجه سیاسی و اجتماعی این شخصیت برای ما مشخص میشود… بنابراین باید درنظر بگیریم که ما صرفاً با یک «محبوب» و «دوست» و «ارباب» سر و کار نداریم، بلکه با یک پیشوا سر و کار داریم. به نظرم میشود مدایحی را که خوانده میشود از این جهت بررسی کرد و دید عموماً چه واژههایی برای حضرت به کار میرود و این واژهها چه نسبتهایی بین گوینده و مخاطب برقرار میکند! وقتی شما حضرت را «ارباب» خطاب میکنید، در نقش خودت به نوکر میرسی. نوکر با مأموم فرق دارد، همانطور که وقتی ایشان را معشوق یا محبوب میخوانی، شما میشوی عاشق یا دوستدار، و دوستدار هم با پیرو فرق میکند… وقتی ما کسی را پیشوا میدانیم، خودمان را پیرو میدانیم؛ پیرو هم یعنی کسی که در راه و مسیر است و وظایفی برای خودش در نظر میگیرد و این مسیر را انتخاب کرده است. اما وقتی خودمان را عبد، بنده و نوکر میخوانیم، معمولاً آن وجه اختیار و انتخاب به گونهای سلب میشود و طرف هیچ وظیفهای بر دوشش تصور نمیکند…»(۳)
برای مثال در بیت زیر شاعر اگر به جای استخدام واژه «ارباب» که با روح فرهنگ اسلامی و حسینی سازگار نیست، واژه «مولا» را به کار میبرد، آیا شعر از اصالت بیشتری برخوردار نمیشد؟
«پای زخمآلود من! طاقت بیاور میرسی/ صبح فردا محضرِ «ارباب بیسر» میرسی»
آری، همچنان که در اکثر ادعیه اسلامی، روایات و احادیث، بزرگان دین با عنوان «عبدالله»، «سید»، «امام» و «مولا» مورد خطاب قرار گرفتهاند، شایسته است ما نیز که خود را مسلمان و دوستدار اهل بیت میدانیم، به این ادب و آداب پایبند و مقید باشیم و از ادبیاتی ارجمند و واژگانی «طیب و طاهر» و بیحاشیه برای مدح و منقبت خاندان رسالت استفاده کنیم؛ کلمات و واژگان برگزیدهای که علاوه بر نداشتن «سوءپیشینه»، از هویت دینی، آیینی و شیعی برخوردار باشند. متاسفانه بعضی از واژگانی که از روی محبت و ارادت به اهل بیت در ادبیات دینی به کار میبریم، حکم دوستی خاله خرسه را دارد! برای مثال وقتی در مدح امام حسین (ع) میگوییم «شاه است حسین، پادشاه است حسین»، یعنی هنوز به درستی به معنای «امام» و«مولا» پی نبردهایم که در چشم و دل ما «شاه» و «ارباب» خیلی بالاتر از «امام» و «مولا» مینشینند و شأن و منزلتی فراتر پیدا میکنند.
نکته دیگر اینکه، رسالت انبیاء «آزادسازی» و ایجاد زمینه برای بلوغ معنوی انسانهاست. همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم برای پرورش «عزت نفس» و «مناعت طبع» ما برگزیده شدهاند تا ما را از زیر یوغ بردگی خدایان «زر و زور و تزویر» آزاد کنند تا در آسمان بندگی قد بکشیم و شاهد رستگاری را در آغوش بگیریم. چنان که مولانا به راستی و درستی گفته است: «کیست مولا؟ آنکه آزادت کند/ بند رقیّت ز پایت برکند»
پرهیز از بهکار بردن واژه نعش
واژه وهنآمیز و آزاردهنده دیگری که در شعر آیینی – خواسته یا ناخواسته – و از سر تسامح و تساهل در مورد شهیدان کربلا کار میرود – بخصوص در اشعار هیئتی و تعزیه – واژه «نعش» است:
۱
«ماند چون «نعش» حسین تشنه لب در آفتاب/ من ندانم از چه زیور بست دیگر آفتاب؟
۲
«کرب و بلا، باغ گل پرپر است/ روی زمین «نعش» علیاکبر است»
۳
«آمد به سوی «نعش» علیاکبر جوان/ بنهاد سر به سینه و بنشست در برش»
۴
«افتاده در کرب و بلا «نعش» حسینم/ از ماتم خون خدا در شور و شینم»
۵
«بکن به «نعش» عمویم چنین خطاب پدر جان/ ز جای خیز که کس انتظار آب ندارد»
«نعش» یعنی «جنازه» و جنازه اشاره به کسی دارد که مُرده است و مانند اشیاء دیگر بیجان و بلااثر است که این معنا و مفهوم با روح فرهنگ اسلامی سازگاری ندارد. حال آنکه «شهید» طبق آیات قرآنی زنده است و از خوان گسترده الهی روزی میخورد. از همینرو اطلاق عنوان «نعش» و جنازه بر شهیدان راه حق جفایی بزرگ است، زیرا خداوند در آیه ۱۶۹ سوره «آل عمران» میفرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ: هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند مُرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.»
با استناد به متن صریح آیات و روایات، ما نه تنها در مورد انبیا و اولیا، بلکه در مورد همه انسانهای صالحی که در سایهسار بندگی حضرت حق زندگی میکنند و کمر به خدمت خلق بستهاند، بعد از مرگ مجاز به کاربرد چنین واژهای نیستیم. بر اساس آموزههای دینی، کسی که در راه خدمت به خلق خدا بمیرد شهید است. از این منظر، برای انسان مومنی که عمری را در محراب بندگی خدا گذرانده است، مرگی در کار نیست و طبق متن صریح بسیاری از آیات و روایات، بندگی خدا و خدمت به خلق، او را در شمار شهیدان درمیآورد. چنان که حضرت سعدی در بیتی گفته است: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مُرده آنست که نامش به نکویی نبرند».
شاعر آیینی سخنگوی «مکتب» است
توجه به این نکته کلیدی ضروری است که ساحت شعر آیینی، ساحت «هرچه میخواهد دل تنگت بگو» نیست. در این عرصه، مضمونیابی مثل عرصه «آزادسرودهها» صرفا یک کار ذوقی و سلیقهای نیست و شاعر نمیتواند تنها و تنها به مدد قدرت تخیل، تصویرپردازی و صنعتگری، به هر مضمون غریب یا خوشایندی چنگ اندازد و سیمای بزرگان دین را به هر گونهای که دوست دارد بر بوم شعر به تصویر بکشد.
در این وادی، شاعر باید امین، صادق، متخلق به اخلاق اسلامی و آراسته به ادب قرآنی باشد و در دایره آموزههای مبتنی بر دین و برگرفته از قرآن حرکت کند. به تصویر کشیدن سیمای بزرگان دین در شعر آیینی باید دقیقا منطبق بر سیره عملی و سلوک ایمانی و قرآنی آن بزرگواران باشد. فرایند خیالپردازی و پرواز ذهنی شاعر در این وادی، باید اندیشیده و رسالتمندانه باشد تا شاعر بتواند چهرهای واقعی، بیتحریف و پیراسته از خرافات را از ائمه هدی (علیهم السلام) به تماشا بگذارد؛ سیمایی روشن و زلال که قابلیت الگوبرداری از آن برای زندگی انسان معاصر وجود داشته باشد.
با عنایت به آنچه گفته شد، شاعر آیینی نمیتواند و «نباید» افسار ذهن و زبان خود را تنها و تنها به دست خیال وحشی بسپارد و همچون سایر عرصهها بر طبل «خلافآمد عادت» بکوبد و خواهان «سعادت» باشد، چرا که در این عرصه «خلافآمد عادت» معنا ندارد. زیرا در این عرصه، شاعر بر مسند انبیا و اولیای الهی که رسالتشان اصلاحگری و تربیت نفوس است تکیه زده است. مقام شاعر در این وادی، مقام سخنگوی یک مکتب و آیین است و سخنگو در مقام سخنگویی نمیتواند و نباید بیانکننده مواضع و دیدگاههای خویش برای پیروان و سالکان آن مکتب باشد. اگر در عرصههای دیگر میتوان بدون هیچ آداب و ترتیبی سخن گفت، اینجا اتفاقا باید «ادب و آداب» را به جا آورد و آنگونه ظاهر شد که «معشوق» میخواهد. عرصه شعر آیینی، مقام خودبینی، خودرایی و خودخواهی نیست، مقام ذوب شدن در «معشوق» و «فناء فی الله» است، چنان که سعدی شیرازی – که رحمت خدا بر او باد – میگوید: «گویند تمنایی از دوست بکن سعدی/ جز دوست نخواهم کرد، از دوست تمنایی».
در واقع، در این وادی، دیگر «من» و «منیتی» نیست و هرچه هست «او»ست و دقیقا رمز سربلندی شاعران آیینی نیز در همین نکته و دقیقه ظریف نهفته است، چنان که «هلال جغتایی» میگوید: «جایی رسیدهایم که از خود گذشتهایم/ از خود گذشتهایم و به جایی رسیدهایم».
حرف آخر
جان کلام آنکه، اگر سرنوشت شعر آیینی برای ما مهم است، برای ارتقا و اعتلای شعر آیینی، – بی هیچ ملاحظه و مصلحتی – باید ساحت مقدس این گونه ادبی را از واژههای زرد، وحشی، و نامَحرم پاکسازی کنیم. امروز بهترین راهکار برای پالایش و پیرایش شعر آیینی و مداحی از کژتابیهای اعتقادی و مضمونی، نگاه قرآنی است. نکته دیگر اینکه برای ارتقای شعر آیینی و هیئت – بخصوص نوحهها و مرثیهها – که ارتباطی تنگاتنگ با شعر آیینی دارد، ضرورت دارد به این مقوله نگاه علمیتری داشته باشیم. متاسفانه گاهی در شعرها و نوحهها برای اظهار خاکساری و ارادت به اهل بیت از واژگان و تعابیر سخیفی استفاده میشود که با کرامت و عزت نفس انسانی در تقابل است. اظهار خاکساری و فروتنی در مقابل خاندان رسالت کار پسندیدهای است، ولی این اظهار فروتنی باید در دایره آموزهها و تعالیم دینی صورت گیرد و فراتر از آن مجاز نیست، چرا که پا بیرون نهادن از این دایره تعریفشده، یعنی حرکت در مسیری مخالف با رسالت انبیا و اولیای الهی. یادمان باشد که فلسفه بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) احیای مکارم اخلاقی است. با عنایت به این مهم، بهکار بردن تعابیر سخیف و غیرمتجانس با فرهنگ اسلامی در شأن یک شاعر اصیل آیینی نیست و بدون هیچ تردیدی ائمه معصومین(ع) نیز هرگز به این کار راضی نیستند. چنان که وقتی از مقام معظم رهبری در مورد به کار بردن چنین الفاظی در عزاداریها استفتاء میکنند، ایشان میفرمایند در نوحهها و مرثیهها از به کار بردن الفاظی که هیچ گونه گشایش و بهجتی در جان شنونده ایجاد نمیکنند باید پرهیز کرد: «یک چیزهایی هست که گفتن آنها هیچ گشایشی و هیچ فتوحی در ذهن شنونده شما به وجود نمیآورد، هیچ بهجتی در جان مستمع شما به وجود نمیآورد؛ اینها را نگویید. خب، اگر بنا شد نیتِ خدایی باشد، پس باید شما نگاه کنید ببینید کدام بیان، ذکر کدام منقبت، بیان کدام فضیلت، مخاطب شما را هدایت میکند… آن چیزهایی را بگویید که دلها را نرم میکند، خاشع میکند، به پیروی از – بزرگان دین – راغب میکند. آن چیزهایی را بگویید که میتواند مستمع شما را به پیمودن راهی که آن بزرگواران رفتند، تشجیع کند، تشویق کند. اینها فکر لازم دارد، آموزش لازم دارد؛ کار، آسان نیست.»(۴)
شعر آیینی – بخصوص عاشورایی – باید شعری پرصلابت، بیدارگر، افشاکننده و حرکتآفرین باشد، نه شعری تخدیرکننده و بازدارنده. شعری روشنیافروز و ظلمتسوز، به مثابه شبچراغی برای در راهماندگان و گمشدگان. اقیانوس کرانهناپدید شعر آیینی گوهرهای ناب و ناسفتهای دارد که صید این گوهرها غواصان دریادل و خطرآشنا میخواهد، غواصان از جانگذشتهای که «خطر کردن» را آموخته و در این مسیر از هوس «نام و نان» چشم دوختهاند – اینچنین باد.
(۱): محمدعلی بهمنی در گفتگو با خبرگزاری مهر، ۱۵ آبان ۱۳۹۵، مصاحبهکننده: حمید نورشمسی
(۲): مرتضی امیری اسفندقه، همان منبع، ۱ مرداد ۱۳۹۷
(۳): محمدمهدی سیار در گفتوگو با خبرگزاری مهر، ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، مصاحبهکننده: علیرضا جباری دارستانی
(۴): بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مدّاحان آل اللَّه، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱
انتهای پیام