این منتقد ادبی و پژوهشگر در گفتوگو با ایسنا، درباره ویژگیهای رمانهای عامهپسند و پرفروش و این که آیا لزوما یکی هستند و یا گاهی با هم اشتباه گرفته میشوند، اظهار کرد: کتابهای عامهپسند و پرفروش با یکدیگر فرق دارند و باید بینشان تفکیک قائل شد. هر اثر عامهپسندی پرفروش نیست اما پرفروشها میتوانند عامهپسند هم باشند. اینها مقداری با هم فرق دارند و ساز و کارشان یکی نیست.
او سپس با اشاره به نقدی که درباره “دختر سوئدی” اثر “احسان غدیری” به عنوان “رمان پوپولیستی” در سایت “مرور” نوشته است، گفت: من به عنوان منتقد وظیفهام نیست با نویسندهای که “پوپولیستی” یا “عامهپسند” یا “پرفروش” یا “پرمخاطب” مینویسد، مخالفت یا او را محکوم کنم؛ مثلاً آقای “حسن میرعابدینی” برخی آثار پرفروش و پرمخاطب مانند “تویست داغم کن” نوشته “ر. اعتمادی” را نمیپسندد و با طرح این نکته که اینگونه نویسندگان “پاورقینویس” هستند، آن را محکوم میکند؛ در حالی که نویسنده بزرگی چون “داستایوسکی” هم ابتدا پاورقینویس بوده و برای مجله و روزنامه مینوشته و بعدها به عنوان رمان و در شمار شاهکارهای ادبی مستقلاً انتشار یافته است. او داستان اعتمادی را دارای “ارزش اندک” و دارای دیدی سطحی یا “نگاهی گذرا” میداند. من در ارزشگذاری این اثر با این منتقد ادبی همداستانم اما به نظر من این داستان، یک داستان پرمخاطب بوده و دهها هزار تیراژ داشته. به جای محکوم کردن یک اثر، باید “نوع ادبی” آن و هنجارهای ناظر بر این نوع ادبی را بررسی کرد. آثار یک نویسنده انگلیسی به نام “سوفی کنسلّا” جزء پرفروشترین آثار ادبی جهان بوده و به ۴۰ زبان ترجمه شده و در بیش از ۶۰ کشور فروش رفته و بر اساس رمان “اعترافات یک معتاد به خرید” او در سال ۲۰۰۹ هم فیلمی ساخته است.
اسحاقیان در ادامه با بیان اینکه موافق رمانهای عامهپسند نیست، خاطرنشان کرد: کار من به عنوان منتقد ادبی، شناخت آثار است نه ستایش و نکوهش. به جای داوری و محکوم کردن اثر یک نویسنده، باید هنجارهای غالب بر “ژانر” اثر را باید بررسی کرد که چرا این اثر چنین فروشی داشته است. در دهه ۴۰ نقد ادبی در جامعه ما نقد سیاسی بود. طبقه متوسط جدید شکل گرفته بود و جریانهای چپی وجود داشت که هر اثری را که به مسائل اجتماعی نمیپرداخت، میگفتند عامهپسند است.
او خاطرنشان کرد: ما نباید به این کار داشته باشیم که نویسندهای خوب است یا نه. آن زمان جوانان به ویژه دخترها از اینگونه آثار استقبال میکردند. باید ببینیم در آن کتاب چه مسائلی مطرح شده که آن را مقبول طبع و ذوق جوانان دهه ۴۰ ساخته است؟
این منتقد ادبی سپس با اشاره به رمانهای عامهپسندی چون “بامداد خمار” ادامه داد: آن کتابهای پرفروش و عامیانه دهه ۴۰ حتی امروز هم محبوبیت دارند و جایگاه خود را حفظ کرده و کهنه نمیشوند زیرا مردم دنبال چیزهایی هستند که الان نداریم. عوام و عوامپسندی هم همیشه هست. این کتابها چیزی نیست که تاریخ مصرف معینی داشته باشد؛ بلکه در هر دورهای مخاطب خود را دارد. کتاب “بامداد خمار” درباره زندگی اشرافی قاجار است. ما درباره زندگی اشراف قاجار چیز زیادی نمیدانیم و از طریق این رمانها میتوانیم با ذوق و سلیقه خاندانهای اولیگارشی حاکم دوره قاجاریه آشنا شویم. “ژان پل سارتر” در “ادبیات چیست؟” خود درباره “شارل بودلر” شاعر فرانسوی نوشته است: او چیزهایی درباره زندگی اشرافی گفته که من “ژان پل سارتر” از آنها خبر ندارم. او این شاعر را به جاسوسی ادبی تشبیه میکند که وارد خاندان اشرافیت آن روز فرانسه شده و دارد از زندگی، سلیقه و احساسات و عواطف این طبقه میسراید. چنین اطلاعاتی را تنها او میتوانست به ما بدهد نه کسی دیگر. او کتابی هم درباره “بودلر” نوشته است.
اسحاقیان ادامه داد: ما نویسندهای به نام “علی دشتی” داریم که در ماجرای کودتای ۱۲۹۹ از قصر شیرین وارد ایران شد، در زمان “سیدضیاءالدین طباطبائی” زندانی شد؛ در روزنامه “شفق سرخ” بهترین سرمقالهها و مقالات انتقادی را مینوشت، بعد از شهریور ۱۳۲۰ نماینده مجلس و سپس سناتور شد. اگر کسی بخواهد بداند سناتورها و طبقه بسیار مرفه حاکم چگونه میزیستند، چگونه فکر میکردند و ذوق و سلیقه و علایق آنها چیست، میتواند آثار او را بخواند. او مجموعه داستانی دارد به نام “فتنه”. این کتاب داستانهایی درباره زندگی و عشقهای نامتعارف و اروتیک شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی مانند خود او است. کتاب به نوعی زندگی شخصی “علی دشتی” است در مقام سناتور. “علی دشتی” نویسنده مبتذلی نیست، او محقق و نویسنده برجستهای است. من به عنوان منتقد کاری به درستی و نادرستی نوشتههای او از نظر اخلاقی ندارم، اما من میتوانم از طریق این مجموعه داستان بفهمم که سناتورها و خانوادههای وابسته به بوروکراتهای برجسته کشور ما در آن سالها چگونه زندگی میکردند، هر چند در ظاهر مبتذل و غیراخلاقی است، اما از زندگی و تفکر آنان، اطلاعات دست اولی به ما میدهد.
انتهای پیام