رابطه ایران و آمریکا؛ روایت یک زخم ناسور

یک ضرب المثل چینی می گوید: «آب، هم می تواند قایق را به جلو براند و هم آن را غرق کند.»
به دیگر سخن، هر فرصت و موقعیتی، می تواند حاوی منفعت یا ضرری باشد. مهم این است که ما چگونه مهارت بهره برداری از آن فرصت را داشته باشیم و با هدف گزاری مناسب و بهره گیری از استراتژی و ابزارهای کارامد، به اهداف از پیش تعیین شده دست یابیم.
گمان نمی کنم در جهان، کسی باشد که از خصومت ریشه دار میان ایران و ایالات متحده در طول این چهار دهه بی خبر باشد. خصومتی که هم ریشه در گذشته این دیار دارد و هم از آبشخور حوادث و رویدادهای سالهای اخیر مشروب می شود.
آنچه نیز ما بین این دو کشور فراوان است، سوء تفاهم و دل چرکینی و گاه فراتر از آن، اقداماتیست که دو طرف برای تلافی، یکدیگر را از آن بی نصیب نگذاشته اند.
همه اینها، به قول رییس دولت اصلاحات، منجر به ایجاد یک ” دیوار بی اعتمادی” بلند و قطور ما بین این دو کشور شده که به نظر می رسد عبور از آن بسیار سخت و زمان بر خواهد بود.
اگر منصفانه به ماجرای روابط خارجی دو کشور ایران و آمریکا بنگریم، ایفاء نقش موثر و کتمان ناپذیر آمریکاییها در حادثه کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ علیه دولت مردمی دکتر محمد مصدق، واقعه ای نیست که بتوان چشم بر آن بست و بدان اشاره نکرد. رویدادی که سرنوشت یک کشور و ملت را تغییر داد و نهادینه شدن دموکراسی و قوام جامعه مدنی در ایران را سالهای سال به تعویق انداخت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اشغال سفارت آمریکا در تهران و ماجرای گروگانگیری و حمله نافرجام امریکاییها در صحرای طبس و پس از آن آغاز جنگ تحمیلی و نقش آفرینی مزورانه و ددمنشانه آمریکاییها در این جنگ علیه کشورمان و ماجرای تاسفبار حمله به هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو جنگی آمریکایی، روز به روز بر حجم و ارتفاع این دیوار بی اعتمادی افزوده شد و فاصله میان دو دولت ایران و آمریکا، به طور مدام افزایش یافت.
روی کار آمدن دولت اصلاحات در ایران و همزمان با به قدرت رسیدن دموکراتها در آمریکا به ریاست جمهوری بیل کلینتون و چراغهای سبزی که دو طرف برای کاستن از مخاصمه و رفع سوء تفاهمات به هم نشان می دادند، امید به برقراری ارتباط دیپلماتیک میان دو کشور را ، اگرچه نه به فوریت و در کوتاه مدت، اما در بلند مدت افزایش داد.
بسیاری از صاحبنظران سیاست خارجی در دنیا در آن برهه زمانی، چشم انتظار ایجاد یک تفاهم دو جانبه میان ایران و امریکا بودند اما گویی زور بی اعتمادی و تفاوت دیدگاه های طرفین و ذهنیت نامناسبی که آمریکاییها در جان و جهان ایرانیان به جای گذاشته بودند، بیشتر از مفاهمه بود و این فرصت نیز با اتمام کار دولت اصلاحات و روی کار امدن احمدی نژاد از دست رفت.
حالا دیگر در این سالها، در کنار سوابق خصمانه ای که دو طرف نسبت به هم داشتند و همه آن اتفاقاتی که روی داده بود، دو عامل تازه نیز، کار روابط ایران و آمریکا را پیچیده تر از قبل کرده بود:
“اعتماد نو به نقل از برنامه هسته ای” و “گسترش صنایع دفاعی و موشکی” ایران.

صلح نوبل و نسل کشی؟
هم اکنون بخوانید

اما در طول سالهای اخیر، سیر تحولات و فعل و انفعالات و قصد و نیت طرفین برای اعتماد سازی و رفع سوء تفاهمات و نشان دادن حسن نیت دو جانبه، به یک فرایند گفت و گوی دیپلماتیک امید بخش دامن زد که در نهایت به توافق موسوم به برجام ختم شد.
حالا همه چشمها به برجام بود. به توافقی که اگر چه سخت و دشوار، اما بالاخره حاصل شده بود و اولین روزنه ای بود که پس از سالها همه را به رفع سوء تفاهمات و بی اعتمادی ها و بازگشت روابط میان ایران و امریکا به مسیر عادی خود امیدوار می کرد. اگرچه تا نقطه مطلوب، هم راه بسیاری مانده بود و هم نقاط تاریک و مباحث حل نشده فراوان موجود بود.
برجام، نماد حسن نیت، عقلانیت، شهامت، اقتدار و پاسداشت منافع عمومی ایرانیان و نشانه بارزی از حسن نیت و صلح دوستی جمهوری اسلامی در سراسر دنیاست. توافقی که به راحتی به دست نیامده تا به راحتی از دست برود.
خروج یک جانبه آمریکا از برجام را شاید بتوان بزرگترین اشتباه ترامپ در سیاست خارجی دولت ایالات متحده در طول سالیان اخیر محسو.ب کرد. امری که به بی اعتبار شدن قول و قرار آمریکاییها در نظام بین الملل منجر شد و نقطه عطف روابط میان اروپا و آمریکا و فهم بد عهدی آمریکاییها در عرصه سیاست خارجی توسط بازیگران اصلی این میدان شد.
اما این همه ماجرا نبود. هم در ایران و هم در آمریکا، تندرو ها به جشن و پایکوبی نشستند. افراطیون هر دو طرف، توافق برجام را مایه شکست و سرافکندگی می دانستند و از هیچ کوششی برای بر هم زدن این توافق دریغ نمی کردند. خروج یک جانبه آمریکا از برجام، میدان عمل را برای تندروهای دلواپس در ایران، بیش از پیش هموار نمود و این بهانه را به دست آنها داد تا برای خروج ایران از برجام، به دولت فشار آورند و حتی بکوشند تا طرف اروپایی را نیز از این توافق به بیرون هُل دهند.
فهم این مطلب خیلی دشوار نیست. نان تندروها در تحریم و نبود برجام است. آنها نشان داده اند که در طول این سالها، حیات خود را همواره در بحران جستجو کرده و می کوشند تا با گل آلود کردن آب، ماهی مقصود را صید کنند. فضای به دور از تنش و توام با آرامش، چیزی نیست که مطلوب افراطیون باشد. چه با نگاه اقتصادی و درامدزایی و چه از منظر سیاسی، تنش، تحریم، قطع روابط و غبارآلود شدن فضای سیساست خارجی به سود تندروهای داخلی است. در این فضا، هم نان چرب تری حاصل می شود و هم درآمد بیشتری به دست می آید. ضمن اینکه فرصت بهتری نیز برای از میدان به در کردن رقبای داخلی ایجاد می شود.
حالا دیگر در کنار کاسبین فتنه، کاسبین تحریم نیز خود را نمایان ساخته اند و برجام، آب سردی است بر آتش اینگونه تندرویها.
کافیست قطعه های این پازل در هم ریخته را با حوصله کنار هم بچینیم. آنوقت خواهیم دید که چرا داد افراطیون از احتمال بازگشت دولت آمریکا تحت ریاست جمهوری “جوزف رابینت بایدن جونیور” ۷۸ ساله، ملقب به جو بایدن، اینگونه به آسمان رفته است.
آنچه در این فرایند، مهم و اساسی است، پایبندی تحسین برانگیز ایران به تعهدات بین المللی خود و صداقت نهفته در این پایبندی است که به عنوان یک سرمایه بین المللی ارزشمند در جیب نظام جمهوری اسلامی قرار دارد.
ساده لوحیست اگر گمان کنیم، روی کار آمدن بایدن و رفتن ترامپ، آغاز مسیر هموار حل اختلافات و میان ایران و آمریکا و عادی شدن روابط میان این دو دولت است اما می شود به این نکته امیدوار بود که با محور قرار گرفتن عقلانیت و پایبندی به نظام روابط بین الملل و تعهدات فی مابین، بتوان چشم انداز اعتماد آفرینی برای رفع سوء تفاهمات تاریخی و بی اعتمادی مزمن طرفین، ایجاد نمود و بر پایه عزت و حکمت و منافع عمومی مردم، راه کاستن از تنشها را در پیش گرفت.
مردم ایران، حالا دیگر باید مزه شیرین صبوری، مقاومت، پایمردی و ایستادگی خود را بچشند. نمی توان تا ابد مردم را در رنج و سختی نگه داشت و با شعار زندگیشان را اداره کرد. چه بسیار فرصتهایی که در این سالها از کف رفت و چه بسیار مردمی که به واسطه تنگناها و فشارها، مسیر زندگیشان به بی راهه تغییر کرد و گرفتار شدند. این دردها را نه میتوان ندیده گرفت و نه باید از کنارشان به راحتی گذشت. همانطور که نمی توان خیانتها، دشمنی ها و بدعهدی های طرف خارجی را ندید. اما به قول معروف باید دانست که در دعوی کسی حلوا خیرات نمی کند.
می توان زمین بازی را عوض کرد. توپ در این میدان باید بر محور منافع عمومی مردم ایران به گردش در آورد. باشعار و بر طبل افراط کوبیدن، نمیتوان جامعه را اداره نمود. البته با وادادگی و انفعال نیز.
اما نکته اینجاست که ما یکبار در برجام نشان دادیم که در میدان گفت و گو و جلب اعتماد جهانی، دست بالا را داریم و این نقطه قوت ما در برابر آمریکاییست که بدعهدی او برای همگان آشکار شده و اکنون به نظر می رسد سرخورده از راه رفته، به مسیر عقلانیت باز می گردد.
یادمان باشد که در جهان امروز، هر کشوری در ارتباط با دیگر کشورها سه راه بیشتر پیش روی خود ندارد: “جنگ”، “قطع رابطه” و “صلح” و بدیهی است که کدام راه بهتر، انسانی تر و مبتنی بر منافع عمومی مردم است.

وحدت و همبستگی، راه نجات کشور
هم اکنون بخوانید

 

سید حسین پایدار اردکانی
عضو حزب جمهوریت و سرپرست روزنامه نسیم صبا در استان یزد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + 11 =

دکمه بازگشت به بالا