به گزارش ایسنا، نشریه واشنگتنپست طی گزارش ذیل به بررسی ابعاد تصمیم دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا در لغو مذاکرات صلح با طالبان از قلم یک فرد بازنشسته ارتش آمریکا پرداخته است:
«در آخرین اعزامم به افغانستان در سال ۲۰۱۱، زمان زیادی را صرف صحبت در مورد ورزش اسکی میکردم: بهره اقتصادی گاندولاها در مقایسه با تلهسیژها، اینکه اجازه اسنوبُردبازی باید داده شود یا نه، اینکه قیمت ایدهآل برای بلیط تلهسیژ چقدر باشد. افسر لجستیک در واحد مبارزه با تروریسم افغانستان که به او توصیه میکردم چنین مکانی در این کشور بنا کند، یک فرد تاجیک خوشچهره به نام عزیز بود که لحن صحبتش بسیار سریع بود و در محاسبات مغزی پیچیده ریاضی مهارت داشت؛ او روی خود ورزش متمرکز نبود و احداث تفرجگاهی این چنینی در پایان جنگ، ذهنش را درگیر کرده بود. هرکه مدتی در افغانستان -مخصوصا شرق آن- بوده باشد، به زیبایی و گستردگی آن کوهها واقف است؛ مناظری که مشابه چیزهایی که در کوههای راکی و آلپ میتوان دید، تماشاییاند.
رویای اسکی در آن شیبهای ناهموار که اغلب شاهد تیراندازی ما بود، برای ما نوعی وارهیدن از حقیقت عبوس جنگمان بود. با این حال، این رویا برای عزیز “فرار از واقعیت” تلقی نمیشد. او میتوانست به گشت و گذار در طبیعت بپردازد؛ او از سیستم پیچیده تامین ادوات ارتش آمریکا به تهیه ابزار میپرداخت و در بازار سیاه “وزیری” به دنبال سلاح میگشت. تنها کسی که میتوانست این کار را به انجام برساند، خود او بود. با توجه به استعدادهای او، هیچ کس وی را عزیز خطاب نمیکرد و به جای آن، به او “پنیر بزرگ” (به معنای فردی پرنفوذ و مهم) میگفتند. پنیر بزرگ، نامی شد که او بر تفرجگاه اسکی که در تلاش بود آن را احداث کند، نهاده بود.
در شبهای آخری که در افغانستان حضور داشتم، در محلی دورافتاده سر پُست بودیم. عزیز دوباره در مورد اعتماد نو به نقل از برنامههایش حرف میزد، مسیرهایی که درههای خاصی را به هم وصل میکرد و اینکه مکان تفرجگاه او با ماشین تنها سه ساعت فاصله با فرودگاه بینالمللی کابل خواهد داشت. او از من پرسید: “اگر این را تاسیس کنم، با خانوادهات خواهی آمد؟”
پاسخ دادم: “البته؛ تا زمانی که امن باشد”؛ در تایید حرفم با او دست دادم.
طی ماههای اخیر، مشغول فکر کردن به آن دست دادنم هستم؛ اینکه آیا الزامی دارد با عزیز دیدار کنم و ببینم تفرجگاهش را ساخته یا نه. طی سالهایی که از افغانستان خارج شده بودم، ایده بازگشت به این کشور در زمان صلح، برایم اغوا کننده بوده است. اینکه بازدید مردم از میادین نبرد قدیمی من -برای آشنایی با تاریخ روادید گرفته تا تمجید از پیشرفتی که صورت پذیرفته- چه حسی دارد، در تصوراتم بوده است. شاید بیمعنی به نظر بیاید اما مشاهده مراجعینی از کشورهای مختلف در منطقهای که من زمانی مورد کمین قرار گرفته بودم، غرق در احساسم میکند.
با این حال، رئیسجمهور ترامپ هفته پیش مذاکرات صلح با طالبان را “مرده” عنوان کرد؛ او از طریق پیام توئیتری خود، دیدار با رهبران طالبان را در “کمپ دیوید” ابتدا اعلام و سپس لغو کرد. اقدام او ظاهرا واکنش به حمله اخیری بود که طی آن، گروهبان “اِلیس بارتو اورتیز” کشته شد. با این حال، صلح در افغانستان به همان اندازه دو دهه پیش، قریب و قابل دست یافتن است. خستگی ما -همانند طالبان- هر دو طرف را سر میز کشانده است. تعداد کشتهشدگان آنها، ۶۰ هزار نفر برآورد میشود. با گذشت هجده سال از جنگ و برجای ماندن دو هزار کشته آمریکایی و بیش از ۲۰ هزار زخمی جنگ، و نیز ضرری که تریلیوندلاری عنوان میشود، ادعای وسوسهانگیزی است که بگوییم دولت ما و افغانستان به توافق صلح دست یافتهاند و مسئولیت ما در افغانستان خاتمه یافته است.
جنگ ما در افغانستان، دربردارنده هجده سال وعده و وعید بوده است: به رهبران محلی که با پذیرفتن خطر، خود را با ما همسو کردهاند، به زنانی که در راه برابری قدم برداشتهاند، به سربازان ارتش ملی افغان که خون خود را در راه جلوگیری از فرو ریختن کشورشان ریختهاند و به خود دولت افغانستان. اگر آمریکاییها خواستار صلح پایدار در افغانستاناند، نمیتوانیم با پشت کردن به این وعدهها انتظار حصول آن را داشته باشیم و اگر این امر را مرتکب شویم، محتملترین نتیجه آن بروز جنگ داخلی خواهد بود. چه خوب و چه بد، ما تعهداتی اخلاقی به شرکای افغان خود داریم. اگرچه آغاز جنگ ما واکنش مستقیم به حملات یازده سپتامبر و پناه دادن طالبان به القاعده بود، اما طی این مدت، تبدیل به تلاشی برای ایجاد ثبات در یک جامعه منکسر شد. مسئولیت ما، به نتیجه رساندن این تلاش است. منظور از این امر، ایجاد یک دموکراسی کامل نیست اما باید سیستمی بناگذاری شود که در نبود ما، ثبات کافی را تضمین کند.
در همین حال، شرکای افغانمان نیز نسبت به ما تعهدی دارند؛ سالها فساد و برخوردهای دوگانه با مخالفانی مثل ایران و پاکستان، موجب آسیب دیدن روابط ما در دوره ریاست حامد کرزای و اشرف غنی شده است. افغانها در جنگ، همواره شرکای قابل اطمینانی نبودهاند (ربودن میلیاردها دلار کمک مالی، تن دادن آنها به تجارت تریاک توسط طالبان، قصورات فرماندهان ارشد در مرزداری از این موارد هستند). سوال مطرح این است که آنها در صورت صلح، چه نوع رفتاری خواهند داشت؟ نظر به فداکاریهایی که آمریکاییها برای ایجاد این فرصت انجام دادهاند، تعهدی متوجه افغانها است و آن، ضایع نکردن این موضوع از طریق بدبینی است که از بارزترین ویژگیهای جنگ بوده است.
توافق صلح، باید به نفع تمام طرفها -از جمله طالبان- باشد تا تعهدات متقابل برآورد شود. در همین حال، استراتژی اخیر ما در مذاکره که طی آن افغانستان به طور مستقیم درگیر در رویه آن نیست، میتواند سبب سهولت توافق شود اما امیدها برای صلح پایدار را از بین میبرد.
این استراتژی، یادآور رویه مذاکرات آمریکاییها در پیمان صلح پاریس در سال ۱۹۷۳ است که طی آن، هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی وقت آمریکا، دولت ویتنام جنوبی را از آن کنار گذاشت. ما برای خاتمه دادن به آن جنگ (جنگ ویتنام)، به طور مستقیم با ویتنام شمالی مذاکره کردیم و نتیجه نهایی را به نگویِن وان تیو، رئیسجمهوری ویتنام جنوبی ارائه دادیم؛ او که بدون هیچ گزینهای باقی مانده بود، چند روز فرصت داشت تا نتیجه را بپذیرد، در غیر این صورت آمریکا کمک مالی به ویتنام جنوبی را قطع میکرد. آن مورد نهایتا مورد پذیرش قرار گرفت و این موضوع بعدتر منجر به کم شدن مشروعیت دولتِ از قبل شکننده تیو شد؛ همچنین راه را برای سقوط پایتخت، تنها دو سال بعد از آن موعد، هموار ساخت. رفتار امروز مذاکرهکنندگان آمریکا با افغانستان، مشابه مورد مذکور است. آنها سر خود پیشنهاد آزاد کردن هزاران بازداشتی طالبان در زندانهای افغانستان را بدون رضایت این دولت ارائه دادهاند؛ توافقی که از مشروعیت اشرف غنی کم میکند، دولت مرکزی او را تضعیف خواهد کرد و احتمال اینکه افغانستان باز به شرایط جنگ داخلی بازگردد، فزونی مییابد.
پایبند ماندن ما به این تعهدات، میتواند به معنای ادامه کمکهای نظامی و غیر نظامی به کابل -در صورت درخواست این کشور- باشد. این تعهدات برای افغانستان، کنار گذاشتن انزجار چند دههای قومی و نژادی و در عین حال، یکپارچه ساختن طالبان از لحاظ سیاسی است.
با لحاظ تمامی طرفها، برآورد این امر کاری دشوار است.
من به عنوان یک بازنشسته ارتش، به تماشا خواهم نشست. به خصوص به تماشای چشمانداز دره هندوکش تا ببینم پس از سالها، تبلیغی از اسکی در تعطیلات در آنجا میبینم یا نه؛ آن هم توسط یک همرزم قدیمی.»
انتهای پیام