تعدادی از استادان زبان و ادبیات فارسی دانشگاههای هرات و کهکشان شرق (هرات) زمستان گذشته میهمان ایسنا بودند. آنها در این نشست گفتند، دانشگاه هرات از سال ۱۳۶۷ فعالیت دارد اما در زمینه زبان فارسی ۲۰هزار دانشجوی زبان فارسی دارد. دانشگاه کهکشان شرق نیز دانشگاه تازهتأسیسی در هرات است که در حوزه ادبیات فارسی دانشگاهی پیشرو است.
رامیلا عزیزی – استاد دانشگاه کهکشان شرق هرات -، مریم جامی – مدیر گروه ادبیات فارسی کهکشان شرق -، محمدداوود منیر – استاد ادبیات دانشگاه هرات و رئیس انجمن ادبی هرات -، احمدغنی خسروی – رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه هرات -، صلاحالدین جامی – استاد ادبیات دانشگاه هرات -، پوهاند عبدالله زلال – معاون دانشگاه کهکشان شرق – ، زاهده غفوری – استاد دانشگاه هرات -، نارون رجایی – استاد دانشگاه هرات – و سعید احمد حقیقی – شاعر و روزنامهنگار – از حاضران در این جلسه بودند که اواخر سال گذشته و پیش از شیوع ویروس کرونا سفری به ایران داشتند.
در این نشست که افرادی از بنیاد سعدی نیز استادان دانشگاههای افغانستان را همراهی میکردند، درباره وضعیت زبان و ادبیات فارسی در میان عامه مردم افغانستان و دانشگاهیان، محدودیتهایی که قبلا برای زبان و ادبیات فارسی در این کشور وجود داشته، معادلسازی برای واژههای خارجی، خاطراتی از دوران طالبان، مهاجرت نویسندگان و شاعران افغان از ایران، مطرح شدن برخی از نویسندگان اهل افغانستان در دنیا و نقش رسانهها در این کشور صحبت به میان آمد.
در ادامه گزارشی خلاصه از بحثهایی را که در نشست ایسنا مطرح شد، میخوانید:
دری؛ صفتی برای زبان فارسی در افغانستان
درباره وضعیت فعلی زبان فارسی در خود افغانستان با توجه به اینکه در آنجا دو زبان مطرح است، تصویری به ما بدهید؛ در واقع وضعیت زبان در میان عامه مردم و دانشگاهیان و وضعیت انتشار کتاب و چالشهایی که زبان فارسی در این کشور دارد.
محمدداوود منیر: زبان فارسیای که در افغانستان است، به عنوان زبان دری یاد میشود؛ کسانی که در حوزه زبان فارسی کار میکنند دری را بر این زبان صفت میدانند. برخی هم میخواهند بین زبان فارسی و زبان فارسی دری مرز بگذارند و میگویند زبان فارسی دیگر است و زبان دری دیگر، که این موضوع بُعد سیاسی دارد.
زبان فارسی در افغانستان یک زبان فراقومی و فراملیتی است، میتوان گفت بیش از ۸۰ درصد مردم افغانستان با زبان فارسی آشنا هستند و آن را بلندند و با آن صحبت میکنند. حتی کسانی که زبان مادریشان زبان فارسی نیست مثلا زبان مادریشان پشتو است. قریب به ۷۰درصد پشتوزبانان با زبان فارسی آشنا هستند، در واقع آنها دوزبانه هستند. اما همه کسانی که زبان مادریشان فارسی است، دوزبانه نیستند.
زبان فارسی زبان علم است
زبان دیگری که در افغانستان نفوذ و گوینده زیادی دارد، ازبکی است. در افغانستان ترکتبارها زیاد هستند و زبان دومشان فارسی است. در این حوزهها – ترکتبارها و فارسیزبانان – زبان فارسی، زبان علم است و در درون دانشگاهها و مدارس و در حوزه معارف که شما به آن آموزش و پرورش میگویید و تحصیلات عالی، زبان فارسی زبان علم است. زبان فارسی زبان بالای ۸۰درصد مردم افغانستان است. زبان بیشتر رسانههایی که در افغانستان فعالیت میکنند، زبان فارسی است و کمتر رسانهای در افغانستان وجود دارد که زبانش فارسی نباشد.
با این حساب میتوان گفت زبان فارسی در افغانستان قوت زیادی دارد و گویندگان این زبان زیاد است. فکر میکنم به خاطر این مسئله یک زبان فراقومی و فراملیتی شناخته شده است.
زبان فارسی سر خم نمیکند
یعنی از آن وضعیتی که قبلا میشناختیم بیرون آمده و محدودیتهایی که بود، برطرف شده است؟
منیر: محدودیتها همیشه بوده است. این محدودیتها فقط در درون مرزها نیست و ممکن است از بیرون مرزها هم تحمیل شود. اما زبان کار خود را میکند. ظرفیت زبانی چیز دیگری است. ظرفیت زبانی این مجال را نمیدهد که محدودیتها کارایی لازم را برای عاملان خود انجام دهد. قوت، قدرت و نفوذ زبان فارسی بخصوص که این زبان کل این فرهنگ و تمدن را حمل میکند، باعث شده به سادگی سر خم نکند و کوتاه نیاید. ممکن است کمابیش فشارهایی باشد اما این فشارها بسیار محدود است. ممکن است سر چهار تا واژه، مثلا دانشجو و دانشگاه جنگ باشد اما در پهلویش همین اهل زبان دیگری، صد واژه فارسی ناب را به کار میبرند که خودشان هم نمیدانند. این واژهها از دانشجو و دانشگاه هم نابتر و فارسیتر است و سیاستمداران در زبان روزمرهشان از آنها استفاده میکنند. فکر میکنم قدرت زبان در حدی است که در برابر این چالشها سر فرو نیاورد و قدش خمیده نشود.
باب واژهسازی در افغانستان باز نشده است
در افغانستان ساز و کار مواجهه با واژههای بیگانه و خارجی چگونه است؟ آنجا هم تلاش برای واژهسازی و استفاده از ظرفیتهای زبان فارسی وجود دارد؟ فرهنگستان چطور عمل میکند و این موضوع چقدر مورد اقبال جامعه قرار میگیرد؟
منیر: متأسفانه در افغانستان این باب هنوز باز نشده است اما در حوزه زبان پشتو گویندگان آن زبان بسیار تلاش میکنند و واژهسازی و معادلسازی دارند. ما در افغانستان معادل فرهنگستان مکانی داریم به نام آکادمی علوم که بخشهای مختلفی دارد. یکی از بخشهایش زبان و ادبیات فارسی است اما آن انتظاراتی که داریم برآورده نمیشود، بخصوص در بخش واژهگزینی و واژهسازی در برابر معادلهای بیرونی.
اما در افغانستان از واژهسازیهایی که در ایران و در حوزه ادبیات جا افتاده استفاده فراوانی برده میشود. گاهی برخی از نویسندگان و شاعران در نوشتههای خود این واژهها را به کار میبرند و از طریق این نوشتهها در جامعه منتشر میشود و مورد اقبال قرار میگیرد.
گسترش زبان فارسی از طریق زبانهای ایران
ما در قلمرو زبان فارسی زندگی میکنیم. کشورهای ایران و افغانستان چه همکاریهایی میتوانند در راستای گسترش زبان فارسی داشته باشند؛ با توجه به اینکه به نظر میرسد فارسیآموزی اقدامی یکسویه از جانب ایران است.
منیر: فکر میکنم ما نیاز داریم شیوهها و گویشهای مختلف زبان فارسی را بشناسیم. در حوزه ایران کار شده اما در حوزه افغانستان کار نشده است. نیاز داریم در افغانستان پروژههای تحقیقاتی ایجاد شود و ما لهجهها و گویشهای افغانستان را بیشتر بشناسیم و در پهلوی آن به زبانهای ایران هم بپردازیم.
زبانهای دیگری که در افغانستان وجود دارند، فارسی نیستند، اما از جمله زبانهای ایرانی هستند و ریشههای ایرانی دارند؛ مثلا همین زبان پشتو رابطه و پیوند محکمی با اوستا و زبان اوستا دارد. خیلی از ویژگیهای دستوری زبان اوستایی را در حال حاضر میتوانیم در زبان پشتو ببینیم. از اینها میتوانیم برای شناخت به گذشته زبان و ادبیات فارسی پی ببریم و استفاده کنیم.
اگر بخواهیم از یک حوزه وارد شویم مثلا زبان فارسی در افغانستان با واکنش مواجه میشویم و نمیتوانیم به هدفی که باید برسیم. اما اگر از حوزه زبانهای ایرانی وارد شویم طبیعتا دیگر زبانها را هم شامل میشود و شناخت آنها به شناخت بیشتر زبان فارسی کمک میکند و به گسترش زبان فارسی امروز هم قوت بیشتری خواهد بخشید.
انجمن ادبی «خیاطی سوزنطلایی»!
خاطراتی از دوران طالبان و فعالیتهای ادبی در آن زمان برایمان تعریف میکنید؟
منیر: سوزنطلایی! دو نفر از سوزنطلاییها در این جمع هستند.
در آن زمان در افغانستان برای خانمها دروازه مکاتب، مدارس و دانشگاهها بسته بود. ما در محافل انجمن ادبی مستقیما نمیتوانستیم شاعران و داستاننویسان جوان خانم را نقش بدهیم. داستان یک خانم را یک آقا در درون انجمن ادبی میخواند. ما استاد بزرگی داریم، محمدناصر رهیاب که گمان میکنم از استادان بیبدیل زبان و ادبیات فارسی باشد. همه ما افتخار شاگردی او را داریم. او یک کرسی برای داستاننویسان در خانه یکی از دانشجویان برپا کرده بود. بعد تعداد متقاضیان زیاد شد و با توجه به وضعیت موجود و محدودیت فوقالعاده زیادی که طالبان داشت، آن دانشجویان نتوانستند ادامه بدهند. استاد رهیاب این ریسک بزرگ را قائل شده و در خانه این کرسی را دایر کرد. این کرسی فراتر از حد داستاننویسی رفت و حوزه آموزش ادبیاتشناسی را شامل شد.
در آنجا ما سه کارگاه داشتیم؛ کارگاه شعرشناسی که مسئولیتش با من بود. کارگاه ادبیات داستانی را استاد رهیاب پیش میبرد و دیگری آموزش روزنامهنگاری و پایگاه خبریی بود که جناب سعید حقیقی پیش میبرد.
از این کارگاهها به نام کرسی «خیاطی سوزنطلایی» یاد میشد. یک اتاق در پهلوی کارگاه ادبیات داشتیم که چهار تا ماشین خیاطی گذاشته بودیم، با تمام وسایل که اگر طالبان خبر شوند یکبارگی دختران پشت چرخ خیاطی بنشینند و ما آقایان در اتاق دیگری باشیم و مستقیم گیر نیفتیم. این روند تا ختم زمان طالبان ادامه داشت. خوشبختانه داستاننویسان خوبی از آنجا بیرون آمدند؛ از جمله شیما قاضیزاده، رازقی، حمیرا قادری و خالد خرسند. شاعران خوبی هم داشتیم. خدا رحمت کند خانم نادیا انجمن را که از همان کرسی و دورهها بیرون شد. خانم غفوری از دانشجویان همان دوره هستند.
غفوری: من یکی از دانشجویان بودم و از سرحد دانشجویی فراتر نرفتم. با جمعی از دوستان به خانه استاد رهیاب میرفتیم و البته از زیر تابلو خیاطی سوزنطلایی تیر میشدیم (رد میشدیم). آنجا در ظاهر بهانهای برای خیاطی بود اما برای یاد گرفتن درسهایی از استادان استفاده میکردیم. آن زمان با وجود اینکه پوشش کاملی داشتیم اجازه نداشتیم با کتاب و کاغذ و قلم راهی جایی شویم که بر دانشما افزوده شود و کاری یاد بگیریم الا آن کاری که آزاد بود؛ خیاطی. شاید چارهای نداشتیم، گویا به بهانه مشتک به آسیاب میرفتیم. (مشتک معادل یک مشت گندم است)
ما جامیزادگانیم
انجمن ادبی «سوزنطلایی» از چه زمانی شگل گرفت؟
منیر: سال ۱۳۰۹ هجری خورشیدی، نخستین انجمن ادبی در افغانستان ایجاد شد و با وجود افت و خیزهایی که داشته هنوز هم فعالیت دارد. غیر از فعالیت زیرزمینی ما جلسات شعر و نقد شعر، بخش داستان، نقد و پژوهش و بخش کودک هم داشتیم. ما مجلهای به نام «اورنگ هشتم» چاپ میکردیم که در ادامه فعالیتهای فرهنگی جامی و یک قدم بالاتر از «هفت اورنگ» بوده باشد؛ ما جامیزادگان هستیم و همشهریان جامی. در «اورنگ هشتم»، «اورنگ جوانان» را داشتیم که داستانها و شعرهایی از خانمها و آقایان چاپ میکردیم. همچنین نشریه کودک هم داشتیم.
چهار پنج نفر در نشریه کودک مینوشتیم اما با پنج شش نام مستعار. البته در نشریه کودک قسمتی را خود کودکان مینوشتند که با اندک تغییراتی چاپ میکردیم و یک قسمت هم برای کودک و با زبان کودکانه مینوشتیم در زمان طالبان.
با نام مستعار نقد مینوشتیم تا کسی متوجه نشود نویسنده و منتقد کی بوده است.
دوزخیها و برزخیهای ادبیات افغانستان!
زمانی شاعران و نویسندگان افغانستان در ایران خیلی فعالیت داشتند و کارهای قویای منتشر میکردند، اما در این سالها مهاجرت کردند و به اروپا رفتند. استنباط و ارزیابی شما از این مهاجرتها چیست؟ آنها در سرزمینی زندگی میکردند که زبان مادریشان بود و همافزایی بین نویسندهها و شاعران ایران و افغانستان پیش میآمد و با مخاطب ارتباط داشتند. آیا مهاجرت آنها باعث بهتر شدن کارشان شده است؟ نگاه شما به این ماجرا مثبت است یا منفی؟
محمدداوود منیر: فکر میکنم شاید برای خودشان بد نبوده باشد که از اینجا به محیط دیگری رفتند و در آنجا تجربه جدیدی خواهند داشت. زندگی با آرامش و آسایش بیشتری برایشان میسر است. اما دیگر از کسانی که در اینجا کارهای خوب و پرقوت ارائه میکردند، شاهد کارهای قویای نیستم و در حوزههای دیگر افتادهاند؛ حوزه کارواش، روزنامهنگاری و… .
صلاحالدین جامی: اگر در این محیط بودند، زمینه و انگیزه هنر در آنها بیشتر بود. مهاجرتی که داشتند به خاطر موج رفاهی بود که آنها را به آن سمت کشاند. سرودن و نوشتن نیازمند یکسری انگیزهها و دریافتهاست. آنها دو دهه است که از زبان پرتاند و اگر شعر هم بگویند با زبان دو دهه قبل شعر میگویند و شعرشان امروزی نیست. در واقع زبانشان بهروز نشده و زبانشان امرزی نیست. اگر آنها در این بستر میماندند طبیعتا زبان شعرشان بهروز بود، اگر زبان شعرشان را از آنها بگیرید چندان شعریتی در آثارشان نمیماند. فقط حس نوستالژی است که خب همه شاعران دارند و تمی عامی است.
منیر: نقد دیگری که به آثار آنها وارد است، این است که شعرشان دیگر آن اصالت را ندارد. کسی که به یاد وطن خود شعر میسراید و در کشور استرالیا زندگی میکند، مخاطب نسبت به شعرش دیگر اعتماد ندارد. معتقدم زمانی که نخبگان ما به کشورهای دیگر میروند، عقیم میشوند و چیزی از آنها نمیبینیم و کارشان تشخصی ندارد. از حس تجربی هم دور میشوند. تجربه زیست در این جامعه را ندارند، آنها در این جامعه زندگی نمیکنند و جزییات این زندگی را نمیدانند. از تحولات زبانی هم دور هستند.
جامی: جزء از کل قطع شد مردار شد.
درباره نویسندههایی که در ایران مینویسند و گاه مطرح میشود که چون تجربه زیست در افغانستان را ندارند، در آنجا جدی گرفته نمیشوند، بگویید.
محمدداوود منیر: میان کسانی که در افغانستان زندگی میکنند و کسانی که در حوزه زبانیِ زبان فارسی زندگی میکنند، اما از تجربه زندگی افغانستان دور هستند، فاصله افتاده، اما این فاصله زیاد نیست. اگر کسانی را که بیرون از حوزه زبان فارسی فعالیت میکنند، دوزخیها بدانیم کسانی که در اینجا (حوزه زبانی خارج از افغانستان) هستند برزخیها هستند. (به شوخی)
کسانی که در ایران هستند با جریانها آشنا هستند. از طرف دیگر شبکههای اجتماعی و مجازی این رابطهها را محکم کرده است به اندازهای که شعری از شاعری، چه ایرانی چه افغانستانی مقیم ایران پست گذاشته شود، ۶۰ درصد شاعران و منتقدان به آن دسترسی دارند. من به عنوان کسی که در آنجا هستم این فاصله را احساس نمیکنم. اگر آنها را میدیدم بهشان دلداری میدادم.
صلاحالدین جامی: به عنوان کسی که کرسی نقد ادبی در دانشگاه دارم چنین چیزی را باور ندارم. ما زمانی که از شاعران نام میبریم از چهرههایی که در ایران هم هستند نام میبریم و به نظر میرسد این حرف بیشتر توهم باشد.
چهره تازه ادبیات افغانستان با ترکیب ادبیات شرق و غرب
نویسندههای افغانستانی چون خالد حسینی و عتیق رحیمی در این سالها بسیار مطرح شدند، بهنظر شما این نویسندهها چقدر معرف جامعه افغانستان و ادبیات افغانستان هستند؟
احمدغنی خسروی: زمانی که صحبت از ادبیات جنگ افغانستان میکنیم پنج حوزه را دربر میگیرد؛ حوزه ایران، افغانستان، پاکستان، آسیای میانه و غرب. تعدادی از نویسندگان به ایران آمدند، تعدای راهی پاکستان و کشورهایهای آسیای میانه شدند، تعدادی در افغانستان ماندند و جمعی هم که امکانات بیشتری داشتند به اروپا رفتند. دو گروه از آنان موفقیت بیشتری داشتند، گروهی که به ایران آمدند و از آنها چهرههایی ساخته شد مانند محمدکاظم کاظمی و ابوطالب مظفری و دیگران و جوایز معتبری هم کسب کردند. طبیعی هم بود، زبان مادریشان فارسی بود.
گروه دوم کسانی که به غرب رفتند، مزیتشان یاد گرفتن زبان خارجی بود. صادق هدایت و محمدعلی جمالزاده که در عرصه داستاننویسی کار کردند تجربههایشان را از کجا آوردند؟ آنها از زمانی که به غرب رفتند با مکاتب مختلف آشنا شدند، ادبیات را به زبان معتبر خارجی خواندند و زمانی که به ایران آمدند، ادبیات شرق و غرب را بههم آمیختند و چهره جدید به وجود آوردند. خالد حسینی به زبان انگلیسی و عتیق رحیمی به زبان فرانسه تسلط دارند و با آشناییای که با ادبیات آنها به دست آوردند، آن را با ادبیات شرق ترکیب کرده و چهره دیگری میسازند.
ما در ایران و افغانستان نمونههای زیادی داریم، یک شاعر زمانی که شعر میگوید انگار در قرن پنجم و ششم زندگی میکند اما شاعری هم داریم که شعرش را میخوانیم بلافاصله متوجه میشویم شعرش نو است، این موضوع به خاطر اختلاطی است که وجود دارد.
امروزه میبینیم ادبیات ایران بیشتر رنگ و بوی ادبیات آمریکای لاتین را دارد و صداهای مشهور آنجا در ادبیات ایران شنیده میشود، این به خاطر این است که با ادبیات آمریکای لاتین آشنا شدهاند؛ کسانی چون پابلو نرودا و گابریل گارسیا مارکز. شعر در ایران رشد کرده و داستان ایران نیز فوقالعاده رشد داشته است. علتش این است که به حوزه ادبیات جهان راه پیدا کرده است. شاعران و نویسندگان افغانستانی که به اروپا رفته و حرفهای کار میکنند نه کسانی که برای کارواش رفتهاند – ما از کارواشها صحبت نمیکنیم – کسانی مانند مانند خالد حسینی و عتیق رحیمی در حوزه ادبیات جهان راه پیدا کردهاند. «بادبادکباز» را هم در ایران میشناسند هم افغانستان و هم سراسر اروپا و آمریکا، زیرا حسینی ادبیات شرق و غرب (افغانستان و اروپا) را با هم ترکیب کرده است.
تفاوت ما با غربیها چیست؟
چرا در سدههای اخیر ما با رکود ادبیات مواجه بودیم؟ به خاطر اینکه ما در قالبهای ادبی خود باقی ماندهایم. تفاوت ما با غربیها چیست؟! گذار ما از یک مکتب ادبی به مکتب دیگر کاملا طبیعی بوده است، صبر کردیم ادبیات خراسانی ختم شده بعد سراغ مکتب سلجوقی رفتیم، دیدیم این مکتب دیگر جواب نمیدهد، وارد مکتب دیگری شدیم و بعد هم بازگشت داشتیم، اما در فرانسه در یک دهه ۵۰ مکتب ادبی به صورت همزمان وجود دارد. تضارب آرا در غرب موجب پیشرفت ادبیات آنجا شده است. ما باید این تضارب آرا را به وجود بیاوریم. اگر قرار باشد این تضارب آرا را به وجود نیاورید زمانی که شاعری غزلی میگوید، ما فکر میکنیم برای قرن ششم و هفتم است.
اگر کاظم کاظمی به ایران نمیآمد، کاظم کاظمی نمیشد
البته زبان فارسی این غنا و ظرفت را دارد که در طول تاریخ باقی بماند. اگر در طول تاریخ نگاهی بیندازیم میبینیم که ما دو زبان فارسی و عربی داشتهایم و زبان فارسی توانست در مقابل زبان قوی عربی بایستد. زبانهای سریانی، قبطی، آشوری و بابلی مردند اما زبان فارسی ایستاد، زیرا این قابلیت را داشته که بماند. نویسندههای سرزمین ما در تاریخ همواره دو زبان را انتخاب کردهاند؛ زبان هنر در سرزمینهای ما زبان فارسی بوده و زبان علم عربی، در زبان عربی این ظرفیت وجود دارد اما زبان فارسی زیباییها و ظرافتهای خاص خود را دارد و ایرانیها از آن استفاده کردند. اگر کاظم کاظمی به ایران نمیآمد، کاظم کاظمی نمیشد و یا ابوطالب مظفری، زیرا در آنجا زمینه نامساعد بود. شاعرانی هم داشتیم که به پاکستان رفتند و چون در آنجا زبان فارسی وجود نداشت، یکی دو سال زندگی کردند و دیدند شعر فارسی به دردشان نمیخورد و کفاش و خیاط و دکاندار شدند. تعداد زیادی هم به اروپا رفتند؛ از جمله اکرم عثمان یا آصف باختری. آنها به غرب میروند اما چون به گونه حرفهای و مکتبی به سمت ادبیات نرفتند، توقف میکنند. اگر از باختری صحبت میکنیم، مجبوریم درباره شعرهای دهه ۴۰ و ۵۰ صحبت کنیم. او از دهه ۵۰ به بعد کاری نکرده که برای ما دستاورد باشد، اما برعکس رهنورد زریاب به فرانسه میرود و میبیند در آنجا نمیتواند زبان را دریافت کند، پس به افغانستان برمیگردد، زمانی هم که برمیگردد آثار قابل ملاحظه دارد. آثاری از زریاب که ارزش بسیاری دارد برای دورهای است که او در افغانستان بوده، دهه ۵۰ و دهه ۷۰ که به افغانستان بازمیگردد. این وضعیت کلی ادبیات افغانستان است.
رسانهها در افغانستان
سعیداحمد حقیقی نیز در بخش دیگری از این نشست درباره نقش رسانهها در جامعه افغانستان گفت.
او با ابراز خوشحالی از حضور در ایسنا گفت: من سالیان زیاد است که این خبرگزاری را میشناسم و از اخبار و گزارشهایی که دارد، استفاده کردهام. چیزی که در افغانستان بعد از سقوط طالبان پررنگ میبینیم، نقش رسانههاست. اگر دولت امروز ما بخواهد به یک چیز ببالد، حتما آزادی بیان و آزادی رسانهای است که ما در افغانستان داریم. ما بیش از ۸۰ تلویزیون خصوصی و بیش از ۳۰۰ رادیو خصوصی داریم که در جاهای مختلف نشر میشود و گردش اطلاعات در افغانستان بالاست. شما میتوانید درباره هرچیزی بنویسید و نقد کنید. این فضای فعلی افغانستان است، حتی با رییسجمهور شوخی میشود و برایش شعر میگویند. البته نهادهای بینالمللی در سالهای اخیر کمک زیادی به رشد و توسعه روزنامهنگاری در افغانستان کردهاند که در جاهایی مفید به حال جامعه نبود اما در جاهایی به جامعه افغانستان کمک کرده است. ما جامعه بستهای بودیم که اصلیترین مسائل جامعه، مطرح نمیشد. قبل از تحولات اخیر در افغانستان، زنها در خانه نشسته بودند و نمیتواستند به مکتب و دانشگاه بروند.
این روزنامهنگار با ترسیم فضای حاکم در افغانستان در زمانهای گذشته اظهار کرد: حدود ۲۰ تا ۳۰ سال ما در حاکمیتهای مستبد و خطرناک بودیم که روان جامعه ما را در سیطره خود گرفته بودند. حالا در افغانستان با فضای تازهای روبهرو هستیم که زنان تحصیل میکنند، کار میکنند، مسائل حقوق بشری، دموکراسی و آزادی در آنجا مطرح میشود. هرچند در بدنه جامعه هنوز مشکل داریم و سخت است که بخواهیم بدنه جامعه را به آسانی متحول کنیم. ما همچنان درگیر جنگ هستیم؛ هنوز طالبها هستند، داعش هست. بر اساس گزارشها ۲۰ گروه تندرو و افراطی به صورت مسلح هستند که از جاهای مختلف حضور دارند. اینها مخالف نظام فعلی ما نیستند بلکه مخالف کل ارزشهایی که داریم هستند. هنوز ارزشهایمان را نهادینه نکردهایم و ممکن است هر روز بشکنند. این شکنندگی از آنها حس میشود. با تعاملهایی که داریم میشنویم که میتواند بر اوضاع فعلی افغانستان تاثیر بگذارد و ما را به گذشته برگرداند. رسانهها مهمترین نقش را در حمایت از این ارزشها دارند. البته پایگاه خبریها بسیار زیاد تهدید میشوند، هم از طرف گروههای تندرو و حتی از طرف نهادهای دولتی. با وجود این مشکلات جو عمومی افغانستان، حمایت از گردش اطلاعات و آزادی بیان و حمایت از رسانههاست. ما از روزنامهنگاری ایران درس میگیریم، شما خیلی کار کردید، اما در عرصه رادیو و رسانههای تصویری به همسایه خود نگاهی بیندازید، شاید ما هم حرفی برای گفتن داشته باشیم. فکر میکنم موجودیت رسانه آزاد به جامعه کمک میکند و بودنش بهتر از نبودنش است.
.
انتهای پیام