اینجا هرکه از اعتیاد خسته شده با پای خودش میآید تا پاک به آغوش خانواده برگردد.
به گزارش اعتماد نو به نقل از پیام نو، اگر به شما بگویم در گوشهای از تهران درندشت، مرکزی هست که بهرایگان معتادان را بستری کرده و مسئولان به صورت علمی و عملی تمام تلاششان را برای ترک اعتیاد مددجویان و بازگشتشان به زندگی انجام میدهند، باور میکنید؟
اگربه شما بگویم یک نیکوکار علاوه بر تأمین تمام هزینههای مرکز و حقوق پرسنل، هر شب بدون تعطیلی ۲۵۰ پرس غذای خوب بین کارتن خوابهای شوش توزیع میکند، باور میکنید؟
میگویید نه؟ دستتان را به من بدهید تا در خیابان کمیل نرسیده به باغ گلستان، کوچه جوادیون برویم به مرکزی که روی سر درش نوشته شده: «مؤسسه خیریه راهیان نور و زندگی» و بنشینیم پای صحبتها و توضیحات مددکار مرکز، رضا چیتساز، که همه او را به نام رضا درویش میشناسند.
تنها شرط پذیرش معتادان تمایل به ترک اعتیاد است
از راهروی باریک مرکز که بگذری به دفتری میرسی و ۶ نفر را میبینی که سخت مشغول کار و رسیدگی به پرونده بیماران هستند. بیمار جدید هم میرسد و پذیرش میشود.
نگاه مهمان جدید که به اراده و خواست خود به مرکز آمده، نشان میدهد از اعتیاد خسته شده و تمام توانش را جمع کرده تا به کمک مسئولان مرکز ترک کند و کنار خانوادهاش برگردد.
رضا چیتساز، تنها شرط پذیرش معتادان را تمایل به ترک اعتیاد میداند و میگوید: «وقتی معتادی زنگ میزند تا برای ترک مواد بیاید، از او میخواهیم خودش با کارت ملی یا شناسنامه بیاید. دلیلش این است که بدانیم خودش مایل به ترک اعتیاد است یا به اجبار خانواده آمده. از او میپرسیم: واقعاً میخواهی دیگر مواد نزنی و پاک بمانی یا آمدهای فیلتر عوض کنی و بروی؟»
اولین قدم، تمایل به قطع مصرف است
به گفته مددکار مرکز؛ اولین قدم، تمایل به قطع مصرف است. هر معتاد با عملکردش نشان میدهد قصد ترک مواد را دارد یا نه. ترک اعتیاد به زور و اجبار مادر و پدر یا همسر نمیشود و بیمار بعد چند روز که خمار میشود دوست دارد از اینجا برود. بنابراین تمایل، اولین شرط است.
در سرویس بهداشتی دانشگاه، مواد تزریق میکردم
مددکار مرکز، تحصیلکرده است. او دانشجوی رشته طراحی و قالبسازی دانشگاه علم و صنعت بوده و میگوید: «در سرویس بهداشتی دانشگاه، مواد تزریق میکردم».
چیتساز میگوید: «من ۴۰ سال تخریب داشتم. هروئین و قرص میزدم و با اوضاع خیلی بد به کمپ رفتم. همیشه دوست داشتم به صورت درازمدت ترک کنم، اما اصلاً موفق نبودم. من ۱۰ سال کارتنخواب بودم، ولی انتظار خبری، پیامی یا تلنگری را میکشیدم. یکی از شبهای آوارگی و بیخانمانی، چند نفر آدم حسابی آمدند و پیام انجمن را به من دادند. گفتند: دوست داری مثل ما پاک شوی؟ دیدم انسانهای محترمی هستند، خوب و منطقی حرف میزنند، شیک هستند و مهمتر از همه اینکه به افراد معتاد احترام میگذارند. من که ۴۰ سال درگیر مواد مخدر بودم حرفهای تازه میشنیدم. میگفتند: خودداری از مصرف در همان بار اول، یعنی دفعه اول نزدی دیگر نمیزنی. هنوز هم اگر کسی بپرسد چطور ترک کردی؟ من میگویم: امروز دفعه اولی است که مواد نزدم. من دنبال این جرقه بودم و در جواب اینکه دوست داری مانند ما پاک شوی، سریع گفتم: بله».
او ادامه میدهد: بر اساس سُنت پنج تنها هدف یک گروه، کمک به معتاد در عذاب است. با آنها رفتم در کمپ لویزان بستری شدم. ۱۷ سال پیش فقط کمپهای چیتگر، لویزان و سرخهحصار فعال بودند.
مرکز چگونه اداره میشود؟
بنای این مرکز ۸۸۰ متر، شامل دو اتاق فیزیک و دو اتاق امید و پرواز است. هر بیمار یک ماه در مرکز میماند؛ ۱۰ روز در اتاق فیزیک، ۱۰ روز در اتاق امید و ۱۰ روز آخر که میخواهد مرخص شود دراتاق پرواز.
این مرکز یک آشپزخان، سه سرویس حمام و سه چشمه سرویس بهداشتی دارد. مددجویان هر وقت دلشان بخواهد میتوانند حمام کنند.
مددجویان میتوانند در یک اتاق به نام اتاق نیکوتین، سیگار بکشند. در این مرکز برخلاف همه کمپهای ترک اعتیاد، سیگار سهمیهای نیست و مددجویان هرچقدر سیگار بخواهند به آنها داده میشود.
مددکار مرکز میگوید: «تنها دلخوشی معتاد در حال ترک اعتیاد، سیگار است. یادم می آید در یکی از کمپها اگر فردی اشتباهی میکرد دو روز سیگارش را قطع میکردند و نمیدانستند با این کار چه بلایی سر معتادی که در حال ترک است می آید. معتاد نیاز به عشق و اعتماد دارد، نه تنبیه و تهدید».
لباس همه مددجویان مرکز متحدالشکل است. چیتساز میگوید: «به محض ورود، به مددجو لباس فرم میدهیم، چرا که برخی از آنها کارتنخواب بودهاند. ترجیح میدهیم همه لباس فرم بپوشند. مددجویان فقط لباس زیرشان را میآورند».
مسئول فنی و پزشک مرکز، دکتر محمدحسین ضیایی است. مددجو برای پذیرش باید واکسنهای کرونا را تزریق کرده باشد، اما اگر کارت واکسن نداشته باشد از مرکز نامه میگیرد، نزد دکتر ضیایی میرود و با نامه دکتر، انجام تست پیسیآر و جواب منفی کرونا پذیرش میشود.
دکتر امان، روانشناس هر روز در مرکز حضور دارد. چیتساز نیز مددکار و سرپرست مرکز است. همه هزینههای مرکز اعم از کرایه مکان، حقوق پرسنل و تمام هزینههای جاری مرکز از طرف هتل «تاج محل» تأمین میشود.
از رسیدگی به معتادان بیخانمان غفلت نکنید
یک فرد نیکوکار تمام هزینههای مرکز و توزیع روزانه ۲۵۰ پرس غذای باکیفیت را میپردازد. حاج احمد معمار مقدم، صاحب هتل «تاج محل» تهران همان نیکوکاری است که به فکر معتادان، کارتنخوابها و بیخانمانها بوده و همیشه میگوید: «نکند از رسیدگی به معتادان غفلت کنید».
چیتساز میگوید: «افراد نیکوکار زیادی در کشور داریم که شاید از حاج احمد خیلی پولدارتر باشند، اما یک نفرشان این کار را نمیکند. معمولاً کسی به معتادجماعت اهمیت نمیدهد، اما این مرد از غذایی که برای مشتریان هتل طبخ میشود، به معتادان میدهد. مرتب مرغ، گوشت و ماهی در اختیارمان قرار میدهد. معتاد بیخانمان و کارتنخواب، همه زندگیاش را باخته است و چیزی برای از دست دادن ندارد. او هرگز عدسپلو و ماکارونی به معتادها نمیدهد».
به گفته مددکار مرکز راهیان نور و زندگی، به مدت پنج سال هر شب، حتی روزهای تعطیل، معتادان کارتنخواب در شوش و دروازه غار، غذای گرم میخوردند، حتی زمانی که مرکز فقط چهار بیمار داشت هرگز غذا دادن به بیخانمانها قطع نشد.
خدمات مرکز برای معتادانی که جهت ترک اعتیاد مراجعه میکنند کاملاً رایگان است و بدون پرداخت حتی ریالی، یک ماه اینجا میمانند: «پس از ترخیص هم پیگیر احوالشان هستیم. زمانی که در مرکز هستند نشانی محلهشان را میپرسیم و آدرس و تلفن جلسات «اناِی» را در اختیارشان میگذاریم. مصرانه میخواهیم در جلسات شرکت کنند. من هنوز با ۱۷ سال پاکی نیاز به جلسات دارم».
دیابتیهایی که انسولین تزریق میکنند پذیرش نمیشوند
هشت سال و هفت ماه از تأسیس مؤسسه «راهیان نور و زندگی» و کمک به درمان معتادان میگذرد. خوشبختانه همسایهها اعتراضی به وجود مرکز در کنار واحدهای مسکونی خود ندارند.
چیتساز میگوید: «همسایهها اعتراض نمیکنند، چون متوجه شدهاند کار ما خدمتگزاری است و پولی نمیگیریم، حتی گاهی مرکز را به دوستان و آشنایان خود معرفی میکنند. اول هر ماه در مرکز آش پخته میشود و بین همه همسایهها پخش میکنیم».
نام معتادانی که در مرکز در حال ترک اعتیاد هستند روی تخته نوشته شده. «رضا» مسئول کنترل مددجویان است و وسط کمپ میگوید: «۲۸ بیمار داریم». میپرسم: در روز چند نفر پذیرش میشوند؟ میگوید: «ظرفیت مرکز ۶۰ نفر است و هر روز چهار تا پنج نفر پذیرش میشوند. در ایام کرونا ۳۰ تا ۳۵ نفر میگیریم. در مرحله اول دکتر ضیایی، بیمار را ویزیت میکند. اگر تست کرونایش منفی بود و بیماری خاصی نداشت، پذیرش میشود. به عنوان مثال اگر کسی دیابت داشته باشد و انسولین تزریق کند، او را نمیپذیریم، اما اگر قرص دیابت بخورد مشکلی در پذیرش ندارد و سر وقت قرصهایش را میدهیم».
آرزویم این است هیچکس معتاد نباشد، یعنی میشود؟
به گفته مددکار مرکز، اعتیاد بیماری بغرنج و پیچیده جسمی، فکری و عاطفی است. این ناخوشی از ناهنجاریهای فردی خارج شده و اگر برای توقف آن اقدامی نشود، فرد معتاد خود، خانواده، جامعه و محیط گستردهای را به نابودی خواهد کشاند.
تنها چیزی که «رضا» ۷۱ ساله را بعد از گذشت ۱۷ سال و ۱۰ ماه از پاکیاش، آرام میکند،خدمت به دردمندان است.
با بغض میگوید: «از خدا میخواهم تا روزی که رمق دارم افتخار کمک به همدردانم را به من بدهد. آرزویم این است روزی را ببینم که هیچکس معتاد نیست، کسی مواد نمیزند. یعنی میشود؟»
اگر مواد نزنم به همه آرزوهایم میرسم
«محمد» ۲۰ ساله با ۱۱ ماه و ۲۵ روز پاکی برای پیدا کردن کار از خوزستان به تهران میآید. میگوید: «تا سوم راهنمایی درس خواندم. کشاورز بودم و گوجه و خیار میکاشتیم. معمولاً بزرگترها به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکردند یکی، دو نفس بکش تا بیشتر کار کنی؛ همین کار باعث اعتیاد من شد و پنج سال مواد کشیدم. سال گذشته ترک کردم و با ۱۱ ماه پاکی به تهران آمدم تا کار کنم. در پل طبیعت، در یک رستوران کار میکردم. گارسن بودم».
«محمد» در دیدار با دوستانش وسوسه میشود، دوباره مواد میزند و زحمات یک سالهاش به باد میرود.
به گفته مددکار مرکز، افرادی که دوران پاکی کمی دارند نباید همدیگر را ببینند، چون احتمال لغزش بالا میرود.
«محمد» میگوید: «با چند نفر حرف زدم و گفتم کمکم کنید، خسته شدهام و قصد دارم ترک کنم. آنها این مرکز را معرفی کردند و امروز ۲۸ روز است که پاکم».
او تنها یک آرزو دارد: «کاش پاک بمانم، چرا که اگر مواد نزنم میتوانم به همه آرزوهایم برسم».
من خلیل اهل هرات هستم، عکسم را بردارید…
«خلیل» از اهالی هرات افغانستان است و از ۱۶ سالگی مصرف تریاک را شروع کرده. میگوید: «برادرم مصرفکننده بود و زمانی به خودم آمدم که کاملاً معتاد شده بودم».
او در هرات ازدواج کرده و برای کار به ایران آمده است. حالا سه دختر ۱۰، ۶ و سه ساله دارد. بعد از ۱۱ سال و ۹ ماه پاکی لغزش کرده و از ۶ روز پیش در این مرکز بستری شده است».
«خلیل» ۳۵ ساله کارگر ساختمان است و به زحمت خانهای با ۲۰ میلیون تومان پول پیش و ماهیانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان اجاره پیدا کرده است. او بر خلاف مددجویان مرکز دوست دارد عکسش را بگیریم و منتشر کنیم. لبخند میزند، ژست میگیرد و با لهجه غلیظ افغانی به عکاس میگوید: «عکسم را بردار…»
دسترسی معتاد به مواد، کمتر از ۱۵ دقیقه
«وحید» ۲۷ ساله آرماتوربند ساختمان است و ۹ سال تخریب و سابقه مصرف شیشه و هروئین دارد. او سه روز است مواد نزده و پاک است.
نشانی مرکز را از بهزیستی گرفته و خوشحال است در این شرایط بد اقتصادی، بدون پرداخت هزینه بستری شده است.
به گفته او، خانوادهها فقط برای مددجویان سیگار میگیرند و هیچ هزینهای برای یک ماه اقامت در کمپ نمیپردازند.
«وحید» میگوید: «دسترسی هر معتاد به مواد به کمتر از ۱۵ دقیقه رسیده و در این وضعیت آرزو دارم پاک بمانم و به آرزویم برسم».
در خانواده و طایفهمان، یک نفر هم معتاد نداشتیم
«هادی» ۳۲ ساله از ملایر آمده و اولین بار است در کمپ اقامت دارد. دو سال شیشه و دوا زده و ۱۰ روز از پاکیاش میگذرد.
او میگوید: «نه تنها در خانواده، بلکه در طایفهمان یک نفر هم معتاد نداریم، اما من به دلیل همنشینی با رفیق بد به اعتیاد کشیده شدم».
«هادی» شنیده بود در کمپهای ملایر و بیشتر شهرهای کشور، معتادان را کتک میزنند و بیاحترامی میکنند، اما ۲۰ روز دیگر که به ملایر برگردد، به خانواده و دوستانش خواهد گفت در این کمپ، رفتار مسئولان با معتادان بسیار مؤدبانه بود و نهتنها از کتک خوردن و ضرب و شتم خبری نبود، بلکه کوچکترین بیاحترامی به معتادان نشد.
من، محمد ۳ سال و ۲ ماه و ۱۰ روز است پاکم
«محمد» سرآشپز مرکز، سه سال و دو ماه و ۱۰ روز از پاکی اش میگذرد. او ۲۰ سال تخریب دارد، اوایل تریاک میکشیده و بعدها به مواد صنعتی روی آورده و شیشه و هروئین مصرف کرده است. «محمد» پس از ترک در این مرکز به عنوان سرآشپز خدمت میکند. هفتهای دو روز به خانه میرود و بقیه روزها را در کمپ به سر میبرد.
«محمد» آرزو دارد پاک بماند؛ پدر خوبی برای دخترانش و مرد خوبی برای همسرش باشد.
خداحافظ آقای کرمرضایی!
مددجویان در حیاط سرپوشیده مرکز نشستهاند، سیگار میکشند و با هم حرف میزنند. دوست ندارند عکسشان منتشر شود، اما با شطرنجی کردن تصاویرشان مشکلی ندارند. صدای خوش و بش «ناصر معمار مقدم» برادرزاده «حاج احمد» با مددجویان در حیاط میپیچد. خنده و صورت «دایی ناصر» به شدت شبیه هنرمند فقید «رضا کرمرضایی» است.
وقت ناهار رسیده. «رضا چیتساز» با احترام مددجویان را به خوردن غذا دعوت میکند. بوی لوبیاپلو در مرکز میپیچد. از همه مسئولان و مددجویان خداحافظی میکنم؛ از آقای کرمرضایی هم.
زهره حاجیان