عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به انتخاب جانشین امام در مجلس خبرگان رهبری گفت: آقای آذری گفت «آقای گلپایگانی» ولی از راست و چپ خبرگان فریاد بلند شد که آقای هاشمی مشخص است چه کسی باشد؛ آقای خامنهای.
به گزارش اعتماد نو ، متن گفتگوی اعتماد نو به نقل از برنام دست خط صداوسیما با آیت الله موحدی کرمانی در زیر می آید:
مجری: از نقطۀ آشنایی شما با حضرت امام شروع بکنیم؛ شما از شاگردان حضرت امام بودید و از حوزه و کلاس با حضرت امام آشنا شدید، بفرمایید.
بنده از اینکه در آستانۀ سالروز رحلت امام بزرگوار هستیم این رحلت جانسوز را به مردم خوبمان تسلیت میگویم، خداوند انشاءالله این شخصیت عزیز را و کسی که یکی از بزرگترین خدمتها را به قرآن و اسلام کرد با رسول الله مانوس و محشور بفرماید. همانطور که اشاره کردید آشنایی بنده با امام(ره) از حوزۀ قم شروع می شود، ما در حوزه بودیم و هنوز هم به دروس عالیه خارج هم نرسیده بودیم ولی می شنیدیم که این بزرگوار استاد اخلاق هستند، در فلسفه تبحر دارند، در فقه و اصول تبحر دارند، ایشان درس می گفتند، درس خارج را ولی ما هنوز به آن سطح نرسیده بودیم و بالاخره بعد از یکی دو سال به درس خارج رسیدیم در محضر این بزرگوار شرکت می کردیم و از محضر این بزرگوار استفاده می کردیم گاهی در خلال درس یک هشدارهای اخلاقی می دادند که ما کاملاً استفاده می کردیم. در هر حال شروع آشنایی بنده با ایشان از حوزه قم بود و بعداً ادامه داشت.
** با مرحوم هاشمی رفسنجانی به درس امام میرفتیم
مجری: سر کلاس های امام با چه کسانی هم کلاس بودید؟
بنده با مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله ربانی املشی بیشتر مانوس بودم و با هم درس امام را می رفتیم و با هم بحث و صحبت می کردیم.
مجری: چطور شد که در مسیر مبارزۀ امام پیوستید؟ در همان کلاس ها جذب شخصیت و منش و رفتار و تفکرات امام قرار گرفتید؟
نه گذشته از این جهت که ما استفاده از درس ایشان را می کردیم ولی کلاً بنده در گروهی بودم که آن گروه پیشگام بودند در مبارزه و در اطاعت از امام و پیروی از امام و بیشتر همین آقای هاشمی بود و ایشان خیلی فعال بود، مرحوم آقای ربانی املشی هم همینطور خیلی مبارز بود و بنده هم با این آقایان بود، دیگر بعداً تمام اعتماد نو به نقل از برنامه های ما با این آقایان ادامه پیدا می کرد؛
مجری: که شما میروید کرمان منبرهای ویژهای میروید و توسط ساواک ممنوع المنبر می شوید؟
بله در کرمان و رفسنجان و منبر من از رفسنجان شروع شد که زمان دستگیری امام من رفسنجان بودم و خداوند توفیق داد منابر داغی می رفتم، به نتیجه اینها شورای تامین تشکیل شد و ما را از منبر منع کردند، در خود کرمان در یک مقطعی فضای کرمان آرام بود یعنی فضای مبارزه نبود، خدا رحمت کند من با آقای باهنر که در قم بودیم رفتیم کرمان و در آنجا ملاقات هایی که با علمای آنجا داشتیم، صحبت هایی که با آنها کردیم بالاخره این به نظر من مقدمه ای بود و نقطۀ شروع کرمان بود به اعتماد نو به نقل از برنامه های مبارزاتی و الحمدلله آقایان هم با ما همراه شدند و تعدادی از مساجد کرمان چهره مبارزه گرفت و شهر توانست این مبارزات را ادامه بدهد.
مجری: شما سال ۴۸ به پیشنهاد شهید باهنر آمدید تهران و با جمعی جامعه روحانیت را تشکیل دادید؛
بله من کرمان بودم آقای باهنر تماس گرفت گفت یک مسجدی در تهران ساخته شده که سازنده آن هم کرمانی است مسجد باشکوهی است دوست داریم شما بیایید آن را اداره کنید گفتم حرفی نیست، مسجد مسلم بن عقیل بود که ما آمدیم اینجا و مشغول بودیم و مسجد بابرکتی بود و توفیقی داشتم که انقلابیون را آنجا جمع می کردیم و برای آنها صحبت می کردیم البته آشکارا نمی شد این کار را انجام داد، جلسات سری داشتیم، خوب بود جلسه تفسیر می گفتم یادم است تمام مسجد پر می شد و بعداً در مبارزات خداوند توفیق داد یکی از مساجد فعال بود، نیروهای مسلح شاه قبل از غروب می آمدند آنجا آماده بودند تا من یا یکی از سخنرانان دعوت شده سخنرانی بکند و بعداً مردم می ریختند داخل صحن و شعار شروع می شد و از مسجد بیرون می ریختند و آنها هم حمله ور می شدند به مردم و مردم هم به طور طبیعی متفرق می شدند، این کار ما در مسجد بود.
مجری: جامعه روحانیت را چگونه در تهران شکل دادید؟
جامعه روحانیت در تهران تقسیم شد به مناطق متعددی فکر می کنم۱۴ منطقه بود که یک منطقه، منطقۀ شرق تهران بود که بنده آنجا بودم و در هر منطقه ای یک نفر به عنوان محور فعالیت بود که بنده آنجا بودم و این ۱۴ نفر در یک جا جمع می شدند به عنوان شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز و نطفه و نقطۀ شروع این جامعه از آنجا بود؛
مجری: ۱۴ نفر را یادتان است چه کسانی بودند؟
بعضی اسامی را یادم می آید، آیت الله مهدوی کنی بودند، آقای انواری بودند، آقای شبستری، شهید محلاتی، آقای باهنر، آقا بودند تاج سر همۀ ما، آقای بهشتی بودند، آقای مطهری بودند؛
**ماجرای ارتباط با امام در زمان تبعید به نجف
مجری: شما رابط این ۱۴ نفر بودید زمان تبعید امام در نجف، هم عملکرد این جمع را می بردید و هم از امام توصیه می آوردید.
شما بهتر از من یادتان استو
مجری: مطالعه کردم، امام چه توصیه ای به شما می دادند؟
همینطور است من در سال ۵۷، اوایل سال اردیبهشت بود عازم شدم که به عتبات عالیات مشرف شوم، کربلا و نجف و ملاقات خصوصی داشتم با شهید آیت الله مطهری، آیت الله مطهری گفتند خوب است یک اعتماد نو به نقل از برنامه های خوبی در این سفر داشته باشید و ملاقات با امام داشته باشی و مطالبی که لازم است به عرض امام برسانی و مخصوصاً خطر فرقانی ها را یادم است آن زمان به من تذکر دادند، آن زمانی که فرقانی ها با یک چهره مذهبی تجلی کردند، خودشان را نشان دادند، خیلی مذهبی، اهل تفسیر قرآن، اهل نهج البلاغه و مبارزه و چنین و چنان و داشتند جوانان خوب خوب ما را گول می زدند و آنها را جذب می کردند این خطر فرقانیها، در نهایت یکی از آنها شهید مطهری را ترور کرد و بالاخره ما موظف شدیم و مامور شدیم مطالبی از طرف شخص آقای مطهری و جامعه روحانیت خدمت امام بیان کنیم و من هم خدمت امام رفتم و یادم است وقتی وارد کربلا شدم شبِ اول ماه رجب بود و امام هم کربلا مشرف می شدند من سوال هم کردم گفتند امام کربلا هستند، گفتم خوب است من دیداری با امام در کربلا داشته باشم.
با حاج احمد آقا تماسی گرفتم و صحبتی کردم و ایشان ملاقات را ترتیب دادند، فکر کنم روز اول ماه رجب بود که من خدمت امام شرفیاب شدم، یک خانه محقری بود و یک موکتی در صحن پهن کرده بودند، امام هم نشسته بودند بنده هم وارد شدم، حالا من امامی را دیدم که سالها به عشق امام ناله زدیم و فریاد زدیم و شعار دادیم وارد شدم نمی دانم توانستم سلام بکنم یا نه از شدت گریه، نگاهم که به امام افتاد سلام کردم و مدام گریه می کردم و نشستم از شدت گریه نمی توانستم حرف بزنم، امام هم نشسته بودند و من را تماشا می کردند و چیزی هم نمی گفتند و من هم از شدت گریه نمی توانستم صحبت کنم بالاخره آرام آرام عقده های من تمام شد و گریه های من پایان افتاد و بعد هم امام سوال کردند از وضع ایران و روحانیت مبارز و اینکه اعتماد نو به نقل از برنامه های شما چیست و چه میکنید؟ چیز عجیبی بعد از آن حاج احمدآقا به من گفت، گفت آقا فرمودند فلانی همین دیروز، امروز اعلامیه ای که جامعه روحانیت داد امضای او هم بود، او باید قاعدتاً در تهران باشد چطور در کربلا و نجف است؟
مجری: در مورد محاصرۀ بیت امام به وسیله صدام؛
بله احسنت آن.. و گفت چطور او الان در کربلاست؟! و من به حاج احمدآقا گفتم به امام عرض کنید ما وکالت تامه دادیم و گفتیم اگر نبودیم شما امضای ما را در هر اعلامیه ای که می دهید بزنید؛
مجری: بعد شما در آن دیدار با امام درباره فرقان صحبت کردید؟
قطعاً گفتم البته الان حافظه ام یاری نمی کند، مطالب زیادی مطرح شد، پیامهای خوبی هم امام به من دادند که من بیایم به جامعه روحانیت این پیام را ابلاغ بکنم و بگویم، البته من علاوه بر کربلا وقتی امام نجف رفتند باز خدمت ایشان رسیدم، شاید دو سه بار خدمت امام رسیدم که دو نفری من بودم و ایشان و خیلی لطف داشتند به ما و در همان جلسه که کربلا بود من راضی نمی شدم از امام جدا شوم و همینطور نشسته بودم و صحبت می کردم، امام هم نگاه می کردند، امام دیدند من ول کن نیستم امام فرمودند ما یک ملاقاتی داریم [می خندد] یعنی بلند شوید بروید، من هم بلند شدم و خداحافظی کردم.
مجری: شما در اوج مبارزه فکر می کردید انقلابی که امام کرده است پیروز شود؟
نمی دانم خداوند حالت خوبی به ما داده بود، ما خیلی امیدوار بودیم با اینکه شرایط بسیار شرایطِ سختی بود اما نمی دانم خدا به ما روحیه داد، امام ما را تشویق کرد، اصلاً چهرۀ امام آدم را شجاع می کردند وقتی آدم امام را می دید و صحبت های او را می شنید از هر نوع یاس و ناامیدی و ترسی، خداوند آدم را نجات می داد و ما خیلی امیدوار بودیم، راهپیمایی که می شد یادم است ما همراه روحانیت منطقه بودیم، در ماشین بلندگو گذاشته بودند و من پشت میکروفون شعار می دادم و مردم هم شعار می دادند ما اصلاً فکر نمی کردیم این شعارهای مرگ بر شاه خطرناک است ما را می گیرند، اصلاً خیلی روحیه قوی بود، من الان تعجب می کنم این روحیه را چطور خدا به ما داد؟! در مجموع ما خیلی امیدوار بودیم.
مجری: امام ۱۲ بهمن که وارد شدند شما کجا بودید؟
من فرودگاه بودم.
مجری: خاطره ای از روز ۱۲ بهمن دارید؟ آنجا امام را زیارت کردید؟
از نزدیک نه خیلی شلوغ بود ما قدری با امام فاصله داشتیم.
مجری: شما در کمیته استقبال بودید؟
بله.
مجری: اصلاً فکر این جمعیت را می کردید؟
البته این مردمی که اینطوری تشنۀ دیدار امام بودند ما انتظار آن را داشتیم اما عجیب جمعیتی بود و خیلی عجیب بود، اگر عنایت الهی نبود در همین جمعیت ممکن بود امام آسیب ببیند و به امام آسیب برسانند، بله خدا امام را حفظ کرد.
مجری: شما نماینده دور اول مجلس شدید از کرمان؛ ویژگی های مجلس اول یادتان است؟ از قشرهای مختلف بودند از ملی مذهبی ها بودند، از جمهوری اسلامی ها بودند.
بله، از طرفین دانه درشت ها بودند [می خندد] هم از تیپِ گروه انقلابی مانند آقا در مجلس بودند، آقای هاشمی بود، دوستان عزیز ما بودند، آقای ولایتی بود، آقای باهنر بود، آقای انواری بود، طرفداران بنی صدر، سلامتیان بود، جبهه ملی بود، بازرگان بود، صحابی بود.
مجری: فکر می کنم مهمترین کاری که مجلس اول انجام داد عزل بنی صدر بود؟
بله همان مجلس اول بود.
مجری: فکر می کردید با این شرایط بشود بنی صدر را عزل کرد؟
البته کار، کارِ سختی بود ولی مردم کاملاً بیدار بودند مخصوصاً بعد از اینکه امام بنی صدر را پایین کشیدند و فرماندهی کل قوا را از او گرفتند مردم جلوی مجلس ریختند و شعار می دادند خمینی بت شکن بت جدید را بشکن و مقام معظم رهبری را خدا حفظ کند آمدند پشت تریبون گفتند خوب شد فرصتی پیدا شد که ما دردودل هایمان را بکنیم، عقده هایمان را باز کنیم که چه ضربات و جنایاتی این آقای بنی صدر کرد در حالی که او هنوز رئیس جمهور بود دیگر، مردم بیدار بودند و آماده بودند البته او هم انتقام را گرفت و حادثه ۷ تیر.
مجری: شهید بهشتی
بله.
مجری: رفتار امام با بنی صدر چطور شکل گرفت؟
مدارا بود، نصیحت و تذکر بود، ولی او مغرور بود به آرای مردم، به نظرم ۱۱ میلیون به او رای دادند گفت ۱۱ میلیون نفر به من رای دادند.
** هرکس به انقلاب و نظام پشت کرد و شعار بیجا داد نابود شد
مجری: به نظر شما ماجرای بنی صدر چه عبرتی برای تاریخ جمهوری اسلامی دارد؟
بهترین عبرت این است که این نظام و این انقلاب آنقدر مقدس است، اینقدر پاک است و پشتوانۀ خدایی دارد هر کس به این انقلاب و به این نظام پشت کرد، بی وفایی کرد، دروغ گفت، شعار بیجا داد نابود شد، هر کس بود و در هر مرحله ای بود سقوط کرد و در راس انقلاب که امام بودند هر کس با امام ذره ای رابطه اش تیره می شد دنبالش سقوط بود، بهترین درس همین است که همۀ مردم و مسئولین بدانند و خود ما هم بدانیم که اگر خدایی نکرده بی وفایی به انقلاب کنیم، خودمان ساقط می شویم و این انقلاب باصطلاح ریزش خیلی داشت و این ریزش ها هم از همین جا بود هر کس یک مقدار فاصله می گرفت ساقط می شد که من نمی خواهم یکی یکی نام ببرم خودتان بهتر می دانید.
مجری: شما جایگزین شهید محراب اشرفی اصفهانی شدید در امام جمعه باختران سابق و کرمانشاه، از امام حکم گرفتید از حکمی که از امام گرفتید خاطره ای دارید؟
بله چطور می شود خاطره نداشته باشم! البته آن زمان مسالۀ صدام بود و کرمانشاه هم نزدیک عراق بود و مورد حملۀ صدام بود و صدام مرتب بمباران می کرد و موشک می زد و وقتی من بعد از شهید آیت الله اشرفی رفتم و بعد هم برگشتم آمدم خدمت امام گزارش دادم چون روحانیت آنجا یک مقدار با هم اختلاف داشتند و امام براساس همین اختلافی که آنجا بود نگران بودند که آیا روحانیت همراه من است در آنجا یا نیست، لذا یادم است جمله ای که به من گفتند فرمودند اگر لازم می دانی من یک چیزی بنویسم یا پیامی بدهم به روحانیت آنجا که خلاصه با تو باشند، البته خیلی خوب بود و من هم اشتباه کردم کاش می گفتم لطف کنید ولی وقتی وارد شدم روحانیت آنجا بالاتفاق همه آمدند استقبال من و همراه من بودند و البته یک نفر در بین آنها بود که یک مقداری کم لطفی داشت ولی همه دیگر با من بودند، من به امام گفتم من الان حس می کنم اینها با من هستند مساله ای نیست اگر احیاناً لازم بود من خدمت شما عرض می کنم البته خوب بود چیزی از آقا می گرفتم و اشتباه کردم و بعد هم آنها با من بودند فقط یک نفر یک مقداری کم لطفی داشت.
مجری: شما از افرادی بودید که بین رزمنده ها و در جبهه ها زیاد حضور داشتید، از جبهه ها چه خاطراتی دارید؟
خاطره های جالبی دارم، خیلی خاطره های عجیبی دارم قبل از آنکه بروم کرمانشاه و هم بعد از آن،؛ قبل از اینکه کرمانشاه بروم من مامور بودم در تهران که مبلغین را به جبهه اعزام کنم و بیشتر هم از طریق اهواز و خرمشهر می رفتیم خود من هم می رفتم و ملاقات با رزمنده ها داشتم، عجیب بود آنها متوجه می شدند موحدی می خواهد یک ساعت دیگر بیاید به ملاقات شما، همه داخل سنگرهایشان بودند وقتی من می رفتم همه می ریختند بیرون و مانند پروانه دور من جمع می شدند، من کسی نبودم فقط به عنوان اینکه نماینده امام بودم برای آنها خیلی جالب بود، دور من جمع می شدند می بوسیدند و خیلی اظهار علاقۀ شدیدی می کردند البته من هم به شدت از خودم خجالت می کشیدم که من کاری نکردم ولی اینطور به من لطف دارند، محبت باید متوجه کسانی باشد که داخل جبهه ها هستند. یادم است شب که می خواستم آنجا بخوابم اواخر شب که من بیدار می شدم می دیدم اینها بیدار شدند و مشغول نماز شب هستند و صدای زمزمۀ عاشقانۀ آنها به گوش می رسید من خوب یادم است که در دعای دستشان می گفتند اللهم رزقنی شهاده، در همان حال در دل شب وقت سحر در نماز دعا می کردند خدایا شهادت را نصیب ما بکن، خیلی روحیۀ قوی ای داشتند خیلی شاد و خوشحال بودند، ذره ای ناامیدی و ترس در بین آنها نبود، مقاوم بودند، اگر دستور داده می شد حمله بکنید مانند شیر می رفتند به طرف دشمن، خیلی بچه های عزیزی بودند خدا ان شاءالله شهدای آنها را با امام حسین محشور کند و کسانی هم که زنده هستند عمر بابرکتی داشته باشند.
مجری: نوع مدیریت امام را در زمان جنگ چگونه دیدید؟ مدیریت امام چه ویژگی خاصی داشت در زمان جنگ؟
مدیریت امام بر محوریت چند مساله می چرخید، مسالۀ اول این بود که خیلی از مردم ناامید بودند، وقتی امام انقلاب را شروع کردند خیلی از مردم ناامید بودند، می گفتند امام دست به یک کار بزرگی زده است، امام با آمریکا درگیر شده است، طرفدار شاه آمریکاست و آمریکاست که دارد در این کشور حاکمیت می کند، آمریکا قدرت بزرگی است مگر می شود یک تعداد دستِ خالی به مبارزه با آمریکا بروند؟ [می خندد] اینطور بود دیگر و خود شاه را می دیدند که خدا عذابش را زیاد کند کم جنایت نکرد، ماموران سری فراوانی داشت، ساواکی ها، آنها به ریزِ مسائل آشنا بودند، می فهمیدند دستِ چه کسی رساله امام است به محض اینکه متوجه می شدند طرف را می گرفتند و می بردند زندان و شکنجه می کردند، مگر مسجدی جرات داشت نام امام را ببرد، فتوای امام را نقل بکند! ابدا! یعنی ایران به کلی وحشت و ترس بود! یکدفعه امام در آن فضای خفقان و ترس و وحشت قیام کرد و آن سخنرانی در مدرسۀ فیضیه و بعد آنها هم امام را دستگیر کردند.
هنرِ امام این بود که در مردم ایجاد امید کرد، به مردم گفت مطمئن باشید، شما پیروز هستید، خیلی حرف بزرگی است در آن شرایط خفقان و وحشت و ترس و آمریکا و غیره امام می فرمود مطمئن باشید، شما پیروز هستید، این خیلی مهم است، الان مشکلات امروز ما برای بعضی ها همین است که ترامپ “علیه ما علیه” آمده و اینطور کار می کند بعضی ها از او می ترسند که نکند چنین و چنان کند؟ نه بابا نترسید او نمی تواند غلطی بکند، امام در آن شرایط فرمود آمریکا نمی تواند هیچ غلطی بکند، نترسید شما پیروز هستید، فرمود شاه رفتنی است شاه نمی تواند بماند، وقتی هم فرار کرد امام تاسف خوردند حیف که دررفت[می خندد]
مجری: شما ۱۵ خرداد ۴۲ هم در فیضیه حضور داشتید؟
من نه آن زمان من کرمان بودم، معمولاً رفسنجان من را دعوت می کردند و من می رفتم خدا رحمت کند آیت الله خزعلی را هم دعوت می کردند، آشیخ عباس پورمحمدی خدا رحمتش کند فوق العاده فعال بود، کسانی که حرارتی داشتند را دعوت می کرد، آیت الله خزعلی که مجسمۀ مبارزه بود، من را هم دعوت می کرد و من هم می رفتم.
**خیلی از مرحوم هاشمی رفسنجانی خاطره دارم
مجری: با آقای هاشمی رفسنجانی رفاقت دیرینه ای داشتید از فرماندهی جنگ ایشان هم خاطره ای دارید؟
درخصوص فرماندهی نمی دانم ولی از ایشان خیلی خاطره دارم.
مجری: پس خاطرات را هم از شما بپرسیم. فکر می کردید جنگ تمام شود و قطعنامه را بپذیریم؟
کم کم مطرح بود که کفگیر به ته دیگ خورده و ما دیگر امکانات نداریم، بنیه دفاعی مادی ما ضعیف است، گهگاهی می رفتند به امام می گفتند و امام در عین حال آنها را تشجیع می کرد می فرمود نگران نباشید ادامه بدهید خدا شما را یاری می کند هر چقدر امکانات کمتری هم داشته باشید چیزی نیست، خدا رحمت کندآیت الله طالقانی، ایشان می گفت من هر وقت یک مقدار اضطراب و نگرانی برایم پیش می آید می روم خدمت امام آرامش پیدا می کنم، امام من را آرام می کند و به من آرامش و اطمینان می دهد. رویۀ امام همین بود وقتی فرماندهان نزد امام می رفتند امام به آنها روحیه می داد می فرمود بروید نگران نباشد. اما آرام آرام کار به جایی رسید که فرماندهان دیدند جدی جدی دیگر امکانات مادی را ندارند و خدمت امام مساله را مطرح کردند که دیگر امام اضطراراً این قطعنامه را پذیرفتند.
مجری: ۱۴ خرداد ۶۸ روز ارتحال حضرت امام خمینی(ره) کجا بودید؟ منتظر شنیدن چنین خبری بودید؟
حادثه خیلی خیلی تلخ بود واقعاً همه به شدت مصیب زده بودیم چون امام عمودِ خیمۀ انقلاب بود؛
مجری: فکر می کردید خلاء نبود امام پر شود؟
امام عمودِ خیمه بود مانند اینکه انسان بفهمد این عمود را کشیدند، خیمه پایین می آید وقتی خبرِ رحلت را شنیدیم همه نگران بودیم، متاثر و ناراحت بودیم می گفتیم چه می شود؟! کشور و انقلاب به کجا می رسد؟ امام محور بود چه می شود؟! دشمن طمع کرده بود، یادم است آن زمان پایگاه خبریان از خارج آمده بودند ایران می گفتند خبرهایی در ایران خواهد شد، ملاها به جان هم می افتند و بالاخره این انقلاب آسیب خواهد دید، روی یک نفر نمی توانند اتفاق بکنند که او بتواند کشور را اداره بکند، کسی را ندارد مانند امام باشد و جای او را بگیرد؛ خدا معجزه کرد، اعلام کردند خبرگان جمع شوند؛
مجری: شما نماینده خبرگان کرمان بودید؟
نه نماینده تهران بودم فقط سال اول نماینده خبرگان در کرمان بودم بعد از آن تهران بودم، اعلام کردند همه ما جمع شدیم و یک روز از صبح تا ظهر وصیتنامه امام خوانده شد، مقام معظم رهبری وصیتنامه را خواندند البته بنا بود حاج احمدآقا بخواند گفتند حال حاج احمدآقا مساعد نیست و نمی تواند آقا وصیتنامه را آوردند لاک و مهر بود باز کردند و خواندند، بالاخره گوش کردیم که ببینیم امام راجع به جانشین خودشان چیزی، اشاره ای دارند یا ندارند، تمام وصیتنامه را خواندیم دیدیم امام هیچی راجع به اینکه جانشین من چه کسی باشد ندارند، تا ظهر طول کشید بعدازظهر مجلس وارد بحث شد که چه کسی باشد؟ بحثهای زیادی شد یادم است تنها کسی که نام غیر از مقام معظم رهبری را برد آقای آذری بود که ایشان گفت آقای گلپایگانی باشد و بعضی بحث شورا را مطرح می کردند؛
** از راست و چپ خبرگان فریاد بلند شد آقای هاشمی مشخص است چه کسی باشد؛ آقای خامنهای
مجری: چه کسانی طرفدار شورایی بودند؟
میآمدند صحبت می کردند مثلا آنهایی را که یادم هست، آشیخ محمد هاشمیان رفسنجانی بحث شورا را مطرح می کرد و می گفت خوب است در شورا حاج احمدآقا هم باشد، آقای مشکینی می فرمود من نیستم من را در شورا قرار نده، خیلی بحث شد ۳ نفر باشند، ۵ نفر باشند، چه کسانی باشند، مدتی بحث در این مورد بود که شورا باشد و شورا چه کسانی باشند؟ الان جزئیات یادم نیست ولی سخنرانی می کردند تا بالاخره آقای هاشمی رفسنجانی گفت این بحث تمام شد الان می خواهیم رای بگیریم که رهبری شورایی باشد یا فردی باشد، آقایانی که با رهبری فردی موافق هستند رای بدهند؛ اکثراً بلند شدند یعنی نشان دادند نمی خواهند شورایی باشند، ایشان گفت حالا که رای دادید تک رهبری، چه کسی باشد؟ آقای آذری گفت آقای گلپایگانی ولی از راست و چپ خبرگان فریاد بلند شد که آقای هاشمی مشخص است چه کسی باشد؛ آقای خامنه ای، آقای خامنه ای… همه دادند زدند آقای خامنه ای، وقتی ایشان فضا را اینطور دید می خواست رای بگیرد، آقای خامنه ای بلند شد گفت نه آقای هاشمی، رای نگیر من خودم مخالفم [میخندد] من حرف دارم، رای نگیر! ایشان آمدند پشت تریبون گفتند جایگاه رهبری جایگاهِ بسیار خطیری است، بسیار مهم است هر کسی نمی تواند رهبری بکند، اگر این انتظار را مجلس از من دارد – ضمن اینکه ایشان خفض جناح میکردند و می گفتند من در این حد نیستم – ولی فرمودند اگر راست راستی موافق هستید باید کمک من بکنید، من به تنهایی نمی توانم این کار را بکنم شما خبرگان باید به من کمک بکنید، آقایانی که آنجا بودند یادم است گفتند باشد آقای خامنه ای ما به شما کمک می کنید ما با شما هستیم هر چه شما بگویید ما می گوییم چشم، یکی آقای آذری بود، مرحوم خلخالی بود، رایگیری شد و بیان خوبی هم آقای هاشمی داشت در حمایت از آقا.
مجری: بعد از اینکه جمع نام آقای خامنه ای را زمزمه کردند آقای هاشمی خاطره را بعد از آن گفتند.
آنچه من یادم می آید این است که بعدش گفتند؛ بعد از آن که رای گرفتند و آقای خامنه ای رای قوی آوردند، اکثریت قاطع رای دادند چند نفر رای ندادند، آقای هاشمی گفت حالا که شما رای دادید من یک خاطره بگویم.
مجری: در مورد امام که به حاج احمد گفته بودند کره شمالی رفته بودند؛
بله و بالاخره ایشان شایستگی رهبری را دارد ایشان گفت.
مجری: الان ۲۸ سال از رهبری آقا می گذرد، شما که رهبری امام را درک کردید و رهبری ایشان را هم درک کردید چه وجه تشابی میان مدیریتِ آقا با امام میبینید و چه اختلافهایی ممکن است در نوعِ مدیریت آنها وجود داشته باشد؟
من اختلاف را صفر می بینم هیچی نبود و آقا قدم جای پای امام گذاشت در تمام اعتماد نو به نقل از برنامه ها و سیاستها و مدیریت ها، قاطعیت ها، شهامت ها، شجاعت ها، تفاوت بین امام و مقام معظم رهبری این است که مقام معظم رهبری امام جوانتری است، همان امام است منتها در سنِ نشاط و جوانی.
** کوچکتر از آن هستم بگویم با رهبر انقلاب رفیق هستم
مجری: شما با حضرت آقا خیلی رفیق هستید؟
خیلی ارادت دارم من کوچکتر از آن هستم بگویم رفیق هستم.
مجری: آخرین باری که آقا را ملاقات کردید چه زمانی بود؟
ملاقات های ما چند نوع است، یکی اینکه خبرگان در هر اجلاسی که دارد با آقا ملاقات می کند، یک ملاقاتی داشتیم که جمعی بود، ملاقات های فردی من با آقا زیاد بوده، هم زمانی که من در سپاه بودم با ایشان ملاقات زیاد داشتم، ایشان مانند دو دوست که دارند با هم صحبت می کنند با من صحبت می کردند.
مجری: مهمترین ویژگی اخلاقی حضرت آقا چیست؟
خیلی با صفا و مهربان هستند، خیلی قاطع هستند، در دفاع از انقلاب ذره ای رفاقت و دوستی اِعمال نمی کند، قاطعانه نظر خودشان را می گویند و کارشان را هم می کنند و خداوند هم به ایشان کمک می کند. یادم است یک دیداری من و مرحوم آقای ربانی املشی با آقا داشتیم زمانی که ایشان رئیس جمهور بودند یک ملاقات ۳ نفره داشتیم، ظاهراً شب بود در یک اتاق بودیم بعد هم به ما گفتند شام بیایید پیش ما، ما هم گفتیم چشم، در یک اتاقی شام بود، آقا بلند شدند چراغ آن اتاق را روشن کردند، چراغ هایی که اینجا بود را خاموش کردند گفت الان که ما دیگر در این اتاق نیستیم برای چه چراغ های بالای سر ما روشن باشد؟ چراغ این اتاق را خاموش کردند چراغ آن اتاقی که می خواستیم غذا بخوریم را روشن کردند و غذا هم ساده بود و همیشه غذاهای ایشان ساده است و معمولا غذاهای ایشان یا املت بود یا گاهی پلو با یک خورشت ساده بود.
مجری: یکی از ویژگی های رهبری ساده زیستی و ارتباطش با قشر ضعیف مردم است که هم امام اینطور بودند و هم حضرت آقا، فکر می کنید مسئولین ما چقدر در این زمینه الگو گرفتند؟
خیلی کم.
مجری: چرا؟
چون مسئولین ما خیلی فاصله دارند با امام، امام بالاست، مسئولین خیلی فاصله دارند، اینکه حرف خیلی زیاد است.
مجری: شما چه سالی ازدواج کردید؟
من سال ۱۳۳۵، یعنی در سن ۲۵ سالگی.
مجری: چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
ایشان خویشاوند ما بود، دختر دایی من است.
مجری: خطبه عقد را چه کسی خواند؟
مرحوم صالحی و آقای محرابی دو عالم بزرگوار در کرمان بودند و خطبه عقد را خواندند.
مجری: مهریه چه بود؟
آن زمان میگفتیم «۱۰ مَن بذر سرآسیاب شش»، ۱۰ من آب بود، بذر بود یعنی یک دهی بود به نام سرآسیاب شش نزدیک کرمان اینها آب را به صورت «من» تقسیم می کردند، یادم است ۱۰ من بذر بود که مادرم این را داشت و مادرم این را مهریه کرد، قیمتی که آن زمان داشت حدود ۳، ۴ هزار تومان بود.
مجری: چقدر با حاج خانم رفیق هستید؟
خیلی رفیق هستیم از حد بیرون رفیق هستیم، اوایل ازدواج طوری بود که من وقتی بیرون می رفتم عجله داشتم که زود برگردم خانه، سال اول ازدواج بود من دعوت شدم از کرمان به ماهان، ماه رمضان بود، تنها رفتم، یکی دو روز که تنها بودم دیدم نمی توانم [می خندد] اصلاً نمی توانم تنها باشم، لذا فوری رفتم کرمان خانواده را با خودم آوردم ماهان.
مجری: چند فرزند دارید و چند نوه؟
۵ فرزند دارم ولی نوه هایم را باید بشمارم زیاد دارم، نبیره هم دارم.
مجری: فرزندان شما چه می کنند؟
یکی از آنها در بانک کار می کند، یکی دکتری میخواند و وکالت دادگستری دارد، ولی آنقدر بدش می آید حاضر نیست وکالت را قبول کند.
مجری: چند پسر و چند دختر؟
۳ پسر و ۲ دختر دارم.
مجری: پدرها دخترها را بیشتر دوست دارند؟
همه را ما دوست دارم ولی همانطور که می گویند کشش به سمت دختر بیشتر است.
مجری: اهل غذا درست کردن هستید؟
وقتی طلبه بودم درست می کردم هم زمانی که نجف بودم و هم زمانی که قم بودیم.
مجری: در کارهای خانه به حاج خانم کمک می کنید؟
کاملاً، شستن ظرف ها کلاً به عهدۀ من است.
مجری: بچهها چند وقت یکبار خانه شما جمع می شوند؟
بچه ها مرتب روزی یکی از بچه های می آیند پیش ما، چون من و حاج خانم در سنی هستیم که از کار افتادیم، مرتب می آیند سرکشی می کنند هم دخترها و هم پسرها، یعنی خانه ما روزی خالی از بچه ها نیست.
مجری: اهل بحث سیاسی هم هستند؟
کاملاً.
مجری: به شما نزدیک هستند یا فرق دارند؟
نزدیک به من هستند و حرف من را قبول می کنند، منتها اعتراض هم دارند، اشکال هم دارند من هم به آنها جواب می دهم و دفاع می کنم.
مجری: تلویزیون هم تماشا می کنید؟
اگر حالی داشته باشم و وقتی باشد، نگاه می کنم ولی خیلی زیاد نه، بیشتر اخبار را گوش می کنم.
مجری: مهمترین توصیه ای که به جوانان دارید چیست؟ برای زندگی مشترکشان چون زندگی شما برای آنها الگویی است.
دو بحث است؛ یکی توصیه کلاً به جوانان یکی در مورد کسانی که ازدواج کردند، توصیه ام این است که واقعاً باور کنند اگر ما عزت دنیا و آخرت را می خواهیم، باید متوسل به اسلام باشیم و این انقلاب در زمان ما تجسم اسلام ناب است، از این انقلاب دست برنداریم، به این انقلاب خیانت نکنیم، فکر نکنیم اگر یک مسئولیتی پیدا کردیم بگوییم خوب شد برویم جیب هایمان را پر کنیم، این خیانت است، این انقلاب امانت است در روز قیامت خداوند از امانت سوال می کند، کسانی که به امانت خیانت کردند به روح آتش می اندازد، مبادا فکر مادی در ما باشد، مبادا بگوییم حالا که این پست را دارم به دوستان، اقوام و نزدیکان یک جایی پستی بدهم! اینطور نباشد من پارتی آنها شوم و همۀ اینها بتوانند شغل داشته باشند، اما یک جوان بیچاره ای که کسی را ندارد هر جا مراجعه می کند می گویند شغل نیست، تمام شد! به خود من وقتی مراجعه می کنند می گویم من می دانم بیکاری مشکل جامعه است و به بعضی ها سفارش کردم، حرفم را گوش نکردند فقط یک مورد یادم هست که سفارشی کردم، عمل شد.
مجری: مهمترین مشکلی که مردم سراغ شما می آیند مشکل شغل است؟
بله مشکل شغل است. به جوانانی هم که ازدواج کردهاند توصیه می کنم اگر زندگیِ شیرین می خواهید، اگر زندگیِ بادوام می خواهید، اگر خوشبختی و سعادت می خواهید ببینید اسلام در مورد زن و شوهر چه دستور داده است، آنها چگونه زندگی می کنند، با بچه ها چگونه رفتار می کنند؟ شما بدانید در زیر این آسمان زندگی ای شیرینتر از زندگی امیرالمومنین (ع) و حضرت صدیقه طاهره (س) نبود و بدانید هیچ خانه ای در زیر این آسمان به سادگیِ زندگی امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا نبود، گاهی فرش نداشتند، شن را صاف میکردند و مینشستند، گاهی نان در خانه آنها پیدا نمی شد، نان جو هم در خانه آنها پیدا نمی شد ولی زندگی آنها چقدر شیرین بود، دنبال تجمل نباشند، این تجمل دارد مردم را می کشد، دنبال زندگی ساده باشند، به خدا ما می توانیم با یک زندگی ساده با حقوق کم زندگی را اداره بکنیم، وقتی اهل تجملات شدیم دیگر وامصیبتا است و باید این در و آن در بزنیم.
مجری: انتخابات ریاست جمهوری گذشت؛ شما مناظرات را دیدید؟
بله دیدم، یکی را ندیدم چون مشهد بودم، آخری را ندیدم.
مجری: کجا مناظره ها شما را اذیت کرد و ناراحت شدید و کجا خوشتان آمد؟
خیلی جاها خوشم نیامد، در بعضی موارد آن اخلاق اسلامی مراعات نشد، آن ادب مراعات نشد، انصاف مراعات نشد چه بسا فردی می خواست هر طور شده حریفش را بکوبد با هر اتهامی که شده و این خیلی بد است.
مجری: و این را باید یاد بگیرند بزرگان ما؛ آنها بالاخره رجل سیاسی هستند!
بله، در هر حال ما باید انصاف را از دست ندهیم، ولو اینکه پست، پستِ ریاست جمهوری است، پست شیرینی هم هست اما نباید ببینیم از چه راهی می توانیم طرف مقابل را بکوبیم، از چه راهی می توانیم آبروی او را ببریم، حالا راه درست است یا نادرست و تهمت و دروغ باشد.
مجری: شما جایی گفته بودید آنچه در مناظره ها گفته شد براساس نیت درونی نامزدها بود، چقدر این نیت ها با نیازهای مردم تناسب داشت؟ چقدر صحبت ها به درد مردم نزدیک بود؟
بدیهی است وقتی کاندیداها صحبت می کنند دردهای مردم را مطرح می کنند و همه وعده می دهند ما سعی می کنیم این مشکلات را حل بکنیم، خب حالا اینها با یک خوشبینی این را می گویند حالا واقعاً بتوانند بعد از اینکه مسئولیتی گرفتند بتوانند به قولشان عمل بکنند یا نتوانند، ولی در هرحال وقتی یک فردی انتخاب شد که الان هم آقای روحانی انتخاب شده است دیگر باید همۀ مردم و همه و همه به او کمک کنند.
مجری: این قضیه رای حلال چه بود؟
در یک جلسه ای سوال شد راجع به یک کاندیدایی و جلسه برای او بود و من گفتم من رای ۱۶ میلیونی حلال را به ایشان تبریک میگویم؛ من سخنرانی کردم، من وقتی بخواهم نماز جمعه سخنرانی بکنم کلماتم را یادداشت می کنم و روی کلماتم دقت می کنم ولی سخنرانی یک ساعته نمی تواند اینگونه باشد، این کلمه رای حلال را هم من گفتم اگر از من می پرسیدند دیگری چطور است؟ می گفتم او هم رای هایی که مردم به او دادند حلال است و نوش جانش بود و این رای حلال را تبریک می گویم و به همه میگفتم.
**من نظری نداشتم که بگویم رای این آقا حلال است، پس بقیه حرام است
نگرانی من این بود که من می گفتم ما خیلی رای حرام دارم، یکی از رای های حرام این است که آرای این طرف را به آن طرف بدهند این رای حرام است، من نظری نداشتم که بگویم رای این آقا حلال است، پس بقیه حرام است ولی این صحبت من در کشور منفجر شد [میخندد] و همه دست گرفتند.
مجری: کسی با شما تماس گرفت و چیزی گفت؟
نه، ولی شنیدم بچه ها سایت ها را که می دیدند به من خبر می دادند که فلانی چه گفته است، نه بابا! من در یک بیانیه ای هم که بعداً دادم گفتم، تمام رایهایی که مردم به این ۴ کاندیدا دادند رایشان همه حلال است و اگر در سبد اینها رای دیگری باشد، آن رای حرام است! هر کدام از اینها می خواهند باشند، خوشبختانه شورای محترم نگهبان هم انصافاً تایید کرد و هم سعی بلیغ کرد، با همان انتظاری که ما داشتیم عمل کرد و روشن کرد و موارد شبهه مشخص شد و مواردی که تخلف بود، مشخص شد و ظاهراً موارد تخلف را به قوۀ قضاییه ارجاع داد و من همین جا از شورای نگهبان تشکر می کنم خوب عمل کرد و الان بنده عرض می کنم این آرایی که مردم دادند به این ۴ کاندیدا همه حلال است اصلاً در آنها حرام نیست، آرای دیگری را اگر به عمد یا خطا به سبد دیگر ریخته است حرام است هر چه باشد و در هر حال به لطف خدا، ما به آقای رئیس جمهور منتخب آقای روحانی تبریک می گوییم و می گوییم این آرایی که شما دارید و با این آرا هم رئیس جمهور شدید آرای تان حلال است، طیب و طاهر نوش جانتان و به مردم هم میگویم باید به ایشان کمک کنیم و خود بنده هم احساس وظیفه می کنم به ایشان کمک می کنم و کمک کنیم ایشان به اهدافشان برسند اگر جایی هم انتقادی داریم بگوییم، انتقاد هم کمک است و هیچ کدام از ما معصوم نیستیم و اگر احیاناً لازم بود انتقاد بکنیم و ایشان هم باید روحیۀ پذیرش انتقاد را داشته باشند.
بالاخره در این شرایط بحرانی جهانی دیگر وقت این نیست که ما در سر و کلۀ هم بزنیم! ما باید دست به دست هم بدهیم، همۀ کشور دست به دست هم بدهند حتی معتقدم این دو عنوانی که در کشور وجود دارد اصولگراها و اصلاح طلبان اینها هم باید بنشینند، در اصلاحطلب ها آدم های خوب زیاد است، در اصولگراها آدمهای خوب زیاد است و همینطور چه بسا در هر دو جناح یکسری افراد باشند که دنبال منافع شخصی خودشان باشند.
من معتقدم اگر همتی شود، حالا یک گروهی بیایند و بنشینند و اصولگراها و اصلاح طلبان خوب و انقلابیون از هر دو جناح را پیدا بکنند و انتخاب کنند و کسانی هم که دنبال منافع مادی هستند از هر راهی ولو راه حرام، هر دو جناح آنها را از خودشان دور بکنند و اینها فعال شوند، انشاءالله من امیدوار هستم کشور بتواند یک رونق جدیدی بگیرد.
مجری: «جمنا» کارش با انتخابات تمام شد و ادامه دارد؟
نه تمام نشده این یک تشکیلاتی دارد، یک تشکیلات سراسر کشوری است که اینها از سراسر کشور جمع شدند، گام اول شان مسالۀ انتخابات بود که وارد شدند و اینها هستند، شورای مرکزی دارند، فعال هم هستند و گاهی هم لازم باشد با من مشورت می کنند و اگر من هم نظری داشته باشم به آنها می دهم.
مجری: می گویند برخی از این نیروهای انقلاب که برای ریاست جمهوری به عنوان نامزد اولیه مشخص شدند، بعد معرفی نشدند، از این تشکل جمنا دلخور هستند، درست است؟
بله، دلخوری کم و بیش است. منتها به نظرم در یک جلسه ای هم که با من ملاقات داشتند من گفتم دلخور نباشید و شما برای رضای خدا وارد شدید و امیدوار باشید.
این جمنا خیلی می تواند کار بکند، به نظرم یک تشکل عظیمی است و می تواند در هر مقطعی موضعش را مشخص بکند آنجایی که باید حمایت بکند حمایت کند، آنجایی که باید انتقاد کند از مسئولی، انتقاد بکند، جایی که باید پیشنهاد و اصلاحی بدهد، بدهد.
مجری: شما تا چه زمانی رئیس موقت مجمع تشخیص خواهید بود؟
البته من رئیس نیستم، آقا به من دستور دادند که فعلاً جلسات را اداره کن، من رئیس نیستم رئیس موقت هم نیستم فقط به دستور مقام معظم رهبری بنده جلسات را اداره می کردم، ظاهراً این دوره ۵ سال بود که هر چه بود تمام شد
مجری: احکامش مشخص است آقا چه زمانی صادر می کنند؟
نه بستگی به تصمیم آقا دارد.
مجری: شما بعد از اینکه اداره جلسه را برعهده گرفتید بعد از فوت آقای هاشمی رفسنجانی اشاره کردید به فراغ سنگینی که برای شما اتفاق افتاد بعد از فوت ایشان و گفتید اگر شاید در بعضی موارد اختلاف نظر داشتیم ولی این حس عاطفی ما هیچگاه ضعیف نشد، چه جاهایی اختلاف نظر داشتید؟ حس عاطفی را هم بگویید
بنده وقتی وارد حوزۀ علمیه قم شدم و آقای هاشمی هم وارد حوزه علمیه قم شد، سن من ۱۸ سال بود، آقای هاشمی ۱۵ سال بود، ما به شدت به هم علاقمند بودیم و با هم مانوس بودیم و همدیگر را دوست داشتیم و این پایه ریزی شد از همان زمان و ما با هم بودیم در تمام مراحلِ مبارزات، درس ها، بحث ها، ضیافت ها، گردش ها، ما با هم بودیم و واقعاً این جو عاطفی خیلی قوی بود و من به شدت از فوت آقای هاشمی متاثر بودم.
مجری: کجا با هم اختلاف نظر داشتید؟
خطوط سیاسی ما به هم نمی خورد [می خندد]
مجری: از اول که نه؟
نه اواخر و من هم صریح می گفتم ما جلسات خصوصی داشتیم به آقای هاشمی می گفتم که این کار شما را اشتباه می دانم و این کار شما کارِ خوبی نبود، در یک مورد یادم است وقتی این را گفتم آقای هاشمی تاملی کرد، عین عبارت ایشان این بود که گفت: من نصیحت تو را قبول کردم، آدم منصفی بود.
مجری: موردش را نمی گویید.
نیازی نیست.
مجری: سر قضیۀ انتخابات خبرگان سال ۹۴، جامعه مدرسین آقای هاشمی را در فهرست خودش قرار نداد اما شما یک نامهای نوشتید از طرف جامعه روحانیت که ما آقای هاشمی را به عنوان نامزدمان انتخاب کردیم، معمولاً خیلی جاها جامعه مدرسین و جامعه روحانیت یکی بودند، اینجا چه اتفاقی افتاد که شما با اینکه جامعه مدرسین آقای هاشمی را نگذاشت… این همان حسِ علاقه بود؟
نه هم علاقه بود، علاقه تا حدی نقش داشت اما بیش از علاقه من دیدم به نظرم می آید حیف است ما در لیست قرار ندهیم یعنی در این حد باشد که ما برای عضو خبرگان هم قبول نداشته باشیم، کسی که رئیس خبرگان بوده؛
مجری: در جامعه مدرسین همین نظر را دادید؟
به آنها گفتم ولی آنها اصرار داشتند گفتند ما رای گرفتیم ولی ایشان رای نیاورده ولی ما در جامعه روحانیت رای گرفتیم ایشان رای آورد.
مجری: آقای هاشمی، آقای ناطق و آقای روحانی بعد از سال۸۸ دیگر جامعه روحانیت نیامدند؟
بعد از چه سالی نمی دانم ولی اینقدر می دانم که زمان حیات آقای مهدوی اینها چند سال شد که نمی آمدند. این ها مدتی بود که نیامدند دیگر.
مجری: استعفا هم نکردند؟
نه استعفا هم نکردند.
مجری: آقای ناطق از جامعه روحانیت استعفا کردند؟
نه ایشان هم استعفا نکردند.
مجری: صحبت کردید که آقای ناطق برگردند؟
بله با ایشان خصوصی هم صحبت کردم گفتم چرا نمی آیی جامعه؟ بیا تو هم نظر داری، نظرات خوب داری نظرات خودت ارائه بده، نظرات خوبی داری حیف است نیایی، ولی نمی آید.
مجری: جواب ایشان چیست؟
یک آزرده خاطری از زمان آقای مهدوی داشت و قدری روی او اثر گذاشته بود که آزرده خاطر شده بود و در مجموع من مُصر بودم و هستم که ایشان بیاید.
مجری: آقای روحانی چطور؟
آقای روحانی که از زمانی که رئیس جمهور شد در ابر است نمیشود ….[می خندد]
مجری: ایشان هنوز خودشان را عضو جامعه روحانیت می دانند؟
من نپرسیدم ما می دانیم، ولی نمی آید ، نمی دانم هر چه است نمی آید.
مجری: شما ۱۴ سال نماینده ولی فقیه در سپاه بودید، با کدام یک از فرماندهان سپاه بیشتر مانوس هستید؟
من زمانی که آمدم آقای محسن رضایی بود با ایشان خیلی مانوس بودیم بعد از ایشان هم آقا رحیم آمد و با ایشان هم خیلی مانوس بودیم و هر دو برادر عزیز خیلی به من محبت داشتند و من هم هر دو را دوست داشتم و با هم بودیم و خیلی هم صمیمی و گرم بودیم.
مجری: درباره اظهارنظر برخی از سیاسیون درباره نقش سپاه در فضای سیاسی کشور می کنند چه نظری دارید؟
سپاه جایی که احساس می کند انقلاب در خطر است به میدان می آید؛
مجری: و این منافاتی با وظیفه اش ندارد.
نه اصلاً وظیفه اش است، وظیفه سپاه حفظ انقلاب و دستاوردهای انقلاب است، آنجا که احساس می کند وظیفه اش است و انقلاب در خطر است سپاه به میدان می آید و کار خوبی هم می کند.
مجری: اکثر کرمانی ها یک حس و عِرقی به حاج قاسم سلیمانی دارند، درست است؟
چه کسی است که این حس را نداشته باشد؟ همه مردم ایران او را دوست دارند، خارج از ایران هم او را دوست دارند خدا حفظش بکند یک عنصرِ فعالِ فداکارِ باهوش و از جان گذشته ای است که واقعاً هم اعتماد نو به نقل از برنامه هایش طوری است که خود را نمی بیند، اصلاً، فقط هدفش انقلاب و پیروزی انقلاب است و اینکه دشمنان را ذلیل و خار بکند.
مجری: شما از فضای فرهنگی کشور راضی هستید؟
نه.
مجری: چه باید بکنیم؟ چرا از اصلی که هستیم داریم فاصله می گیریم؟
باید آنهایی که مسئولیت فرهنگی در کشور دارند و وظیفه شان است باید خوب به میدان بیایند، شوخی نیست، ما تهدیدات داریم، بالاترین این بود که آقا فرمودند شبیخون فرهنگی، ما چه دیگر می خواهیم؟ ما باید خیلی بیدار باشیم و فعال باشیم، مخصوصاً مسئولین فرهنگی کار بکنند، نه من راضی نیستم.
مجری: چقدر حوزه را دخیل می دانید؟ چون جوانها احساس می کنند یک مقدار خلاء وجود دارد در ارتباط گرفتن شان با روحانیون؟
حوزه جواب جوانها را می دهد، جواب غیر جوانها را هم می دهد ما هر سوالی از حوزه بکنیم جواب می دهد ممکن است کوتاهی از ناحیۀ خود سوال کننده باشد که خیلی از حوزه از نظر نمی خواهند وگرنه اگر نظر بخواهند نظر صاحب و خوبی می دهند، اخیراً در مورد سند ۲۰۳۰ آیت الله العظمی مکارم خوب به میدان آمدند و خوب توضیح دادند و خوب روشن کردند، شاید به قول معروف اگر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ جامعۀ ما از حوزه بخواهد وقتی بخواهد حوزه جواب می دهد.
خدا ما و شما را از انصار دینش قرار بدهد و خدا توفیق بدهد وظیفه مان در زمان خودمان بشناسیم و از خدا بخواهیم خدا ما را به وظیفه مان آشنا بکند.
منبع:ایران آنلاین