واکنش ایرانیان به تصمیم آقای ترامپ رئیسجمهور جدید آمریکا مبنی بر جلوگیری از ورود شهروندان ۷ کشور مسلمان به خاک آمریکا از برخی جهات جالب است. بگذارید با واکنشهای رسمی شروع کنیم. آقای روحانی به آمریکاییها یادآوری کردند که «عصر کشیدن دیوار بر دور کشورها دیگر گذشته است»؛ که البته این اظهارنظر از رئیسجمهور کشوری که بیشترین «دیوارها در آن برگرد فضای مجازی کشیده شده» بسیار شنیدنی بود. ایضاً وزارت خارجهمان آن را مغایر با کنوانسیونهای بینالمللی در زمینه حقوق پناهندگان دانستند. این واکنش هم از کشوری که خود چندان دغدغه رعایت حقوق میلیونها افغانی که به آن پناه آوردهاند و علیرغم آنکه بسیاری از آنها متجاوز از بیست سی سال است در ایران زندگی میکنند معذلک از حقوق پناهندگی برخوردار نیستند، شنیدنی بود(بماند تبعیضات دیگری علیه آنان ازجمله جلوگیری از ورود آنها به برخی استانها یا ممانعت از درس خواندن فرزندانشان و…). یک واکنش دیگر مسئولین آن بود که «ایران هم تصمیمات مقتضی اتخاذ خواهد کرد»؛ که معنای آن خیلی مشخص نیست. یک معنیاش آن است که ما هم جلوی ورود شهروندان آمریکایی را خواهیم گرفت؛ یعنی همین چهارتا جهانگرد خارجی هم که شروع کردهاند به آمدن به ایران را هم دیگر نمیگذاریم بیایند. بهعبارتدیگر، به دست خودمان ضربه خواهیم زد به منافع ملیمان؛ که البته با توجه به سوابق اینگونه تصمیمات که با انگیزههای سیاسی ما تصمیمات دیپلماتیکی گرفتهایم که علیه منافع ملیمان بوده، هیچ استبعادی ندارد که این بار هم چنین تصمیمی بگیریم.
میرسیم به واکنش جریانات تندرو. فراموش نکنیم که بهواسطه دلایلی که آنها دارند، درمجموع از انتخاب ترامپ استقبال کردند؛ بنابراین حاضر نیستند علیه وی به مخالفت برخیزند. مضافاً به اینکه نسبت به قربانیان این تصمیم (ایرانیان مقیم آمریکا) هم تندروها نه احساس همدردی دارند و نه احساس مسئولیت شهروندی. میدانند که بسیاری از آن قریب به ۵میلیون ایرانی که در آمریکا زندگی میکنند احساس خیلی مطبوعی نسبت به تندروها ندارند؛ بنابراین تندروها هم متقابلاً خیلی احساس همدردی با آنها نمیکنند. در ثانی آنها خودشان خواستهاند بروند به آمریکا و از دید تندروها علت مهاجرت آنها هیچ ارتباطی به سیاستها و عملکرد مسئولین در ایران پیدا نمیکند. از همه جالبتر اینکه برخی از تندروها مسئولیت تصمیم جدید را بر گردن اوباما و دمکراتها انداختهاند. میگویند که این تصمیمی بوده که درزمان اوباما گرفته شده بوده و ترامپ صرفاً دارد آن را اجرا میکند(آدم حسادتش میشود به ترامپ که اینقدر میان تندروهای ما محبوبیت دارد).
اما یک فقره از جالبترین واکنشها از جانب برخی از «دگراندیشان»، «فرهیختگان»، کمی تا قسمتی «اصلاحطلبان» و این دست جریانات بیرون آمده. معمولاً وقتی برخی از رهبران غربی دستهگلهای نظیر ترامپ به آب میدهند، اصولگرایان، بالأخص تندروها به سر وقت پرونده قدیمی «غربستیزی» در «بایگانی ایدئولوژی تاریخ معاصر ایران» میروند. باز مجدداً پرونده «غربستیزی» به جریان میافتاد و آن تصمیم، یا اظهارنظر شخصیت غربی، حجتی میشود بر اثبات مجدد «به بنرسیدن تمدن غرب»؛ «آغاز فروپاشی تمدن غرب»؛ «سقوط اخلاقی غرب» و… اما بنا بر دلایلی که گفتیم (استقبال تندروها از انتخاب ترامپ)، این بار آنان پرونده «انحطاط و سقوط غرب» را از بایگانی نخواستهاند. بلکه «اقدام کننده» گروه کمی تا قسمتی«دگراندیشان» هستند. آنها ترامپ و سیاستهای نژادپرستانه، تبعیض علیه زنان، مسلمانان، خارجیها و رنگینپوستان وی را در حقیقت «سقوط لیبرال دموکراسی»، «بحران نئولیبرالیسم»، «ترک برداشتن سرمایهداری»، «به آخر رسیدن سرمایهداری»، «بحران در نظم نوین جهانی (که آمریکا سردمدار آن است)» و امثالهم اعلام کرده و پای «امپریالیسم آمریکا» را به میان کشیدهاند. اساساً تفکری در ایران وجود دارد که اگر پای یک نفر به یک قلوهسنگ در جلوی کاخ سفید بگیرد و او احیاناً زمین بخورد، در ایران اعلام میشود که «تمدن غرب به پایان رسیده».
آنان که در مسابقه محکوم نمودن غرب از تندروهای اصولگرا هم جلو افتادهاند و از «بحران» در تمدن غرب هم عبور کرده و «امپریالیسم آمریکا» را در حال فروپاشی و سقوط و «لیبرال دموکراسی» را درمانده و به آخر خط رسیده اعلام میکنند، دوست ندارند ببینند که یک قاضی دادگاه فدرال کمتر از ۴۸ساعت بعد از به اجرا گذاردن دستورالعمل رئیسجمهور، آن تصمیم را مغایر با قانون اساسیشان دانسته و حکم به لغو موقت آن میدهد. درنتیجه حکم دادگاه فدرال، هزاران نفر که در سالنهای ترانزیت فرودگاههای آمریکا بلاتکلیف و سرگردان به سر میبردند خلاص شده و وارد خاک آمریکا میشوند. منتقدین غرب و مخالفین «لیبرال دموکراسی» در ایران استقلال قوه قضاییه آمریکا را بالطبع نمیبینند. مهمتر از آن، اعتراضات مردم آمریکا بهعلاوه مخالفت خیل عظیم سازمانهای مردمنهاد، جمعیتها، هنرمندان، چهرهها و شخصیتهای مختلف اعم از نویسندگان، دانشگاهیان، فعالین حقوق بشر و مدنی را به این تصمیم حکومت نمیبینند. بعلاوه به این نکته ظریف هم اشارهای نمیکنند که تندرویها و اصرار بر کوبیدن طبل «آمریکاستیزی» ما چقدر در اخذ این تصمیم مؤثر بوده است؟ میتوان با بغض و کینه و تعصب، «جیمی کارتر» یا «اوباما» را ندید و در عوض «رونالد ریگان» و «دونالد ترامپ» را سمبل دموکراسی گرفت. میتوان «استقلال قوه قضاییه» در آمریکا را ندید و ایضاً میتوان امکان مخالفت و حتی اعتراضات خیابانی به حکومت را هم نادیده گرفت و در عوض باز رفت به سروقت پرونده راکد و قدیمی «بحران در نظام سرمایهداری و به پایان رسیدن لیبرال دمکراسی».