به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: چندین روز است که بیخبری، ٣ خانواده از ٣ نقطه کشور را از پا انداخته؛ از جگرگوشهشان خبری ندارند. نمیدانند کودکانشان کجا هستند؛ اصلاً زندهاند یا نه. از باران خبرهای امیدوارکنندهای به گوش میرسد و حداقل این نوید میرسد که او زنده است اما از محمدمهدی سه ساله و محمدمهدی دوازده ساله هیچ سرنخ و اطلاعی نیست. هیچکس حتی یک نشانه هم از آنها ندارد. خانوادههای شیخی، فرجی و رضوانفر حالا تنها به یک نشانه از کودکشان هم قناعت کردهاند. این خانوادههای چشمانتظار در گفتوگو با «شهروند» ماجرای پرونده ناپدید شدن معمایی کودکانشان را تشریح کردند:
ماجرای ٩ روز بیخبری از محمدمهدی دوازده ساله
٧ سالی میشود که در کنار خاله و شوهرخالهاش زندگی میکرد، با آنها بزرگ شد، مدرسه رفت و درس خواند. آن قدر به خاله و شوهرخالهاش علاقهمند شده بود که لحظهای نمیتوانست از آنها جدا شود. حالا اما ٩ روز است که محمدمهدی به خانهاش برنگشته و هیچکس از او خبری ندارد. درست یک ماه پس از مرگ برادر معلولش ناپدید شد و تا الان خبری از او نیست. به همراه دخترخالهاش به مدرسه رفت، جلوی در مدرسه منتظر دوستش ایستاد و دیگر هیچکس او را ندید. الان ٩ روز است که خاله و شوهرخاله محمدمهدی فرجی که او را بزرگ کردهاند، تمام شب و روز خود را برای پیدا کردن پسرشان تلاش و از صبح تا شب همه جا را جستوجو میکنند؛ بیآنکه حتی کوچکترین سرنخی از پسرشان پیدا کنند. محمدمهدی دوازده ساله هم در لیست بچههایی است که در ٢٠ روز گذشته در شهرک بعثت هشتگرد ناپدید شده است و تا الان هیچ خبری از او نیست. پدرخوانده محمدمهدی در گفتوگو با «شهروند» ماجرای ناپدید شدن پسرش و حال این روزهای خانوادهشان را روایت میکند.
محمدمهدی چه زمانی و چطور ناپدید شد؟
هفتم اردیبهشتماه بود. محمدمهدی به همراه دخترم از خواب بیدار شد، صبحانه خود را خورد و راهی مدرسه شد. مدرسهشان با خانه فاصلهای نداشت؛ در خیابان بهشت در شهرک بعثت هشتگرد بود. خانه ما هم در همان خیابان بهشت است. آنها با هم به مدرسه رفتند اما وقتی به مدرسه رسیدند، دخترم داخل مدرسه شد ولی محمدمهدی گفت که میخواهد منتظر دوستش بماند. دخترم هم تنها وارد مدرسه شده بود. این آخرین خبری است که از محمدمهدی داشتیم و دیگر از او هیچ اطلاعی نداریم.
هیچ سرنخ یا نشانهای از او پیدا نشد؟
نه اصلاً؛ در این مدت که عکس او را منتشر کردیم، چند نفر تماس گرفتند و اطلاعات دروغ دادند. البته یک تماس مشکوک هم داشتیم؛ یک بار تلفنم زنگ خورد، کسی داشت گریه میکرد؛ بعد قطع کرد. وقتی دوباره تماس گرفتم، رد تماس داد. چند بار دیگر هم زنگ زدم ولی هر بار رد تماس میداد. موضوع را با پلیس در میان گذاشتم. آنها ردیابی کردند و مشخص شد که خط تلفن متعلق به پسر پانزده ساله یکی از همسایگان ما است. او هم گفت که شماره را اشتباه گرفته بوده؛ در صورتی که آن تماس خیلی مشکوک بود. به هر حال پلیس در حال تحقیقات است و هنوز خبری نشده است.
تا به حال سابقه نداشته که محمدمهدی به خانه نیاید؟
نه اصلاً؛ با این که ما پدر و مادر اصلی او نیستیم ولی علاقه زیادی به ما داشت. هر بار من یا همسرم مریض میشدیم، مینشست اشک میریخت و میگفت اگر اتفاقی برای شما بیفتد، من چه کار کنم. آن قدر به فرزندان من علاقه داشت که از بچگی با هم مثل رفیق بودند. الان هم از وقتی محمدمهدی ناپدید شده، دختر و پسر بزرگترم مدرسه نمیروند، افسرده شدهاند. پسرم حتی به فوتبال که علاقه و هدف زندگیاش است، نمیرود. فقط منتظر است که از محمدمهدی خبری برسد.
محمدمهدی را چطور به فرزندی قبول کردید؟
او پسر باجناقم بود. آنها ٢ دختر و ٢ پسر داشتند که فوت کردند؛ باجناقم سکته مغزی کرد و به فاصله یک ماه همسرش سکته قلبی کرد و هر ٢ جان باختند. ٢ دخترش که ازدواج کرده بودند. محمدمهدی آن زمان پنج ساله بود. برادر بزرگترش هم معلول بود. ما هر ٢ را به خانه خودمان آوردیم ولی نگهداری از برادر محمدمهدی سخت بود. او را به بهزیستی بردیم. محمدمهدی هم در کنار ما بزرگ شد و من او را مثل پسر خودم بزرگ کردم.
برادر محمدمهدی الان کجاست؟
یک ماه پیش در بهزیستی فوت کرد اتفاقاً محمدمهدی به خاطر مرگ برادرش حال و روز خوبی نداشت.
شما چند فرزند دارید؟
با محمدمهدی میشوند ٤ فرزند؛ ٢ دختر و ٢پسر دارم. دختر بزرگم ازدواج کرده؛ دختر کوچکم همسن محمدمهدی است. پسر بزرگترم هم کلاس دوم دبیرستان است و فوتبال هم بازی میکند. خود محمدمهدی هم دروازهبان است و میخواست این کار را ادامه دهد.
شغل شما چیست؟
من کارگر یک شرکت هستم و وضع مالی خیلی خوبی هم ندارم که به خاطر پول پسرم را برده باشند. نمیدانم چرا این بلا سرمان آمد. همسرم هر روز و هر شب دارد گریه میکند. پسر و دخترم هم افسرده شدهاند و با هیچکس حرف نمیزنند. من هم که کار و زندگیام را رها کردهام و صبح تا شب در حال جستوجو هستم؛ امیدوارم دوباره بتوانم پسرم را در آغوش بگیرم. او سختیهای زیادی کشیده و پدر و مادرش را در سن کم از دست داده بود و بعد هم برادرش را؛ امیدوارم باز هم در کنار هم شاد و خوشبخت زندگی کنیم.
دومین تماس باران ٢٠ روز پس از ناپدید شدن
گمشدن باران شیخی هم ماجرای عجیبی دارد. دختربچه ٨سالهای که از جلوی خانه و هنگام رفتن به مدرسه ناپدید شد. دختری که ٢٠ روز از گم شدن او میگذرد و در این مدت شایعات زیادی درباره این پرونده عنوان شده است. از خبرهای تأییدنشده هولناک و دلهرهآور گرفته تا برخی گمانهزنیهایی که هرکدام به نحوی به ربودهشدن این دختر اشاره دارد. با این همه اما رسمیترین خبر درباره این پرونده را فرمانده انتظامی استان مرکزی اعلام کرد. «تحقیقات نشان میدهد که باران زنده و سالم است.» این تازهترین خبری است که درباره این پرونده از سوی مقامات رسمی اعلام شده است. به گفته پلیس در روزهای ابتدایی ماجرا با اقدامات فنی انجامشده، افرادی که باران را بردهاند، متقاعد شدند تا با خانواده وی تماس بگیرند. دلیل این کودکربایی مشخص نیست و پلیس هم فعلاً بر روی بازگرداندن این دختربچه ٨ ساله تمرکز دارد.
ماجرای ناپدید شدن این دختر ٨ ساله هم چیزی شبیه پروندههای مشابه دیگر بود. صبح روز ٢٧ فروردین ماه باران مثل هر روز آماده شد تا به مدرسه برود، اما هنوز چند قدمی از خانه دور نشده بود که به طرز عجیبی ناپدید شد. موضوع به پلیس شهرستان شازند استان مرکزی گزارش شد. همزمان پدر و مادر باران از شبکههای اجتماعی کمک گرفتند، تا شاید از این طریق بتوانند ردی از دخترشان پیدا کنند. همزمان پلیس هم با ورود به ماجرا در همان تحقیقات اولیه به سرنخهای خوبی دست پیدا کرد، اما به دلیل وقوع خطرات احتمالی برای باران از رسانهای کردن جزئیات این پرونده تا حد امکان خودداری کرد. تا اینکه سردار کیومرث عزیزی، فرمانده انتظامی استان مرکزی صبح یکشنبه با تأیید رسمی ربودهشدن باران، خبر داد که این دختر در سلامت کامل است و این افراد در همان روزهای ابتدایی ناپدید شدن باران با خانواده او تماس گرفتهاند. به گفته این مقام انتظامی باران صبح پنجشنبه هم برای بار دوم با مادرش مکالمه تلفنی داشته است.
محمد مهدی در «تنگ مهریان» ناپدید شد
دو هفته است که از محمدمهدی خبر نیست. پسر سه ساله یاسوجی که به طرز عجیبی گم شد. او جلوی چشم خانوادهاش بود که ناگهان ناپدید شد. با وجود ورود پلیس هنوز هیچ ردی از این کودک به دست نیامده است. یک لنگه کفش کنار رودخانه تنها سرنخی است که از او به دست آمده است. همین هم شده تا احتمال غرقشدن محمدمهدی خردسال قوت بگیرد. جستوجوهای نیروهای امدادی در اطراف و پایین دست رودخانه هم بینتیجه بوده و هنوز هیچ ردی از این کودک به دست نیامده است. حالا پدر و مادر این کودک چشمانتظارند، انتظاری سخت و دلهرهآور. پدر محمدمهدی به «شهروند» میگوید که در همه این ١٤ روز فقط به پسرش فکر میکند، از اینکه چه اتفاقی برای او افتاده و الان چه وضعی دارد.
محمد مهدی چطور گم شد؟
هنوز خودم هم بهدرستی نمیدانم؛ انگار از جلوی چشمانمان غیب شد. باور نکردنی است ولی واقعاً همینطور بود. یکدفعه دیدیم که اثری از محمد نیست، انگار آب شده و توی زمین رفته بود.
او همراه شما بود که این اتفاق افتاد؟
همه بودند. ما برای تفریح به تنگ مهریان رفته بودیم؛ تا یاسوج حدود ٥ کیلومتر فاصله دارد. بساطمان را پهن کردیم؛ تعدادمان زیاد بود. محمد همراه بچهها داشت بازی میکرد. جلوی چشممان بود. ناهار را خوردیم و بچهها دوباره مشغول بازی شدند. محمد هم بین آنها بود. بعدازظهر حوالی ساعت ٤ بود که هوا کم کم سرد شد. ما هم تصمیم گرفتیم که به خانه برویم، وسایل را جمع کردیم و آماده رفتن شدیم که دیدیم محمدمهدی نیست. اول فکر کردیم پشت تختهسنگها و درختان مخفی شده است، همه جا را گشتیم اما اثری از او نبود. بعد هم به پلیس و هلال احمر اطلاع دادیم.
بعدش چه شد؟
پلیس آمد، نیروهای امدادی هم رسیدند و جستوجو را آغاز کردند و به طرف رودخانه رفتند. آنها گفتند که شاید کنار رودخانه رفته باشد. چند ساعت آنجا را گشتند و لنگه کفش او را پیدا کردند. وقتی کفش او را دیدیم، خیلی ترسیدم گریهام گرفت، با خودم گفتم چه بلایی سر پسرم آمده است. نیروهای هلال احمر با تجهیزات جستوجو در رودخانه را شروع کردند. تا چند کیلومتر پایینتر را وجب به وجب گشتند اما هیچ ردی از او به دست نیامد. هنوز هم جستوجوها ادامه دارد اما خبری از محمدمهدی نیست؛ هیچ ردی یا نشانهای از او به دست نیامده است. نمیدانم باید خوشحال باشم یا ناراحت.
پلیس هم پیگیر ماجراست؟
بله؛ همان موقع به پلیس اطلاع دادیم. الان هم پرونده در پلیس آگاهی دنبال میشود. اما خبری از محمدمهدی نیست. به ما گفتند که اگر خبری به دست آمد به ما هم اطلاع میدهند.
در این مدت کسی با شما تماس نگرفته است؟
نه هیچ تماسی نداشتم. عدهای از دوستان و اقوام گفتند که شاید موضوع کودکربایی باشد اما من که پول و ثروتی ندارم. بعضیها هم گفتند شاید کسی او را با خودش برده است. نمیدانم الان کجاست، اصلاً زنده است، فکر او من و همسرم را کلافه کرده است.
شغل شما چیست؟
من آپاراتی دارم؛ پنچرگیری کوچکی در یاسوج.
محمدمهدی تنها فرزند شما است؟
نه من ٢ پسر دوقلو و یک دختر دیگر هم دارم؛ محمد فرزند آخر من است.
انتهای پیام