به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی موزه سینما، در ادامه نشستهای تاریخ شفاهی این موزه کیومرث پوراحمد کارگردان سینمای ایران در گفتوگویی که بیش از چهار ساعت به طول انجامید، خاطراتی را از فیلمهای محبوبش در سینما و نیز برخی فیلمهای خودش مطرح کرده است که بخش کوتاهی از آن منتشر میشود.
پوراحمد درباره آشنایی خود با سینما گفته است: برادر بزرگم چندبار من را به سینما برده بود. یادم میآید فیلمهای عروس فراری، آقا جنی شده و اسپارتاکوس را با او در سینما دیدم و با دیدن فیلم اسپارتاکوس دریچه دیگری از سینما به روی من باز شد و دائم از خودم می پرسیدم این فیلم ها را چگونه میسازند و این تصاویر را چگونه کنار هم قرار میدهند و هنوز بعد از سالها اسپارتاکوس فیلم محبوب من است.
وی با بیان اینکه در جوانی همیشه با خودم میگفتم من یا باید کارگردان شوم و یا معلم، بیان کرد: در دورهای برای کار به روزنامه اطلاعات رفتم که جواد مجابی سردبیر بود در همان دورهای که فریدون جیرانی هم در این روزنامه کار میکرد و رسول صدرعاملی در بخش حوادث بود.همکاری من با این روزنامه درست زمانی بود که میخواستم فیلم بسازم. در همان دورهها فیلمنامه «تاتوره» را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برده بودم که بعد از ۱۳ باراصلاح تصویب شد. یادم میآید با محمدمهدی دادگو سر جویهای محوطه موزه سینما باهم قرارداد بستیم و اولین فیلم بنیاد سینمایی فارابی را من ساختم.
پوراحمد درباره انتخاب مادرش برای ایفای نقش در «قصههای مجید» نیز گفت: داستان به این شکل بود که ما خانه و مهدی باقربیگی (مجید) را انتخاب کرده بودیم و فقط بیبی مانده بود. مادر من برای انتخاب نقش بیبی با همسایهها و خانمهای مُسن صحبت میکرد و ما از آنها تِست بازیگری میگرفتیم . یادم میآید یک روز یکی از خواهرانم به من گفت تو سراغ خانمهای معمولی خانه دار میروی مادر خودمان هم این خصوصیات را دارد، چرا از او برای این نقش استفاده نمیکنی؟ اینها درحالی بود که مادر من عاشق سینما بود؛ هفتهای دو سه بار به سینما میرفت، همه سریالهای تلویزیون را میدید و در آشپزخانهاش یک رادیو داشت که دائم قصهها را گوش میکرد، کتاب زیاد میخواند و کتاب قصه های مجید را هم چندبار خوانده بود. یک دوربین وی اچ اس کوچک داشتیم مادرم را به خانهای که انتخاب کرده بودیم به همراه مجید بردیم و به او گفتم قصه خواب نما را بگوید و ما فیلمبرداری کردیم و متوجه شدم که مادرم برای این نقش بسیارخوب است و به این شکل بود که بیبی قصههای مجید انتخاب شد.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش درباره بازیگران جوانی که در فیلم هایش حضور داشتند، گفت: محمدرضا فروتن و الناز شاکردوست را من به سینما معرفی کردم و افسانه بایگان سطح کارش با فیلم خواهران غریب عوض شد. فیلم خواهران غریب بسیار موفق بود. در جشنواره فیلم فجر و چند جشنواره خارجی جایزه گرفت و آقای زم اصرار داشت قسمت دوم این فیلم را هم بسازیم اما من موافق نبودم و گفتم نمیخواهم خودم را تکرار کنم.
این فیلمساز درباره چگونگی ساخت فیلم «گل یخ» نیز توضیح داد: روزی وحید نیکخواه آزاد به من گفت با دوستانش فیلم «سلطان قلبها» را دیده است و پیشنهاد داد این فیلم را به روز کنیم و به شکل دیگری بسازیم و من در ابتدا جدی نگرفتم. یک سال گذشت و بعد فکر کردم بد نیست به آن بپردازم. همه اتفاق- حادثههای آن فیلم را دراماتیک کردم که در نهایت شد فیلمنامه «گل یخ» که یک سال روی آن کار کردم و بعد آن را ساختم. من بدترین و بهترین فیلمم را کمتر از یک سال روی فیلمنامه آن کار نکردهام و همه آنها را به یک میزان وسواس ساختهام و طبیعی است که یکی خوب و یکی بد شود.
پوراحمد در پاسخ به این پرسش که کدام یک از فیلمهایش را بیشتر دوست دارد، گفت: همه فیلمهایم را دوست دارم اما شب یلدا، اتوبوس شب، خواهران غریب، به خاطر هانیه و قصههای مجید را بیشتر دوست دارم. شب یلدا زندگی خودم است و بدین شکل ساخته شد که خودم پلان به پلان بازی میکردم و محمدرضا فروتن تکرار میکرد. به شکلی که وقتی مادرم در اصفهان فیلم را دیده بود کاملا متوجه شده بود که زندگی خودم است؛ زیرا حرکات و نحوه بیان محمدرضا فروتن درست مثل من بود که بلافاصله به من زنگ زد و گفت کیومرث تو واقعا خودت را یک سال در خانه حبس کرده بودی و به ما نگفته بودی؟
پوراحمد در ادامه افزود: در کارم فقط به نادر ابراهیمی که در حق من پدری کرد مدیون هستم، زیرا مرا آزاد گذاشته بود هر سکانسی که میخواستم با هر فیلمبرداری میگرفتم و تشویقم هم میکرد.
وی درباره حضورش در فیلم «جمشیدیه» به عنوان بازیگر هم بیان داشت: سالهاست با فردین خلعتبری کار میکنم. خلعتبری بسیار آهنگساز خوب، مرد شریف ، فیلسوف و دوست نازنینی است. یک روز به من گفت میخواهم فیلمنامهای را که خودم نوشتهام بفرستم و تو بخوانی و من خواندم و گفتم فیلمنامه خوبی است. به من گفت حاضر هستی نقش پدر در فیلم جمشیدیه را بازی کنی؟ نقش کوچکی بود اما من پذیرفتم.
انتهای پیام