بسیار مبرهن است که روند جهانی شدن که از دهه ۱۹۶۰ شروع شد و تا اواخر قرن بیستم در حال افزایش بود برخی تحولات عرصه بین المللی را شتاب بخشید. جهانی شدن باعث افزایش تماس بین مردم جهان، گسترش سریع وابستگی متقابل بین کشورها و انفجار بازیگران جدید در امور بینالملل شد. در قلب این تطورات تصمیمات حاکمیتی کشورها برای باز کردن مرزهای خود به روی جریان کالاها، سرمایه، ایدهها، مردم و تغییرات تکنولوژیکی قرار گرفت که امکان افزایش سریع جریانهای فرامرزی را فراهم کرد. فراتر از پیشرفت های آشکار در فناوری حمل و نقل، این تبدل در فناوری ارتباطی بود (و هنوز هم هست) که از نتایج بارز آن ایجاد تحول در عرصه دیپلماسی است.
متعاقب آن ترسیم دهکده جهانی یا کوچک شدن جهان، علاوه بر رشد مرتبط با مراکز قدرت بینالمللی جدید مانند چین و هند، بر اجرای سیاست خارجی تأثیر عمیقی گذاشته است. از یکسو مسائلی مانند تاثیرگزاری کنشگران ریز و درشت و از سوی دیگر مسائلی مانند تجارت، امور مالی، مهاجرت، حقوق بشر و نگرانی های زیست محیطی و امثالهم که در برابر حل و فصل از طریق استفاده سنتی از قدرت سخت مقاومت میکنند ، در امور جهانی اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. این به این معنا نیست که قدرت سخت در اداره امور بینالملل اهمیتی ندارد. این بدان معناست که در قرن بیست و یکم قدرت دیپلماتیک برای متقاعد کردن مسائل بیش از هر زمان دیگری است. دیپلماسی قرن ۲۱ باید آگاهانه و خلاقانه از ابزارهای قدرت نرم استفاده کند. بنابراین کشورها باید تجدید نظر کنند که کدام ترکیب از ابزارهای سیاستی برای دستیابی به اهداف خارجی آنها مناسب تر است. اخبار از سراسر جهان با تمرکز بر موضوعات مرتبط با دیپلماسی عمومی در هفته های اول سال ۲۰۱۰ منعکس کننده این تفکر تجدید نظر شده در مورد انجام امور بین المللی صرفا به واسطه دولتها بوده است. برخی اتفاقات مبینِ چگونگی تلاش کشورها برای انطباق سیاست خارجی خود با شرایط جهانی تغییر یافته و هنوز در حال تغییر و چگونگی استفاده از قدرت نرم و منابع دیپلماسی عمومی برای تأثیرگذاری بهتر است. برای مثال چین آگاهانه به تاکتیکهای به کارگیری کنشگران مختلف و به خصوص همکاری به جای اجبار، از جمله مذاکرات دوجانبه برای دستیابی به مواد خام، مذاکرات چندجانبه برای حل (یا کاهش تنشهای پیرامون) یک سری اختلافات مرزی و رسیدن به توافقهای تجاری منطقهای، به تاکتیکهای همکاری متکی بود تا اجبار. این امر با استفاده از نمایشگاههای بینالمللی و مشارکت در مجامع بینالمللی برای نشان دادن ورود چین به عنوان یک بازیگر جهانی و با استفاده از کمکهای اقتصادی و مؤسسات فرهنگی برای کاهش ترس بینالمللی از قدرت رو به رشد اقتصادی چین همراه شده است که در این مسیر نه صرفا عناصر دولتی بلکه از کنشگران غیردولتی بیش از هر عنصر دولتی استفاده نموده است. کافیست نگاهی به مراکز و موسسات غیردولتی و NGOهای چینی در سراسر جهان بیندازیم آنگاه در می یاببیم که در دیپلماسی جدیدِ کشور قدرتمندی مانند چین که کالاهای آن جهان را فرا گرفته است نقش کنشگران غیردولتی بسیار موثر واقع شده است. لذا برای پیشرفت در عصر کنونی استفاده از روش های جدید دیپلماتیک انکار ناپذیر است.
دیپلماسی سنتی با تضاد و ایجاد صلح سروکار دارد. «تکامل دیپلماسی» تاریخ دیپلماسی را توصیف می کند و نشان می دهد که بسیار فراتر از دیپلماسی دولت ها و حکومت ها شده است. در نگاه بسیاری از متخصصان و نویسندگان دیپلماسی مدرن با صلح وستفالیا در سال ۱۶۴۸ آغاز شد که به خصومت ها در جنگ سی ساله پایان داد. ایجاد روابط دیپلماتیک بین دولت ها، وزارتخانه های خارجه، نمایندگی ها، سفارت ها و کنوانسیون ها، موسسات و مراکز خصوصی و … همه از نتایج این گردش ابزارهای دیپلماتیک است.
تداوم ظهور بازیگر غیردولتی در سیاست بینالملل قرن بیست و یکم چالشی قوی برای اولویت دولت در حوزه دیپلماسی ایجاد میکند. سنت دولتگرایانه دیپلماسی که زمانی دولت سازماندهنده برای تعقیب سیاست بینالملل بود، در حال واگذاری نفوذ به بازیگران غیردولتی – دیپلماتهای «جدید» – است که مهارت چشمگیری در شکلدهی سیاست از طریق ابزارهایی که وزارتهای خارجه در درک آن ناکام هستند، از خود نشان دادهاند.
علاوه بر این، روندی که توسط آن وزارت خارجه درهای خود را به روی عموم باز میکند، به طور فزایندهای برخی اختیارات را در اختیار کنشگران غیر دولتی می گزارد. آیا این انقلاب به معنای تحقق تکامل «دیپلماسی جدید» است؟ عصر دیپلماسی به عنوان یک نهاد جای خود را به عصر دیپلماسی به عنوان یک رفتار داده است. دیپلماسی در عصر جهانی شدن، چالش های دیپلماتیکی را که جهانی شدن با آن مواجه است، مورد بحث قرار می دهد. دیپلماسی نظام اقتصاد جهانی از فعالیت های شرکت های فراملیتی تا مداخلات سازمان های بین دولتی اقتصادی جهانی (IGO) به ویژه سازمان تجارت جهانی را در بر می گیرد. همه اینها شبکه های دیپلماتیک مهمی دارند که هم در داخل و هم خارج روابط خاص خود را دارند. این امر در مورد سازمانهای غیردولتی (NGO) نیز صدق میکند که نقش مهمی در پر کردن شکافهای خدماتی در ارائه آموزش، بهداشت و رفاه، امدادرسانی به بلایای طبیعی و توسعه زیرساختهای کوچک به جای مانده توسط دولتها با منابع ناکافی یا اراده سیاسی ناکافی دارند. البته باید ذکر شود که این انقلاب در دیپلماسی تا کنون به معنای کاهش قدرت دولت نیست بلکه به معنای تغییر نقش آن است. همچنان دولت تصمیم گیرنده اصلی در اصول کلی سیاست خارجی یک حکومت است و این به معنای بی اثر شدن تصمیمات دولت نیست بلکه به معنای تغییر مدل حاکمیت بر دیپلماسی است که بها دادن به کنشگران غیر دولتی را گریز ناپذیر کرده است که نه تنها ضرری نخواهد داشت بلکه یکی از روش های کارامد در روزگار کنونی است تا بتوان برخی مسیرهایی را برای اهداف ملی و بین المللی دولتها فراهم نمود.
بنابراین در یک نگاه کلی به نوع کنشگران موثر در عرصه دیپلماسی باید گفته شود که همگام با تحولات نوین دیپلماسی نیز در برخی اصول خود انقلابهایی را تجربه کرده است که خوشبختانه کارایی خوبی داشته است و اکنون دیپلماسی نه در حصر دولت بلکه میدانی برای عمل ورزی کنشگران مختلف شده است.
نویسنده: مریم خالقی نژاد
منابع:
https://uscpublicdiplomacy.org/pdin_monitor_article/globalization-interdependency-and-public-diplomacy
https://www.veryshortintroductions.com/view/10.1093/actrade/9780199588503.001.0001/actrade-9780199588503-chapter-6
https://www.veryshortintroductions.com/view/10.1093/actrade/9780199588503.001.0001/actrade-9780199588503-chapter-1