در فاجعه عاشورا من منکر آن نیستم که گروهی که حضرت سیدالشهدا را در کربلا احاطه کردند، برخی شان به خاطر انگیزه های مادی، نظیر پول و ثروت و رسیدن به جاه و مقام آمده بودند و جنایت می کردند؛ ولی اطمینان دارم که اگر هم چنین بوده این دسته تعداد زیادی را نمی تواند تشکیل دهد. چنین فکر می کنم که انگیزه عمده گروه اصلی دینداری کژاندیشانه آنان بود که من آن را جهل مقدس نامیدم. اسناد تاریخی این امر را به اثبات می رساند.
همزمان با عاشورای حسینی، کتاب «فاجعه جهل مقدس» مجموعه سخنرانیهای آیتالله محقق داماد در باب عاشورا همزمان با عاشورای حسینی طی مراسمی در حسینیه موسسه نشر علوم اسلامی با حضور شماری از فضلا و اندیشمندان و دوستداران سالار شهیدان رونمایی شد. این اثر که پیرامون پیامدهای جهل در معارف دینی است به همت انتشارات روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده است.
به گزارش اعتماد نو، آنچه در پی میآید، متن سخنرانی آیتالله دکتر سید مصطفی محقق داماد است که شب عاشورای ۱۳۹۰ در مرکز نشر علوم اسلامی، ایراد شده است. متن این سخنرانی، به مناسبت رونمایی تازه ترین کتاب ایشان به نقل از باران منتشر می شود. وی در این سخنرانی ضمن تبیین مفهوم جهل مقدس و اشاره به سابقه تاریخی آن، تاثیر این نوع جهل در حادثه عاشورا را بررسی کرده است:
«من این اصطلاح را از جوردانو برونو فراگرفتهام: ۴۱۱ سال پیش در روز ۱۷ فوریه سال ۱۶۰۰ میلادی جوردانو برونو، فیلسوف ایتالیایی پس از گذراندن ۸ سال در سیاه چالهای خوفناک دادگاه انکیزاسیون (تفتیش عقاید) در میدان کامپو دی فیوری شهر رم زنده زنده در آتش سوزانده شد.
جوردانو برونو کسی بود که از حق تمام انسانها برای اندیشیدن بدان گونه که دلشان میخواست، دفاع میکرد. او برای ایدههایی که درست آیینی را به مردم تحمیل میکرد،جایگزینی ارائه داد. مردی بود که آرزو داشت بشریت را به سمت منطق هدایت کند، میخواست به انسانها امکان دهد آزادانه مفهوم سازی کنند، نه اینکه دیگران شیوه تفکرشان را برای آنان تعیین کنند.
جوردانو برونو (۱۶۰۰ـ ۱۵۴۸) کسی است که قبل از گالیلئو گالیله جرأت بیان حقیقت و مهمتر از آن دفاع از حقیقت را در برابر کلیسای کاتولیک پیدا کرد و با این کار خود جهان را دهها سال در رسیدن به حقیقت اصلی به جلو انداخت. جوردانو برونو که کشیش بود، خیلی زود و در سال ۱۵۷۶ غیاباً و به علت خواندن کتابهای ممنوعه تکفیر شد. برونو از معروفترین (به قول کلیسا) بدعتگذاران تاریخ است. او در نهایت و بعد از سالها زندگی و فرار در خارج از ایتالیا، با امید به اصلاح، به ونیز که آن موقع که جمهوری جدایی از ایتالیا بود، برمیگردد؛ اما بعد از مدتی دستگیر و محاکمه میشود و سپس به دادگاه تفتیش عقاید رم تحویل داده میشود که در نهایت بعد از تحمل حدود هشت سال شکنجه وحشیانه، در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۶۰۰ در رم سوزانده میشود.
قبل از اینکه جوردانو برونو در آتش سوزانده شود، جلادان پاپ برای اینکه او را از گفتن سخنان کفرآمیز، از نظر دادگاه انکیزاسیون، بازدارند، زبانش را قطع کردند. این سرنوشت اغلب فلاسفه و دانشمندان دوره انکیزاسیون (تفتیش عقاید) کلیسای کاتولیک بود.
نوشتهاند که وقتی برونو را به یک میله آهنین بسته بودند و انبوهی از هیزم برای سوزاندن او جمع کرده بودند، اوهم ساکت بود و تسلیم شده بود وچیزی نمیگفت؛ ولی اتفاقی افتاد که یک جمله تاریخی گفت که در تاریخ باقی ماند. آن اتفاق این بود که ناگهان دیدند پیرزنی نزدیک شد و تکه هیزمی در دست دارد و با آوردن نام خدا برلب، آن را به روی هیزمها انداخت. برونو سکوتش را شکست و گویی عمل این پیر زن مغز استخوانش را سوزانده بود، گفت: «لعنت بر این جهل مقدست!»
به نظر نگارنده مهمترین و یا لااقل یکی از اهم آفتهای اجتماعی نه تنها در منطقه اسلامی بلکه شاید بتوان گفت در سراسرجهان، جوامع دینی ازآن رنج میبرد، جهل مقدس است. اینک در مطالب زیر به تبیین این ترکیب میپردازیم:
اهل نظر برای جهل انواع و اقسامی ذکر کردهاند. در یک تقسیم گفتهاند: جهل بر دو قسم است:جهل بسیط و جهل مرکب. جهل بسیط آن است که انسان چیزی را نمیداند، خودش هم میداند که نمیداند. این گونه جهل نه تنها مضر نیست، بلکه چه بسا بسیار مفید است؛ زیرا وقتی انسان چیزی را نداند و بداند که نمیداند، در مقام دانایی آن برمیآید و یا لااقل به حرف دیگران گوش میدهد که اگر حقیقت است، بپذیرد. امیر فخرالدین محمود بن امیر یمینالدین طغرایی معروف به ابن یمین میگوید:
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
دانش بشر همیشه نسبت به آنچه حقیقت است، یعنی نسبت به کل دانش، اندک است. قرآن مجید میفرماید «و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا: به شما از علم جز اندکی داده نشده است.» (اسراء/۸۵) عالم واقعی همیشه به نادانی و جهل خود اعتراف دارد. بدون دلیل چیزی را انکار نمیکند و بدون دلیل چیزی را نمیپذیرد. بوعلیسینا رباعی معروفی دارد، میگوید:
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذرهای راه نیافت
تمام فرآوردهها و دستاوردهای علمی بشری میتوان گفت مبتنی بر جهل بسیط او استوار بوده است. او نمیدانسته ولی چون متوجه بوده که نمیداند به دنبال فراگیری آن برآمده است.
بنابراین جاهل به جهل بسیط را نمیتوان جاهل خواند؛ زیرا او در واقع به نوعی هم عالم بالفعل است و هم عالم بالقوه. او بالفعل به جهل خویش آگاهی دارد و بالقوه هم با توجه به اینکه به جهل خویش متوجه است، سعی میکند که مجهولاتش را به معلومات مبدل سازد. ولی جهل مرکب آن است که انسان نمیداند، و نمیداند که نمیداند. این گونه جهل، علاجناپذیر است؛ چون غرور و تعصب نمیگذارد جهل برطرف شود. جاهلین به جهل مرکب، چون خویشتن را عالم میدانند به هیچوجه حاضر نیستند سخن دیگری را بشنوند.
جهل مرکب علل مختلفی دارد؛ ازجمله وجود علم به صورت ناقص است که گاهی خطرات وآفاتش از بیعلمی بدتر است. بوعلی سینا در کتاب الاشارات والتنبیهات جملهای دارد که میگوید: «ایاک و فطانهً بتراء: بپرهیزید از زرنگی ابتر»؛ یعنی از زرنگی ناقص و نیمه زرنگی. منظور این است که انسان خوب است یا ساده باشد و یا عاقل و فهمیده کامل. آدمهای ساده خودشان هم معمولا میفهمند که ساده هستند، ولی افراد نیم زرنگ که در بعضی موارد زرنگ هستند، خیال میکنند خیلی زرنگ هستند و همواره کارهای خود را خردمندانه میدانند این گونه افراد، احمقترین مردم و گرفتارترین آنها هستند.
امام محمد غزالی جمله دیگری دارد که میگوید: «همه چیز وجود ناقصش از عدم محض بهتر است، جز علم و دانش!» یعنی مثلا سلامت و یا مال و ثروت؛ اگر انسان هر مقداری داشته باشد، از آنکه هیچ نداشته باشد بهتر است؛ ولی علم و دانش این گونه نیست، انسان کمسواد از بیسواد بدتر است؛ چون خیال میکند خیلی باسواد است و هیچ گاه دنبال تکمیل آن نمیرود. این بیت منتسب به سنایی است که میگوید:
رنجش هر کسی ز یک چیز است
رنجش من ز نیمدیوانه است
یعنی عقل هم نظیر علم است. یا انسان باید دیوانه کامل باشد و یا عاقل کامل. نیمه عاقل و نیمه دیوانه؛ از دیوانه کامل ضررش بیشتر است. افراد؛ نیرنگباز و خدعه کار در جامعه، معمولاً همین انسانهای «نیمه» هستند، یعنی آنها که نیمه زرنگی دارند و تمام زرنگی ندارند. قرآن مجید منافقین را جاهل مرکب میخواند. آنان را مومنین سفیه میدانند و خود را عاقل: «و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن النّاس قالوا أ نؤمن کما آمن السّفهاء ألا انّهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون: چون به ایشان گفته میشود مانند مردم ایمان بیاورید، میگویند: آیا مانند سفیهان ایمان بیاوریم آگاه باشیدکه آنان خودشان سفیهند و لکن نمیدانند.» (بقره/۱۳)
علت دیگر جهل مرکب، حب و عشق است. این جمله یک ضربالمثل عربی است: «حب الشئی یعمی و یصم»: کسی که حب به کسی یا چیزی دارد، چنان کور وکر میشودکه چیزی جز خوبی دراو نمیبیند و اجازه نقدنسبت به محبوب خود به کسی نمیدهد.این تعبیر در ضربالمثلهای انگلیسی هم آمده، ولی نه به این دقت.آنان گفتهاند: Love is blind. نظامی میگوید:
به مجنون گفت روزی عیبجویی
که: پیدا کن بهْ از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوری است
به هر جزوی زحسن او قصوری است
زحرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت:
اگر در دیدة مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
که از او چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوة ناز
تو چشم و او نگاه ناوکانداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارتهای ابرو
دل مجنون ز شکّرخنده خون است
تو لب میبینی و دندان که چون است
کسی کو را تو لیلی کردهای نام
نه آن لیلی است کز من برده آرام
حضرت مولی نیز در نهج البلاغه میفرماید: «و من عشق شیئا أعشی بصره و امرض قلبه: هر که چیزی را دوست دارد، چشمش را معیوب و دلش را مریض میکند.» (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷) سعدی نیز در گلستان میگوید: «همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» عشق و علاقهای که اشخاص به آبا، اجداد، نیاکان، عشیره و در زمان ما به باند و یا حزب خود پیدا میکنند، همین اثر را دارد. در قرآن مجید آمده است: «و اذا قیل لهم تعالوا الى ما أنزل الله و الى الرّسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا أ و لو کان آباؤهم لا یعلمون شیئاً و لا یهتدون: زمانى که گفته مىشود که روى آورید به آنچه خدا نازل کرده و به رسول، گویند کافى است ما را روشى که پدرانمان را بر آن یافتیم اگر چه پدرانشان چیزى نمىدانستند و هدایت نمىپذیرفتند.» (مائده/۱۰۴(
اینها نمونههایی از جهلهای مرکب بود، ولی هیچ کدام جنبه قدسی ندارد؛ اما در میان انواع جهل یک نوعش جهل مقدس است. جهل مقدس جهلی است که بعد قدسی دارد. در چنین جهلی، شخص جاهل در جهل میسوزد، ولی برای خدا میسوزد. گرسنگی، فقر، فلاکت، بیماری، جنگ و دشمنی، جنایت، آدمکشی، ایذا و آزار به همنوع همه را به قصدقربت تحمل میکند و جالب این است که از هرگونه روشنگری هم میهراسدآن هم برای خدا.
جهلهایی که قرآن با آن مقابله میکند، جهل مقدس است. در جهل قدسی شخص جاهل با نهادی همراه میشود به نام «اعتقاد»؛ یعنی برای چنین انسانی اعتقاد به جای تفکر مینشیند. اعتقاد از ریشه «عقد» یعنی بستن است. شخصی که به امری معتقد میشود فکرش را گره کرده و معتقداتش را خط قرمز خویش میسازد.
در قرآن مجید گزارشهای زیادی از جهلهای قدسی آمده است. برای نمونه گزارشی است که قرآن مجید از جهل بتپرستان و ایدئولوژی آنان ارائه میفرماید. در گفتگوی ابراهیم پیامبر توحید با آذر چنین بیان میفرماید: «یا ابت انی قد جائنی من العلم مالم یأتک فاتبعنی اهدک صراطاً سویا». ابراهیم با تعبیر مهربانانه، با کمال ادب و احترام میگوید: پدر جان، من چیزی میدانم که تو [به رغم بزرگی و پیشکسوتی] نمیدانی.گوش کن برای تو بیان کنم.»
مخاطب ابراهیم چه پدر او باشد و چه عموی او از تعبیر قرآن مستفاد آن است که رابطه خویشاوندی به بیگمان وجوددارد. شخص بت پرست به هیچ وجه حاضر نشد با ابراهیم به گفتگو بپردازد.بلافاصله میگوید: «قال أ راغبٌ أنت عن آلهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لأرجمنّک و اهجرنی ملیًّا: گفت: اى ابراهیم، آیا تو از خدایان من رویگردانى؟ اگر دست از این کار نکشى تو را سنگسار خواهم کرد، و یک چندى از من دور شو.»(طه/۴۶)
شخص بتپرست وقتی میبیند که ابراهیم مقدساتش را که خط قرمز اوست، به چالش کشیده تحمل نمیکند، خویشاندی دیگر برای او نقشی ندارد، او را به اقدام به عملیات خشونتآمیز تهدید میکند و میگوید: به خدایان من توهین میکنی؟ تو را سنگسار خواهم کرد. زود از من دور شو.» (طه/۴۶)
این یک نمونه از جهل قدسی است که شخص جاهل برای مقاومت نسبت به عقیده خویش دست به اقدامات خشونتآمیز میزند و چون خویشتن را در این راه مأجور میداند، حاضر است تمام سرمایههای مادی و معنوی، فرزند و خویشان، جسم وجان خویش را فدا سازد،خون بریزد وخون بدهد تا ایدئولوژی او دست نخورده بماند.
تعبیر جالبتری درجای دیگری از قرآن وجوددارد و به زیبایی این پدیده را تبیین میکند وضعیتی است که برای بنیاسرائیل در غیاب موسی نسبت به گوساله سامری پیش آمده بود. تعبیر قرآن برای ارائه حالت ذهنی بنیاسرائیل ومقدس شدن جهل برای آنان چنین است: «و أشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم: به سبب کفرشان گوسالهپرستى در دلهایشان نوشیده شد.»(بقره/۹۳)
بنیاسرائیل به موجب یک عمل به ظاهر خارقالعادهای که سامری انجام داده بود، چنان فریب خورده بودند که به تعبیر قرآن گوسالهپرستی را با دلشان نوشیده بودند! به تعبیر فارسیگویی کاملا با مغز استخوان و یا با بن دندان چشیدهاند.
تعبیر دیگر قرآن «ایمان به طاغوت» است. قدسیت چنین جهلی همین است که از نوع ایمان است، پرستش است. یعنی اطاعت بیچون و چرای طاغوت است: «و لقد بعثنا فی کلّ أمّه رسولا أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت فمنهم من هدى اللّه و منهم من حقّت علیه الضّلاله فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبه المکذّبین: کسانى که از پرستیدن طاغوت [یعنى بتها، اربابان کفر و شیطانهاى سرکش] دورى کردند و به سوى خدا بازگشتند، بر آنان مژده باد پس به بندگانم مژده ده.» (نحل/۳۶)
اللّه ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور و الّذین کفروا أولیاؤهم الطّاغوت یخرجونهم من النّور الى الظّلمات أولئک أصحاب النّار هم فیها خالدون: خدا سرپرست و یار کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکىها[ى جهل، شرک، فسق و فجور] به سوى نور [ایمان، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون مىبرد. و کسانى که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوى تاریکىها بیرون مىبرند آنان اهل آتشاند و قطعاً در آنجا جاودانهاند.» (البقره/۲۵۷)
به تعبیر قرآن مجید کسانی که به جهل مقدس گرفتار میشوند، جاهلانه برای خویشتن خدا میسازند، خدایی که ناخودآگاه مجموعهای از خواستههای خودآنان است. قرآن مجید میفرماید که: اینان هرگز مشمول هدایت الهی نمیشوند و به تعبیر شما قابل هدایت نیستند. «أرأیت من اتّخذ الهه هواه أ فأنت تکون علیه وکیلا: آیا دیدى آنکس را که هوایش را معبود خویش گرفت؟ آیا تو بر او مراقب مىتوانى بود؟»
قرآن مجید سرانجام جاهلان به جهل مقدس را سیاهی وخلود در آتش میداند و البته من نمیخواهم بگویم که خلود در آتش معنایش همان جهل است؛ ولی میتوانم بگویم که آتش آن جهان تجسم همین جهل است که دوام دارد و تمامشدنی نیست.
اریستوفان شاعری یونانی (۴۴۶ سال قبل از میلاد مسیح) درامنویس و کمدین معاصر سقراط بوده و در نمایشنامهای تحت عنوان «ابرها» سقراط را سربه سر گذاشته و او را به نوعی مرغ دریایی که همیشه سرش به سوی هواست، تشبیه کرده است؛ ولی البته مرد بزرگی است و افلاطون در «رساله میهمانی» که برجستهترین دانشمندان زمان را دعوت بودهاند و هر کس درباره عشق سخنی گفته است. اریستوفان یکی از آنان بوده است. وی در مجموعه اشعارش، شعری دارد به شرح زیر:
«Youth ages, immaturity is outgrown, ignorance can be educated, and drunkenness sobered, but stupid lasts forever.» (BC-ca.386BC) Aristophanes
یعنی: «جوانی با فرارسیدن بلوغ پایان میپذیرد، بیسودی با آموزش وپرورش منتفی شود، مستی سرانجام به هوشیاری مبدل خواهد شد؛ اما حماقت برای همیشه باقی خواهد ماند».
جهل مقدس همراه با اعتقادهای دینی است؛ ولی دینی که نه براساس تعقل بلکه براساس هواهای نفسانی انسان معتقد میشود و بالاترین جنایت را ممکن است مرتکب شود در حالی که خیال میکند برای خداست و متقرب الی الله میشود.
یکی از آفات اجتماعی که من مایلم آن را فاجعه تأسفبار برای جوامع دینی امروز بنامم، جهل مقدس است؛ جهلی که قهرمانانش دست به مهمترین جنایات میزنند، به خیال آنکه کاری که میکنند مورد خواست خداست وآنان برای خدا تلاش میکنند. در یونان باستان جنگ میان خدایان بود و در ادوار بعد در قالب جنگ ادیان شکل گرفت. در تاریخ اسلام جنایات و خونریزیهایی که به دست گروه خوارج به بار آمد همه معلول همین نوع جهل است. این مطلب همان است که در ادبیات دینی و معارف اسلامی به تعبیرهای مختلف از جمله «عمل بلا علم» و یا «عمل بلابصیره» آمده است به احادیث زیر توجه فرمایید:
۱ـ پیامبر خدا صلىالله علیه و آله فرمود: من عمل على غیر علمٍ کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح:۲کسى که بدون شناخت عمل کند، خرابکردنش بیشتر از درست کردن اوست.
۲ـ و نیز فرمود: مثل العابد الّذی لا یتفقّه کمثل الّذی یبنی باللّیل و یهدم بالنّهار: ۳حکایت عابدى که فهم و شناخت ندارد، حکایت کسى است که شب بنایى مى سازد و روز ویران مى کند.
۳ـ امام على علیه السلام: المتعبّد على غیر فقهٍ کحمار الطّاحونه ؛ یدور و لا یبرح:۴کسى که بدون فهم و شناخت عبادت کند، مانند خر آسیاست که پیوسته مىچرخد.
۴ـ امام صادق علیهالسلام: العامل على غیر بصیرهٍ کالسّائر على غیر الطّریق، و لا یزیده سرعه السّیر من الطّریق الاّ بعدا:۵کسى که بدون بینش عمل کند، همچون کسى است که در بیراهه رود، چنین کسى هر چه تندتر رود، از راه دورتر مى افتد.
امروز اوضاع اسفباری که کشورهای اسلامی با آن مواجه هستند و از آن رنج میبرند، معلول همین نوع جهل است. روزانه در افغانستان و عراق انفجارهای بیرحمانه و ترورهای ناجوانمردانهای که رخ میدهد و خانوادههایی را عزادار میکنند همه معلول همین نوع جهل است.جهل قدسی در چهرههای مختلفی میتواند خودنمایی کند و در طول تاریخ فاجعهها آفریده است. ما در اینجا به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم:
۱ـ نگارنده چندی قبل به دیدن یکی از علما که از زیارت کربلای حسینی مراجعت کرده بودند، رفتم. ایشان نقل کردند که روزی در حرم سیدالشهدا (ع) جوانی را دستگیر کردند که مواد منفجره به خود بسته بود و تصمیم داشت آن را منفجر کند،حرم را تخریب و مردم را بکشد. وقتی او را دستگیر کردند گریه میکرد. گفتند تو که میخواستی خودت را بکشی پس چرا گریه میکنی؟ پاسخ داد که گریه من برای آن نیست که دستگیر شدهام، گریه ام برای این است که شما مرا از یک فیض بزرگ محروم ساختید، اگر مرا دستگیر نمیکردید، نیم ساعت دیگر در بهشت نزد رسولالله(ص) بودم!
در این نمونه دقت کنید و ببینید که چگونه جهل قدسی موجب هلاکت خود و دیگران میگردد!
۲ـ نمونه دیگردر روزنامه «الرای» چاپ کویت مورخ سهشنبه ۲۰ شعبان ۱۳۴۰ مطابق با ۱۱آگوست به نقل از رویتر آمده است: «اسلامی و صومال یامرون بنزع الاسنان الذهبیه والفضیه»: یعنی «اسلامگرایان سومالی دستور میدهندکه دندانهای طلا و نقره را از دهان مردم بکنند!»و سپس در شرح این عنوان آورده است: «ساکنان یکی از شهرهای ساحلی سومالی (شهر مارکا) دیروز گفته است که گروهی تحت عنوان «جمعیت جوانان اسلامی» دندانهای طلا و نقره را از دهان مردم به زور میکنند، به ادعای اینکه دندان طلا و نقره خلاف شریعت اسلامی است. مردم شهر میگویند که جوانان ما را دستگیر میکنند و به مرکزی ناشناخته میبرند و در آنجا مردان و زنانی که بر چهره خود نقاب گذاشتهاند و مدعیاند که دندانپزشک میباشند، بلا فاصله با دست و یا همان ابزارهای ابتدایی نظیر گازانبر دندان را از دهان ما بیرون میآورند! جوانی که نامش بشیر است، میگوید: من با دوستانم ایستاده بودیم که ناگهان سه جوان مسلح به سوی من آمدند و دستور دادند که به دنبال آنان روانه شوم. به من گفتند وقتی تو میخندی و دندانهایت پدیدار میشود، دندان طلا، موجب مجرمیت تو میشود و قابل تعقیبخواهی بود!»
۳ـ امروز جامعه خود ما ایران نیز جهل مقدس گاه منشأ فاجعه میشود، که به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم. در دادنامه ۱۷۲ـ ۱۶/۲/۱۳۸۲پرونده کلاسه ۱۱۳۱ـ۸۱ـ۹ دادگاه عمومی کرمان از قول متهمین قتلهای محفلی کرمان مکررا این مطلب آمده است که در مورد برخی مقتولین با تسبیح استخاره گرفتیم و چون عدد ۶ آمد و عدد ۶ به معنای لزوم تعجیل در عمل است، تصمیم گرفتیم که او را بکشیم و کشتیم!
۴ـ گاهی اوقات جهل که لباس تقدس میپوشد یک ملت را در تاریکی و جهنم ابدی فرو میبرد. نمونهاش در زمان ما مردم کرهشمالی هستند. در کشور کرهشمالی مردمی زندگی میکنند که از حداقل شرائط حیات یک انسان برخوردار نیستند؛ ولی تبلیغات حاکمیت فکر آنان را چنان ساخته که خیال میکنند در بهشت بریناند. این افراد در تاریکی هستند؛ ولی قدرت مشت آهنین اجازه روشنگری به هیچ فردی نمیدهد. جالب است رهبرشان که اخیراً مرده است؛ ولی مردم بدبخت کره شمالی رهبر فعلی حکومتشان را معاون رهبر مینامند؛ چرا که به فرمودة مقامات آن کشور: کیم ایل سونگ نمرده است، بلکه به خورشید پیوسته و هر روز جهان را گرم و روشن میکند! در نتیجه مقام رهبری ایشان محفوظ است. در کره شمالی تنها کسی که حق فکر کردن دارد، رهبر حکومت است که فرماندة بزرگ نامیده میشود. وقتی فرماندة بزرگ دربارة مسئلهای حرفی زد، دیگر هیچ کس حق ندارد در آن زمینه اظهار نظر کند. از نظر حکومت کمونیستی آن کشور، مردم کره شمالی و حتی مدیران و مقامات آن کشور وظیفهای جز کشف حقیقت در افکار و سخنان رهبر نظام کمونیستی را ندارند…
کره شمالی طبیعت بسیار زیبایی دارد و دارای تنوع آب و هوایی شگفتانگیزی است؛ اما مردم این کشور حق خروج از روستاها یا شهرهایشان را ندارند. در واقع همه در همان جایی که زندگی میکنند زندانی هستند. برای رفتن از روستایی به روستایی دیگر و یا شهری به شهر دیگر باید از حکومت اجازه بگیرند. در کرهشمالی کسی حق انتخاب همسر و ازدواج را ندارد، مگر با موافقت وزارت امنیت آن کشور؛ یعنی دختر و پسری که عاشق هم شدهاند، باید گزارش کاملی از نحوه عاشق شدنشان، دلیل عاشق شدنشان، میزان علاقه و احساسی که نسبت به یکدیگر دارند و خیلی چیزهای دیگری را در چندین صفحه بنویسند و تحویل مقامات امنیتی بدهند تا نوبت مصاحبهشان شود. قبل از مصاحبه، سیستمهای امنیتی و نظامی کرهشمالی هفت نسل پشت و جد و آباء دختر و پسر را بررسی میکنند تا مطمئن شوند که (زوجین هر دو در اعتقاداتشان خللی وجود ندارد) و نهایتاً اگر مورد مشکوکی دیده نشد، برای ازدواج آن دختر و پسر جوان مجوز صادر میکنند.۶
تأسف آنگاه افزون میشود که صاحبنظران نوشتهاند «مردم کرهشمالی معتقدند که در یکی از پیشرفتهترین کشورهای دنیا زندگی میکنند. آنها معتقدند که وقتی کیم جونگ ایل مرد، در ناهائی، – فرشتگان – سعی کردند او را با خود ببرند؛ اما با جانفشانی عزادارها روبرو شدند و از این کار بازماندند.»۷
در فاجعه عاشورا من منکر آن نیستم که گروهی که حضرت سیدالشهدا را در کربلا احاطه کردند، برخیشان به خاطر انگیزههای مادی، نظیر پول و ثروت و رسیدن به جاه و مقام آمده بودند و جنایت میکردند؛ ولی اطمینان دارم که اگر هم چنین بوده این دسته تعداد زیادی را نمیتواند تشکیل دهد. چنین فکر میکنم که انگیزه عمده گروه اصلی دینداری کژاندیشانه آنان بود که من آن را جهل مقدس نامیدم. اسناد تاریخی این امر را به اثبات میرساند. به سندهای زیر توجه فرمایید:
۱ـ خالد بن غفران که از شخصیتهاى شام بوده، در آن زمان از بزرگان تابعین به شمار مى رفت. ابن عساکر مى گوید: زمانى که سر مطهّر امام حسین علیهالسلام را وارد شام کردند، خالد بن غفران مخفى شد. حدود یک سال به دنبال او گشتند تا او را یافتند. از وى پرسیدند: چرا گوشهگیرى مىکنى و جدایى از مردم را برگزیده اى؟ در جواب گفت: مگر نمى بینید چه بر سر ما آمده؟ آنگاه این ابیات را خواند:
جاؤوا برأسک یابن بنت محمّد!
مترمّلا بدمائه ترمیلا
وکأنّما بک یابن بنت محمّد!
قتلوا جهاراً عامدین رسولا
قتلوک عطشاناً ولم یترقّبوا
فی قتلک التنزیل والتأویلا
ویکبّرون بأن قتلت وانّما
قتلوا بک التکبیر والتنزیلا۸
در این بیت آخر شاعر میگوید: ای ابا عبدالله، تو را میکشند و با کشتن تو تکبیر میگویند و نمیدانند که با کشته شدن تو ،هم اللهاکبر وهم لا اله الا الله را کشته اند!
۲ـ حسب نقل مقتل خوارزمی برای تهیه آب در شب نهم یاران سیدالشهدا تاکتیکی به خرج دادند. عباس بن علی با ۴۰ نفر و نافع که از قبیله عمربن حجاج بودند برای آب رفتند. آنان درگیر شدند و دیگران آب تهیه کردند. طبری گوید: امام حسین علیهالسلام چارهای اندیشید و برادرش عباس را صدا زد و به او فرمود که شبانه به پرچمداری نافع بن هلال با سی سوار و بیست پیاده که هر کدام مشک آبی را حمل میکنند، رو به فرات روند.
نافع در جلو آنها در حرکت بود «عمر بن حجاج زبیدی» که مأمور حراست از فرات بود، احساس فریاد زد: «کیستی؟» نافع گفت: از پسر عموهای تو. پس گفت: «تو که هستی؟» نافع گفت: «نافع بن هلال»، گفت: «برای چه آمدهای؟» گفت: آمدهایم از این آب که ما را منع کردهاید بنوشیم.» عمرو گفت: «هنیئا لک:گوارایت باد، بنوش! ولی برای حسین از این آب مبر بگذار او تشنه جان دهد همان طور که خلیفه عثمان تشنه جان داد!» نافع گفت: «وای برتو لا والله، لا اشرب منه قطرهً و الحسین و من معه من آله و صحبه عطاشی:۹ نه به خدا سوگند، قطرهای از آن آب نمینوشم در حالی که حسین و خاندان و یاران همراهش، همه تشنهاند.» عمربن حجاج گفت:بذلک امرنا.(دقیقاً همان جملهای که قرآن خطاب به رسول الله میفرماید: قل انّ هدى اللّه هو الهدى و أمرنا لنسلم لربّ العالمین» (الانعام/۷۱)
دیگر یاران و دوستان سر رسیده بودند، نافع فریاد زد: ظرفهای خود را پر کنید. پس از آن «عمرو بن حجاج» با یاران حسین علیهالسلام درگیر شدند. در این هنگام برخی، مشکهای آب را پر کردند و برخی چون قمر بنیهاشم علیهالسلام و نافع مشغول جنگ شدند تا از دیگر دوستان حمایت کنند و آنها بتوانند آب را به سلامت به خیمهها برسانند. مردانی از دشمن در این درگیری کشته شدند. آن شب به لطف خدا و رشادتهای عباس بن علی علیهماالسلام و مردانگی نافع و یاران، آب به سلامت به خیمههای حسینی راه یافت.
۳ـ به نقل مقاتل معتبر روز عاشورا، در گیرودار جنگ، ابوثمامه صائدی وقتی دید وقت نماز ظهر فرا رسیده، نزد امام حسین علیه السلام رفت و به او عرض کرد: «یا اباعبدالله، جانم به فدایت! سپاه دشمن به تو نزدیک شده و به خدا سوگند من باید پیش از تو کشته شوم؛ اما دوست دارم قبل از اینکه خداوند را ملاقات کنم، نمازی را که اکنون وقتش رسیده، با تو خوانده باشم.»امام حسین علیه السلام سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «نماز را به یادم آوردی، خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد. آری، وقت نماز است.» آنگاه فرمود: «به دشمن بگویید مهلتی بدهد تا ما نماز بگزاریم.»
صین بن تمیم از سپاه کوفه گفت: «نماز شما که قبول نیست!» حبیب بن مظاهر پاسخ او را داد و جنگ تن به تنش با حصین، منجر به شهادتش شد. زهیر بن قین و سعید بن عبدالله پیشاپیش امام علیه السلام ایستادند و امام با نیمی از اصحاب نماز خوف بهجا آوردند؛ در طول نماز، سپاه دشمن آنقدر نیزه به سوی آنان پرتاب کرد که به محض پایان نماز، سعید بن عبدالله بر زمین افتاد و به شهادت رسید».
پینوشتها:
۱. سخنرانی ایراد شده در شب عاشورای سال ۹۰ در مرکز نشر علوم اسلامی
۲. المحاسن: ۱/۳۱۴/۶۲۱٫ ۳. کنزالعمّال: ۲۸۹۳۰
۴. بحارالأنوار: ۱/۲۰۸/۱۰٫
۵٫ الأمالی للصدوق: ۵۰۷/۷۰۵٫
۶. نقل از سایت فیزیک ودوستداران فیزیک.
۷. هوگو مرسیه،دیوار بلند دروغ ،مجله مهرنامه شماره ۱۸ص۱۹۴ ۸٫ مختصر تاریخ مدینة دمشق: ۷ / ۳۹۲
۹٫ مقتل الحسین مقرم، ص۲۴۶؛ ابصارالعین، ص ۱۴۸، این عبارات جمع بین دو نقل از این دو کتاب است.) – See more at: http://baran.org.ir/index.aspx/n/164#sthash.8FURRqqX.dpuf
منبع: جماران