مسعود خیّام، نویسنده، مترجم و پژوهشگر ادبی، زاده ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۲۶ در تهران است. او در گفتوگو با ایسنا درباره کتابهایی که خوانده و میخواند میگوید.
متن این گفتوگو در ادامه میآید:
آخرین کتابی که مطالعه کردهاید، کدام کتاب بوده است؟
چیزی حدود ۴۰ سال است که کتاب نخواندهام و کتاب هم نمیخوانم؛ کار من با کتاب اینطور است که اگر بخواهم مثلا درباره «شاهنامه» کار کنم سراغ هر کتابی را که ممکن است درباره این موضوع به دستم برسد، میگیرم. بعد دور خودم پخش میکنم و چیزی حدود یکی دو سال فقط شاهنامه میخوانم و غیر از آن کتاب دیگری نمیخوانم، فقط درباره شاهنامه میخوانم تا آنچه را در نظر دارم، بنویسم و تمام شود. بعد مثلا سراغ مولانا میروم و دوباره فقط درباره مولانا میخوانم و نه چیز دیگری. عمر خیّام به همین ترتیب و غیره. بنابراین من پاسخگوی اینطور سوالات نیستم، زیرا کتاب نمیخوانم.
کاری که الان میکنم درباره خمسه نظامی است و اکنون بیش از ۲۰ جلد کتاب درباره خمسه نظامی از آقایان وحید دستگردی و ثروتیان و برات زنجانی که کارهای اصلی است و مقداری هم کارهای مرتبط دور و بر من است و بر روی آنها کار میکنم. بنابراین من فقط با نظامی کار دارم و خارج از آن هم هیچ کاری ندارم زیرا نمیتوانم خواننده عام باشم و این را بخوانم و آن را بخوانم. این مسئله برای دوران جوانی بود؛ مثلا ۵۰ سال پیش و از ۵۰ سال پیش تاکنون کار من اینطور است که به شما گفتم. کار بد هم نمیخوانم، اکنون بیش از ۲۰ جلد کتاب مربوط به نظامی؛ «لیلی و مجنون»ها، «خسرو و شیرین»ها، «اسکندرنامه»ها، «هفتپیکر»ها و «مخزن الاسرار»ها دور و بر من است. نظامی بد نیست، خوب هم نیست. خوب و بد نظامی را تاریخ روشن کرده است.
کتابی هست که از خواندنش پشیمان شده باشید؟
هرگز. حتی زمانی که همه چیز میخواندم، به قول معروف آت و اشتغال هم در آنها بود، هرگز پشیمان نشدم زیرا در هر کتابی آدم چیزی یاد میگیرد، حتی کتابهای زمان بچگی که به نظر میرسد دندانگیر نیست.
اما برخی از کتابها خیلی خیلی برایم مهم بوده است و آنها آثار کلاسیک هستند، مثلا آنچه درباره فلسفه یونان خواندم، از افلاطون و سقراط، ماقبل سقراط و بعدیهایش. یا مثلا دانته، شکسپیر یا گوته یا فیتزجرالد کلاسیک به نحو دیگری به اصطلاح به من حال داده و من را مرتب کرده است، الان هم اگر پیش بیاید که بخواهم کتابی را بخوانم غیر از نظامی، اگر حوصلهام سر برود یا خسته شوم که این اتفاق معمولا نمیافتد، سراغ کلاسیکها میروم و غیر از کتاب کلاسیک چیز دیگری به من نمیچسبد.
کتاب کلاسیک یا معروفی هست که نخوانده باشید؟
خیلی زیاد. مخصوصا در فرهنگیها. حجم کارها خیلی زیاد است. مگر آدم چقدر میتواند بخواند؟ این را که میگویم نه ذرهای مبالغه است نه ذرهای این حس که از من تعریف کن، حقیقت صمیمی قلبم است، از خودم بیسوادتر آدم نمیشناسم. داوری من درباره خودم این است و اگر کسی به من بگوید برو بیسوادترین آدم روزگار را پیدا کن صددرصد و بیمعطلی میگویم خودم. اگر از ابتدا شروع به خواندن کنی چه ایرانی و چه غیرایرانی، مثلاً از فردوسی شاه شاعران، سعدی، مولوی، خیام و حافظ، یا در کلاسیکها دائو دسینگ بخوانی یا لائو دزو بخوانی، یا کنفوسیوس و بودا بخوانی یا آثار یونانی بخوانی، میبینی که هیچجا نایستادی و میگویی بیسوادم. اما خیلی دلم میخواهد به برخی دسترسی داشته باشم و بخوانم اما نمیتوانم؛ مثلا دوست دارم درباره زکریای رازی بتوانم درست بخوانم، جسته و گریخته چیزهایی هست که من هم در کتابهایم استفاده کردهام اما اینکه زکریا رازی چه کسی بوده برایم مهم است. زکریای رازی ساختار عظیم فلسفی بوده است.
ما فیلسوف نداشته و نداریم. از نظر فلسفه بعد از محمد غزالی که پدر فلسفه را درآورد و گفت فلسفه علم تعطیل است، بعد از آن فلسفه تعطیل شد ولی قبل از آن رازی را داریم. حسن اشعری جزو کسانی است که به فلسفه ضربه زدند اما از همه مهمتر غزالی بوده است.
غزالی قصه جالبی دارد؛ او شاگرد عمر خیّام بود. شبها پیش عمر خیّام میآمد و شاگردی میکرد و کار یاد میگرفت و صبح که بالای منبر میرفت به او فحش میداد. خیام کار جالبی میکند، میرود چند مطرب میآورد و میگوید روی پشتبام باشید و هر وقت علامت دادم شروع به ساز و دهل زدن کنید.
شب غزالی برای شاگردی پیش او میآید. خیام اشاره میکند و هیات محترم ارکستر شروع به ساز زدن میکنند. مردم میریزند که چه خبر شده آنهم در خانه عمر خیام که آن زمان فرد معروف و صاحب نفوذی بوده، زمانی که مردم جمع میشوند خیام میگوید این آقای غزالی همان کسی است که شبها نزد من شاگردی میکند و صبحها میرود فحش میدهد، اگر من بد هستم چرا شاگردی میکنی و اگر خوبم چرا فحش میدهی؟
همه ما گاه کتابهایی داریم که در کتابخانههایمان در نوبت خواندن شدن هستند، کدام کتابها در کتابخانه شما چنین وضعیتی دارد؟
من چنین کتابی ندارم. من چه شبها که تا صبح کتاب خواندم. الان تنها کتاب دنیا که نزد وجود دارد و غیر از آن به کتاب دیگری نمیاندیشم، همین نظامی است. وقتی نظامی تمام شد، آن وقت میتوانم این سوال را پاسخ دهم که بعدی کدام کتاب است. الان غیر از نظامی چیز دیگری وجود ندارد.
کتابی که احساسات شما را بیش از بقیه برانگیخته، کدام کتاب بوده است؟
همه کتابها؛ من با کتاب معاشقه میکنم. زمانی که کتابی را که شروع میکنم مانند معشوقه من میشود و تا زمانی که کار دارم، معشوقه من است، با هم به عوالم عجیب و غریب خودمان میرویم تا زمانی که تمام شود. سرسری که نیست. هرکدام که بگویید چه افلاطون و سقراط، چه دانته، چه رمانهایی مانند «برادران کارامازوف»، «آنا کارنینا» و «جنگ و صلح». اینها هرکدام در دورهای معشوقههای من بودهاند.
انتهای پیام