يگانه نگرى؛ سير مدنى انسان سپهرى

یک سیر به آگاهى مدام، با جان سپهری همراه است. از تاریکی به روشنی، به حدى كه گزیدن برای او نوازش می شود. اين آگاهيست كه او را مى برد؛ «و برهنه شوید زیباترین پیکرها، که گزیدن نوازش شد»
در شعر دیاری دیگر، عالم دیگری را تجربه می کند و به قول خودش به ابدیت گلها می پیوندد؛ «همراه! ما به ابدیت گل ها پیوسته ايم»
و در شعر کو قطرۀ وهم، یگانه نگری و جمعیت اضداد را در زنبور، که نماد جمعیت متناقضان است به تماشا مى نشيند؛ «سربرداشتم :زنبوری در خیالم پر زد»
نگاه فعلی سپهری، به حد آن یگانه نگری بیکران نمی رسد، پس دچار تردید می شود و در اين موج بی نهایت، بین خوف و رجاء در حرکت می افتد.
«درود ای لحظۀ شفاف! در بیکران تو زنبوری پر می زند»
این میدان، بر آگاهى و نمود اختیار او چه تأثیری خواهد داشت. وقتی در یگانه نگری، جميع علت ها به وحدت برسند. معلول ها چه خواهند شد. در این صورت، بازی اختیار راه به کدام علت خواهد برد. اما هنوز در راه است و به قول خودش؛ «مانده تا برف زمین آب شود»
عبارت مانده تا برف زمین آب شود، اشاره به آگاهی نسبت به راه اکنون و آینده است. اینکه بدانی که هنوز ظرف این انجماد لاجرم، به انقباض معرفت های نچشیدۀ این راه دچار است و روزی خواهد رسید که باز خواهد شد و گرمی نفس عشق آن را به روشنی باغچه و گل خواهد سپرد، یک آگاهيست. اما به قول خودش؛
«در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد»
طنین و جنبش و تجلی که نمودهای عنایت و برات الهی از دسته کشش های بلند ابدی بوده و به دلیل خارج بودن از ساحت اراده آدمی، محتاج كسب از منزلت يكرنگى هستند. از این رو به امید می رود تا که برف زمین راهش، آب شود، زنده می ماند و اینگونه در شکوه ادامۀ راه مستغرق می شود.
در شعر سایبان آرامش ما، ماییم، به دوگانگی و هواى آن اعتراف می کند. صرف نظر از مفاهیم عرفانى این نگاه، که جان مشتاق سپهری را برای رسیدن از کثرت به وحدت راهبری می کند و به نظم واژه ها می ریزد، دوگانه نگری در برابر یگانه نگری از منظر اختیار مورد توجه است. اکنون آغاز راهیست که سالک به سراغ تردیدهای جان خویش مى رود و عبارات من توام یا تو منی، در او به اوج مى رسد. در این وحدت نچشیده است که مسیر اراده در دامان مخیل آدمی، در کنار دست نایافته های جان و غیرارادی سیر انسان در هستی، راه به تردید و سئوال می برد. اینجاست که وحدت مى جويد؛ «در هوای دوگانگی، تازگی چهره ها پژمرد»
بیا از سایه – روشن برویم»
با این حال به دنبال رهاییست؛
«و نیاویزیم، نه به بند گریز، نه به دامان پناه»
افعال تأکیدی نیاویزيم و …، از آگاهى در اختیار مى گويد، از حرکت، آن هم در جاده ای که همه چیز آن را می شناسد؛
«نزدیک ما شب بی دردی است، دوری کنیم»
کنار ما ریشه بی شوری است، برکنیم و نلرزیم، پا در لجن نهیم، مرداب را به تپش درآییم، آتش را بشویم، نی زار همهمه را خاکستر کنیم، قطره را بشویم، دریا را در نوسان آییم»
به كارگيرى افعال امر و نهى، در بیان حال این مرحله، همه اشاره به اراده و آگاهى از جنس اختیار دارد. در این شور معماییست که انسان سپهری به خود می رسد «و من عرف نفسه فقد عرف ربه» را تجربه مى كند و همه چیز را در خويشتن انسان می بیند و بس؛
برخود خیمه زنیم، سایبان آرامش ما مائیم”
ما وزش صخره ايم، ما صخره وزنده ایم
ما شب گامیم، ما گام شبانه ایم
پروازیم و چشم به راه پرنده ایم
تراوش آبیم و در انتظار سبوئیم
و اين پاک شدن نگاه اوست از هرچه کثرت است، به دامان این عبارت می آویزد؛
«بیایید از شوره زار خوب و بد برویم»
در این ورطه است که تقاضای رهایی كرده و یگانگی در بیکرانگی را تجربه می کند، در این رهاییست که جبر را جبر نخواهد دید و اختیار را اختیار؛
«برویم، برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم»
اینگونه است که در تردید یگانه نگری و ظهور دوباره دوگانه نگری، از باغبان هول انگیز شکایت دارد که چرا در این پیدایی و ناپیدایی، تردید را بر جان او انداخته است؛
«و چه از این گویاتر، خوشه شک پروردی»
خوشه شک پروردی تا چراغ من تو بودن ها و تو من بودن ها را در من روشن کنی. پایان این سیاهی، روشنی تو بود، در تنهایی من و بیداری من بود، در تنهایی تو؛
و تو تنهاترین «من» بودی و تو نزديكترين «من» بودى و تو رساترين «من» بودى
اى «من» سحرگاهى، پنجره اى بر خيرگى دنياها سرانگيز!
و در ادامه؛ «من ترا زيستم، شبتاب دور دست! يعنى همه زندگى براى تو بود .
ميان بازى علت ها و وحدتى از بودهاى هستى مانده، هنوز همه چيز برايش، او نشده كه مى گويد؛ «بيا با جاده پيوستگى برويم» و با شوقى از راه مى گويد؛ «گريان به پيشبازش خواهم شتافت» و بالاخره؛
«زورق ران توانا، در پرتو يكرنگى، مرواريد بزرگ را در كف من خواهد نهاد»
مرواريد، يكرنگى در فرديت، جامعه و دين است كه باعث درآغوش كشيدن شاهد مقصود خواهد بود .
يكرنگى گمشده انسان معاصر است.

درد دلى با دكتر حسن روحانى به بهانه آغاز كار دولت
هم اکنون بخوانید

 

 

نگارنده: محمد ثابت ایمان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − سیزده =

دکمه بازگشت به بالا