خاطره علیرضا محجوب از آخرین دیدارش با شهید بهشتی


خاطره علیرضا محجوب از آخرین دیدارش با شهید بهشتی

مراسم سوگواری شهادت امام صادق علیه السلام و گرامیداشت شهدای هفته کارگر برگزار شد.

به گزارش پایگاه خبری اعتماد نو به نقل از ایلنا، این مراسم  به همت سازمان دارالقرآن خانه کارگر با حضور جمعی از کارگران با سخنرانی علیرضا محجوب دبیرکل خانه کارگر جمهوری اسلامی ایران و مرثیه سرایی جمعی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در حیاط خانه کارگر برگزار شد.

در این مراسم، علیرضا محجوب دبیرکل خانه کارگر ضمن گرامیداشت روز ۷ تیر خاطراتی را از این حادثه و شهید مظلوم بهشتی و ۷۲تن از یاران باوفایشان در حزب جمهوری اسلامی ایران بیان کرد.

وی گفت: ساعت ۵ و یا شاید۶ بعدازظهر روز یکشنبه هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ مطابق معمول مقدمه تشکیل جلسه شورای مرکزی حزب_جمهوری_اسلامی طی می‌شد. رفت وآمدهای مکرر و سوالات و درخواست‌های قبل از آغاز به رویه ای ثابت تبدیل شده بود.من نیز از شهید_مظلوم دکتر بهشتی درخواستی داشتم؛ یک وقت کوتاه اختصاصی در نزدیکترین زمان ممکن.

محجوب ادامه داد: با این نیت نیز زودتر به جلسه آمده بودم. اما بواسطه همان رفت و آمدهای دامنه دار شرایط طرح درخواستم را در آن مقطع نیافتم. جلسه شورای مرکزی آغاز شد و تا نزدیک مغرب ادامه یافت. در انتهای جلسه به فوریت نزد شهید_بهشتی رفتم و بعنوان آخرین درخواست و آخرین فردی که در آن جلسه و شاید در آن شب و برای همیشه درخواستی مطرح می‌کند، عرض کردم که وقت ملاقات می‌خواهم. ایشان بدون پرسش درمورد موضوع درخواستم، بلافاصله و مطابق روال همیشگی شان دفترشان را گشودند و با ثانیه ای تامل گفتند: چهارشنبه خوب است؟ تا آمدم بخود بجنبم و بگویم بله؛ گفتند : نه! سه شنبه بیا! سریع گفتم خیلی مناسب است.فرمودند: نه! فردا بیا!! فردایی که هرگز نیامد!!….

اگر شرایطی باشد که همه اصول ما حفظ شود، مذاکره می‌کنم
هم اکنون بخوانید

وی گفت: آن شب سنگین،آن شب تمام ناشدنی و انفجار مهیب دفتر حزب.انفجاری که اجازه نداد فردا نزدش باشم اما بهشتی را بهشتی کرد.فاجعه ای که وقتی تمام شب را در کنار قتلگاه حاضر بودم، ازدحام شدید مردم مبهوت و غمزده اجازه نداد حتی پیکر مطهر و تکه تکه شده او را ببینم.

محجوب گفت: من هفتم_تیر را به چشم دیدم اما فردای آنروز بهشتی، این شهیدی که ایران و انقلاب به واسطه توانایی‌ها و مدیریت بی‌نظیر و شناخت قریب و قدرت شگفت انگیز و نافذِ نگاه او می‌توانست برای آینده بهره‌ها بگیرد، دیگر در بین ما نبود!

1

 

3

5

0

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − پانزده =

دکمه بازگشت به بالا