اعتماد نو: دو حضور نظامی امریکا در افغانستان و عراق به بهانه مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی چنان تبعاتی را در منطقه سراسر آشوب خاورمیانه به همراه داشت که تبعات آن را هیچ کدام از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای انتظار نداشتند؛ تحولاتی از جنس تغییر موازنه ژئوپولتیکی بازیگران، گسترش دامنه تحولات منطقهای و در نهایت تغییر چهره خاورمیانه. تغییر موازنه در خاورمیانه آنقدر عمیق بود که برخی را توانمندتر کرد و برخی را ناتوانتر. این ناتوانی در ادامه با امواج سهمناک انقلابهای عربی همراه و موجب شد تا برخی از بازیگرانی که از تسری یافتن امواج این انقلاب به حریم خود هراسناک بودند، بخواهند برای بازگرداندن صحنه و دستیابی به قدرت دیروز، از آن استفاده کنند و این مساله چنین شد که امروز در گوشه به گوشه خاورمیانه شاهد جنگهای نیابتی هستیم. شاید به اعتبار همین مساله دوستیها و ائتلافهای دیروز دیگر بیمعنا شدهاند و هر روز شاهد صحنهای متفاوت از صحنه دیروز هستیم. درباره تحولات پرشتاب خاورمیانه گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محمد مسجدجامعی، استاد دانشکده روابط بینالملل و سفیر اسبق ایران در مراکش داشتهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانیم.
روابط ایران و مراکش، همیشه روابطی عادی و معمول بود و حتی این روابط در دولت اصلاحات به اوج رسید اما در سال ١٣٨٧، روابط ایران و مراکش به صورت یک طرفه قطع میشود. چرا رباط با وجود ارتقای روابط با تهران، عطای روابط را به لقایش بخشید؟
شاید مراکش برای ایران از نظر اهمیت، کشوری درجه دوم باشد ولی کشور پیچیدهای است و تنظیم رابطه با او، مشکلات خاص خود را دارد. این پیچیدگی تنها در مورد ایران نیست بلکه شامل بسیاری از کشورها میشود که آنها نیز به این پیچیدگی اعتراف میکنند بنابراین جهت ادامه روابط خوب با مراکش، باید مسائل فراوانی مدنظر قرار گیرد تا این رابطه متعادل باشد. حتی کشورهای اروپایی که قاعدتا باید رابطه بدون تنشی را با رباط داشته باشند، آنها نیز به این مساله اذعان داشتند و تنظیم رابطه با مراکش را نیازمند رعایت حساسیتها و ظرافتهای زیادی میدانستند. مثلا این مساله از سوی سفیران آلمان، سوئد، کانادا و بلژیک بیان میشد. این موضوع کشورهای عربی را هم در برمیگرفت. هنگام سفارتم در این کشور، شیخالسفرا، سفیر امارات بود که حدود بیست و چند سال در آنجا حضور داشت. او نیز به این مساله اشاره میکرد و در نخستین ملاقاتم با وی صریحا بدان تاکید کرد.
چقدر تنش میان ایران و عربستان در قطع رابطه یکجانبه با تهران از سوی رباط موثر بود؟
ارتباط چندانی میان این دو وجود ندارد. مساله بحرین بهانهای بود که براساس آن، قطع روابط از سوی مراکش صورت گرفت. ما درباره بحرین حرفی را زده بودیم که واکنش آنها در حمایت از بحرین را به همراه داشت. این موضع آنها مورد انتقاد ایران قرار گرفت و همین مساله موجب قطع روابط شد. این مساله بیشتر بهانه بود و مراکشیها به دلایل مختلف درصدد کاهش روابط با ایران بودند و ارتباطی به عربستان نداشت. آنها مدتی قبل از قطع رابطه سفیر شناختهشدهشان در تهران، محمد الوفا، را به برزیل منتقل کردند و سفیر جدیدی هم معرفی نکردند. با سفیر سعودی در مراکش بسیار نزدیک بودم. بن خوجه، سفیر عربستان در مراکش بود که فرد ادیب و دانشمند و اصالتا بخارایی بود و سپس سفیرشان در لبنان و بعد از آن وزیر ارتباطات سعودی شد و تا همین اواخر این مسوولیت را برعهده گذاشت. بعد از او نیز با سفیر بعدی عربستان هم رابطه بسیار خوبی داشتم. درباره قطع روابط تهران و رباط، قاطعانه باید گفت هیچ شاهدی مربوط به اینکه ریاض در قطع رابطه مراکش با ما اثرگذار باشد، وجود ندارد.
پس از شش سال دو کشور برای احیای روابط با یکدیگر توافق کردند. چه مسائلی موجب شد تا دو کشور مجددا به احیای روابط علاقهمند شوند؟
هرچند مراکش برای ایران کشوری با اهمیت درجه دوم است ولی ایران خود کشور مهمی است؛ مضافا اینکه ایران شریک اقتصادی مهمی برای مراکش محسوب میشود. در پایان ماموریتم، مبادلات تجاری دو کشور به ٦٥٠ میلیون دلار در سال ارتقا یافته بود که در ابتدای آن، کمتر از ١٠٠ میلیون دلار بود که بخش مهم آن، به صادرات نفت ما مربوط میشد. ایران در آن ایام، ماهانه یک میلیون تن نفت به مراکش میفروخت و این فروش هم براساس سندی بود که در دوران ماموریتم به امضا رسید. شرکتی به نام سامیر در مراکش هست که نفت این کشور را تامین میکند که قرارداد را امضا کرد. مراکش از مهمترین تولیدکنندگان فسفات محسوب میشود. ایران در آن زمان از مراکش فسفات میخرید. کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران برای مراکشیها، فسفاتشان را در منطقه توزیع میکرد. همچنین مراکش از منطقه اوره میخرید که توسط کشتیرانی ما به مراکش حمل میشد. به عبارتی، حدود ٣٠ تا ٤٠ میلیون دلار ایران برای مراکش حمل بار میکرد. مجموع این مسائل موجب میشود که ایران یک هدف اقتصادی مهم برای مراکش باشد. از سویی، مراکش در برخی مسائل نیازمند به حمایت ایران یا حداقل، سیاست متوازن و بیطرفانه ایران است.
مثلا در کجا؟
این مساله به ویژه درخصوص مساله صحرا نمود مییابد. ایران رابطه بسیار خوبی با الجزایر داشته و دارد. روابط تهران و رباط هیچگاه به سطح روابط ایران و الجزایر نرسیده است. الجزایریها طرفدار جبهه پولیساریو و مساله صحرا هستند ولی مراکشیها، آن را قبول ندارند. همین مساله موجب میشود تا موضع تهران برای رباط، موضع مهمی باشد. از سویی، رابطه با ایران، یک نوع توازن در روابط این کشور با کشورهای منطقه مخصوصا کشورهای حاشیه خلیج فارس ایجاد میکند.
شما گفته بودید که مراکش با اعزام سفیر به ایران، محترمانه درصدد فاصلهگیری از عربستان سعودی است. چه مسائلی موجب شده است تا آنها به دنبال فاصله گرفتن از متحد سنتیشان باشند؟
مراکش از متحدین شورای همکاری خلیج فارس و بهویژه عربستان است ولی در عالم سیاست، همه بازیگران تلاش میکنند برای بهرهبرداری هرچه بیشتر، از همه امکانات استفاده کنند. در این چارچوب، ایران کشوری است که رابطه با او میتواند دست مراکشیها را برای بهرهبرداری بهتر و بیشتر از شورای همکاری خلیج فارس بازتر کند.
پس شما ارتباط با ایران از سوی مراکش را، اقدامی تاکتیکی و برای گرفتن امتیازات بیشتر میدانید؟
بله. یکی از دلایل اصلی – و نه همه آن – برقراری این رابطه، همین مساله است زیرا اصولا این کشور، کشوری متفاوت با کشورهای دیگر عربی و حتی تونس است. به سخن دیگر، مراکش همواره تلاش میکند تعادلی در روابط خارجیاش و به ویژه مناسبات سیاسی و اقتصادیاش با اروپا و منطقه خلیج فارس برقرار کند. در مراکش دو گروه از نخبگان و تصمیمسازان وجود دارند؛ گروه نخست، گروهی هستند که تمایل دارند مراکش به سمت و سوی اروپا کشیده شود و میگویند متحد کنونی و آینده ما اروپا است. در مقابل، عدهای هم هستند که میگویند لازم است تا ما به کشورهای ثروتمند عربی نزدیک شویم. این مسالهای است در میان نخبگان فکری، فرهنگی و رسانهای این کشور. با این وجود، مراکش در سیاست خارجی خود به عکس اردن که کاملا در خدمت کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است، مناسباتش را با آنها متعادل نگاه میدارد. یکی از وجوه این تعادل، رابطه با ایران است که میتواند قدرت مانور بیشتری به مراکشیها بدهد.
تا چه اندازه میتوان گفت انتخابات اخیر در مراکش موجب شده تا یک دولتی بر سرکار بیاید که بیشتر به اروپا نگاه میکند تا اعراب و از رهگذر نگاه به اروپا، توجهش به تهران هم جلب شده است…
چنان که گفتم در نهایت سیاستی که در قبال اروپا یا کشورهای عربی و شورای همکاری اعمال میشود، هر دو قسمت را مدنظر دارد و سعی میکند سیاست متوازنی داشته باشد. درباره تغییر دولت در مراکش هم باید بگویم که آنقدر که تغییر دولت در ایران در تغییر سیاست خارجی دولتها موثر است، تغییر دولت در مراکش به این اندازه سیاست خارجی را تغییر نمیدهد. بعد از آنکه حزب عدالت و توسعه که حزبی اسلامی است، در انتخابات پارلمانی مراکش پیروز شد و دولت را تشکیل داد، سیاست خارجی این کشور با سیاست خارجی قبل از این دولت، تفاوت چندانی پیدا نکرد. به سخن دیگر، سیاست خارجی مراکش تحت تاثیر رفت و آمد دولتها هرچند با گرایشهای مختلف، نیست و اما اینکه چه هست و چگونه شکل میگیرد بحث دیگری است.
چقدر تضعیف جایگاه ریاض در تغییر نوع نگاه رباط به ایران و عربستان موثر بوده است؟
این عامل را در فاصلهگیری از ریاض و گرایش به ایران موثر میدانم. عربستان با خط مشیای که در پیش گرفته است دوستان خود را به نوعی در بن بست قرار داده است و آنها را وادار میکند تا نشان بدهند در همه عرصهها و زمینهها، همراه و متحد این کشور نیستند.
مراکش در ائتلاف ضدتروریسم و همچنین ائتلاف علیه یمن حضور دارد. نوع همکاریهای مراکش و عربستان درخصوص مبارزه با تروریسم و جنگ یمن چه تفاوتهایی پیدا کردهاست؟
در حال حاضر اولا عربستان مهمترین حامی گروههای تروریستی است و کم و بیش همگان بدان اعتراف دارند. اما اطلاعات مربوط به میزان حضور مراکش در جنگ یمن و میزان همکاریهایش با ریاض محرمانه است. در اوایل جنگ علیه یمن، یک جنگنده اف ١٦ مراکشی سقوط کرد و خلبانش نیز کشته شد. ظاهرا میزان مشارکت مراکش در ماههای اخیر در جنگ علیه یمن بسیار کاهش یافته است. البته در این باره منبع موثقی ندارم بلکه با توجه به برآوردی است که از مجموع شواهد و قراین میتوان بدان رسید. پس از آنکه عربستان از جانب یونیسف متهم به کشتار کودکان و نقض حقوق بشر شد و دبیرکل سازمان ملل نیز بر اثر تهدید عربستان در قطع حمایتهای مالیاش مجبور شد تا نام این کشور را از لیست ناقضان حقوق کودک خارج کند، متحدان عربستان در جنگ علیه یمن سعی کردند تا فاصلهشان را از ریاض و اقدامات سعودی علیه یمن، بیشتر کنند. این مساله مختص به مراکش نیست و حتی برخی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را نیز شامل میشود.
آیا سوریه و تحولات منطقهای میتواند عاملی برای کاهش فاصله و نزدیکی میان ایران و مصر باشد؟
مشکلی که در ایران وجود دارد، آن است که افکار عمومی علاقهمند است تا رابطه ایران با کشورهای دیگر بهبود یابد و در این مسیر، به ظرفیتها، محدودیتها و موانع آن فکر نمیکند. مصر یکی از همین کشورها است و شاید این نوع نگاه به قاهره بیش از سایر کشورهای دیگر باشد زیرا اصولا ایرانیها از هر گروه و جناحی که باشند، به دلایل بعضا قابل فهم و بعضا غیر قابل فهم به این کشور گرایشاتی دارند. با این وجود، واقعیت آن است که مصر به عنوان یک کشور و نه به عنوان رژیم، مصالح و منافعش در موارد متعددی با مصالح و منافع ایران، یا در رقابت است یا حتی در تعارض.
این رقابتها و آن تعارضات کجاست؟
رقابت تهران و قاهره آنجاست که ایران علاقهمند است تا سخنگوی جهان اسلام باشد و مصریها این مساله را برنمیتابند. اما تعارض منافع و مصالح ایران و مصر از مصالح و منافع بسیار پیچیده و مختلف مصر به عنوان کشوری که در راس جهان عرب قرار دارد و میتواند نقطه اتکای کشورهای عربی به ویژه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس باشد، نشات میگیرد. این مساله دقیقا در تضاد با ایران است. مصر در صورتی میتواند برای کشورهای حاشیه خلیج فارس و به طور کلی جهان عرب مهم، اطمینانبخش و الهامبخش باشد که بگوید من از شما در برابر آنچه توسط آنان توسعه طلبی ایران نامیده میشود، بدون قید و شرط حمایت میکنم. البته موارد دیگری نیز وجود دارد. بنابراین اقتضائات ژئوپولتیکی کشوری مانند مصر با شرایطی که بر آن حاکم است و فارغ از آنکه چه رژیمی در این کشور حاکم است، در حالت طبیعی در تعارض و بعضا رقابت با ایران است. پس روابط تهران و قاهره هیچگاه از حد معینی جلوتر نمیرود و نمیتواند برود. زیرا منافع مصر این مساله را ایجاب نمیکند. منافع مصر در بسیاری از زمینهها در تعارض با ایران است و نه در رفاقت با ایران. در شرایط موجود، مصر برای نزدیکی به این کشورها و استفاده از منافع ناشی از این نزدیکی، نخست باید ادعای کشورهای عربی مبنی بر خطر ایران را تایید کند – کماآنکه در نامه ١١ کشور عربی به شورای امنیت این کار را هم کرد – و دوم آنکه به این کشورها بگوید در مقابل خطر ایران، از شما حمایت میکنم. اگر قرار باشد مناسبات تهران و قاهره ارتقا یابد، دیگر مصریها نمیتوانند از این نوع حرفها بزنند و دیگر نمیتوانند بگویند در مقابل توسعهطلبی ایران از شما دفاع میکنیم. در واقع، ایران یک برگ برنده بزرگی است برای مصر در سیاستهای منطقهایاش و حتی سیاست عربیاش.
درخصوص سوریه و تحولات منطقهای، تهران و قاهره نگاههایی تقریبا مشابه دارند. حتی مساله سوریه افزایش اختلافات ریاض و قاهره را در پی داشته و سعودیها کمکهایشان را به مصر قطع کردهاند. این مساله تا چه اندازه میتواند در روند مناسبات دو کشور تسهیل ایجاد کند؟
تنش میان ریاض و قاهره، دلایل خاص خود را دارد ولی ایران آخرین کشوری است که مصر بخواهد رابطهاش را با آن ارتقای جدی ببخشد.
کشورهایی که مصر میتواند برای بهبود رابطه با آنها، نیاز به ارتقا روابط با ایران نداشته باشد، چه کشورهایی هستند؟
کشورهای مختلفی هستند که هر کدام از آنها دلایل خاص خود را دارند. اتیوپی و حتی ترکیه و قطر و تا حدودی سودان جنوبی و سودان از این دست کشورها هستند.
چگونه است که مصر حاضر میشود با رقیب ایدئولوژیکش تنشزدایی کند ولی ایران آخرین گزینه میشود؟
ایران واقعا آخرین کشوری است که مصر اراده جدی برای عادیسازی و ارتقای روابط با آن خواهد داشت. من منکر اختلافات میان مصر با کشورهای دیگر مانند ترکیه و قطر و شکست میانجیگری برای عادیسازی روابط میان این کشورها نیستم ولی اگر اراده حل اختلافات از سوی مصریها پدیدار شود، آنها قطعا نخست به سراغ کشورهای دیگری میروند تا ایران.
چه مسائلی موجب حمایت دولت السیسی از دولت بشار اسد و دوری آنها از عربستان شده است؟
سیاست سعودیها در خصوص سوریه ملغمهای از سیاست و تعصب دینی است. به سخن دیگر، رابطه ریاض و دمشق به دلیل ماهیت ترقیخواهانه رژیم سوریه – به تعبیر عربها- از گذشته خیلی گرم نبوده است. اصولا رابطه عربستان با مصر زمان جمال عبدالناصر هم عموما گرم نبود و در بیشتر اوقات حالتی خصمانه داشت. زمانی هم که سخن از وحدت مصر و سوریه در اواخر دهه پنجاه، به میان میآید، سعودی با آن شدیدا مخالفت کرد. اصولا عربستان با کشورهای ترقیخواه عرب در معنای دهه شصت و هفتاد میلادی آن، خوب نبوده است. البته بعد از ناصر، سادات بر سرکار میآید که سیاست متفاوتی را در پیش میگیرد که از رهگذر آن، روابط قاهره و ریاض گرم میشود و در دوران مبارک گسترش مییابد اما در سوریه، شاهد حضور سادات و مبارک نبودیم و حکومت خاندان اسد ادامه پیدا میکند. بنابراین به صورت سنتی، رابطه عربستان با این کشور گرم و فعال نبوده است. در تحولات اخیر، سیاست عربستان به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر تعصبات وهابی و سلفی قرار گرفت تا منفعتگرایی و واقعیتگرایی سیاسی. به معنای دیگر، دولتمردان عربستان تحت تاثیر گروههای وهابی که ضد سوری هستند، قرار گرفتهاند زیرا از نظر آنها رژیم حاکم بر سوریه، علوی است. این مساله، بستر اصلی سیاست عربستان در قبال سوریه است در حالی که مصر چنین نگاهی ندارد. البته مصر چنین نگاهی را در زمان دولت مرسی نسبت به سوریه داشت که مبتنی بر تعصبات ضد علوی و با بستری اخوانی بود و همین مساله موجب شد تا رییسجمهور وقت در یک سخنرانی قطع رابطه مصر با سوریه را اعلام کند. بعد از مرسی، مصر هم به عنوان کشور و هم رژیم حاکم بر آن، براساس مصالح و منافعی که تعصبات ضد طایفهای و ضد فرقهای در آن معنای چندانی ندارد، سیاستهایش تعیین میشود. البته در ابتدا دولت السیسی نمیتوانست صریحا موضع بگیرد، چون به کشورهای جنوبی خلیج فارس و کمکهای مالی و غیرمالی آنها نیاز داشت و همین مساله موجب میشد تا او امکان بیان منویاتش را نداشته باشد.
بیان این نظرات از سوی مصر، به معنای کاهش وابستگی مصر به این کشورها است؟
هماینک شرایط مصر نسبت به گذشته تفاوت پیدا کرده است و بنابراین سیاستهایش را براساس مصالح و منافع خود و بدون سانسور کردن نظراتش میتواند بیان کند.
شرایط جدید مصر چیست؟ اقتصاد این کشور بهشدت ورشکسته است و حتی گاهی میشنویم نان در مصر پیدا هم نمیشود…
حسنین هیکل قبل از فوتش صریحا در مصاحبههایش میگفت که مصر باید از رژیم سوریه حمایت کند و مصر نباید در ائتلاف ضد یمن شرکت کند. بنابراین آن درک در طبقه روشنفکر و تاثیرگذار در مصر وجود داشت هرچند تا این اواخر امکان بروز نداشت. از سویی، رژیم السیسی نسبت به گذشته از نظر داخلی تثبیت شده است و اخوانیها نسبت به گذشته منزویتر شدهاند. حتی آنها منفعل هم شدهاند و مایل به نوعی مصالحه با رژیم حاکم هستند. پس دولت در موقعیت بهتری نسبت گذشته قرار دارد و متزلزل نیست. نکته دوم آن است که عربستان دچار مشکلات اقتصادی و سیاسی ناشی از جنگ یمن شده و اگر هم درصدد کمک به مصر باشد، آن کمکها همانند کمکهایی که در ابتدای دولت السیسی بود، نیست. امارات به کمکهایش ادامه میدهد ولی عربستان این امکان را ندارد و در آینده این امکان کمک نسبت به امروز نیز کمتر خواهد شد. مصریها از این مساله آگاه هستند. اگر انصاف بدهیم، تعداد اندیشمندان و متخصصان آگاه مصری نسبت به هر کشور دیگر عربی بیشتر است. آنها به خوبی میدانند عربستان در آینده شرایط دشواری خواهد داشت و اگر هم بخواهد، توانی برای کمک کردن ندارد. مساله سوم در این واقعیت نهفته است که دولت السیسی نسبت به گذشته از مقبولیت بیشتری در صحنه بینالمللی و در میان کشورهای اروپایی برخوردار است و حتی ترامپ نیز از السیسی تجلیل کرد. حدود یک ماه پیش برای شرکت در کنفرانسی در دانشگاه پیزای ایتالیا دعوت شدم که عمروموسی، دبیرکل سابق اتحادیه عرب و وزیر خارجه اسبق مصر هم شرکت داشت. از فضای کنفرانس کاملا ملموس بود که مصر موقعیت متفاوتی نسبت به گذشته پیدا کرده بود. خانمی که مسوولیت اداره نشست خاورمیانه را داشت قبل از شروع مباحث صریحا گفت از نظر ما مساله جوان ایتالیایی در مصر تمام شده است و ربطی به دولت ندارد. حال آنکه قبلا رابطه دو کشور به سبب این حادثه متشنج شده بود. این خانم قبلا ریاست کمیسیون سیاست خارجی پارلمان را برعهده داشت. از طرفی، رابطه روسیه و مصر به سوی توسعه و تعمیق در این سالها حرکت کرده است. مجموع این شرایط، مصر را نسبت به سالهای ابتدایی روی کار آمدن السیسی بینیازتر کرده است؛ مضافا عربستان نسبت به سالهای ابتدایی انقلابهای عربی ناتوانتر هم شده است. این ناتوانی فقط اقتصادی نیست بلکه حیثیتی هم است بنابراین برای مصر جاذبه گذشته را ندارد.
در ماههای اخیر پالسهای مصر به ایران افزایش یافته و این مساله دور از چشم عربستان نیست. فکر میکنید سقف تحمل ریاض کجاست؟
تا آنجایی که علامتهای مصر منجر به حالتی در عربستان شود که قاهره را بیشتر تحویل بگیرند، این علامت دادنها ادامه پیدا میکند ولی اینکه تصور کنیم مصر به قیمت در کنار ایران قرار گرفتن، از این ادعا که ایران تهدید منطقهای است و از این ادعا که در برابر توسعهطلبیهای ایران از شما حمایت میکنیم، کوتاه میآید، هیچگاه این کار را نخواهد کرد.
تهران و ریاض از یک سال گذشته روابطشان قطع شده و تنشهای میان آن دو کشور روز به روز در حال افزایش یافتن است. چرا این تنشها در حال افزایش یافتن هستند؟
متاسفانه ایران و عربستان عملا به دو قطب در منطقهای آکنده از اختلافات و رقابتهای مختلف قومی، مذهبی و سیاسی و طائفی تبدیل شدهاند. البته واقعیت این است که ایران به دنبال افزایش تنشها نبوده و این افزایش تنشها و اختلافات از سوی عربستان سعودی کلید زده شده است. اینگونه هم نبوده است که ایران تصمیم به هژمون شدن و در راس قرار گرفتن، بگیرد. مجموعهای از تحولات موجب شده تا ایران به راس بودن کشانده شود، بدون آنکه تصمیم خاصی برای آن داشته باشد. این افزایش ظرفیت و توان اثرگذاری ایران موجب افزایش هراس از سوی طرفهای مقابل شده و به همین علت آنها تلاش میکنند تا این توان را محدود کنند.
چرا رویکرد تعاملی دولت یازدهم توانست با غرب درباره بحران هستهای به سرانجام برسد ولی با عربستان درخصوص مسائل منطقهای خیر؟
همانطور که گفتم مشکل بین تهران و ریاض هماکنون ناشی از آن است که عملا آنها ایران را به جنگی ناخواسته کشاندهاند. بعد از آنکه دولت یازدهم مدیریت امور را برعهده گرفت، با توجه به شرایط ایجاد شده در ایران، رییسجمهور در نخستین مصاحبه خود گفت که میخواهد با همسایگان و مخصوصا همسایگان جنوبی رابطهای متوازن، خوب، فعال و محترمانه و مبتنی بر منافع متقابل داشته باشد و صریحا از عربستان نام برد. این موضوع را هم ایشان و هم آقای ظریف، بارها تکرار کردند. اما عربستان در مجموع خواهان رویارویی سیاسی و تبلیغاتی بود و کاری نماند که بتواند انجام دهد و انجام نداد. شاید تنها اشتباهی که از سوی این طرف انجام شد، حمله به سفارت و کنسولگری آنها در تهران و مشهد بود و همین مساله، به آنها بهانه داد. به جز آن هیچ مساله منفی دیگری که ایران شروعکننده باشد یا خواهان متشنج شدن رابطه باشد، وجود ندارد. با این وجود، ایران خواهان رابطهای خوب و مسالمتآمیز با سعودی است و آنها هستند که به رویکرد مثبت ایران، پاسخ مثبت ندادهاند.
چقدر فکر میکنید سیاستهای دولتهای نهم و دهم در ایجاد و افزایش تنشها موثر بوده است؟
نمیخواهم آن اشتباهات را انکار کنم ولی واقعیت این است که سیاست موجود عربستان با ایران بیش از آنکه ناشی از مسائلی باشد که به آنها اشاره میکنید، ناشی از تفکر جدیدی است که در سالهای اخیر به وجود آمده است. شما مشاهده میکنید که تصمیمسازان و افراد جدیدی در راس حکومت در عربستان قرار گرفتهاند که رویکرد تندی هم دارند. یک نمونه از این مقامها محمد بن سلمان است. او جوانی سی و چند ساله است که هر چند وی در ظاهر تصمیمگیریها دیده میشود اما چنین نیست که او به تنهایی تصمیمساز باشد بلکه مجموعهای از افراد پشت او و تصمیمهای او هستند و با کمک این مجموعه است که او حرف میزند و عمل میکند و اعتماد نو به نقل از برنامه میدهد و خط مشی تعیین میکند. بخش تصمیمساز و تصمیمگیر عربستان طی سالهای اخیر ذهنیت جدیدی پیدا کردهاند که در این ذهنیت، آنها به دنبال نقشآفرینی هستند. این ذهنیت در مقابل سیاستهای پیشین گذشته است. عربستان در گذشته سیاست فعالی در منطقه نداشت ولی تحولاتی مانند سقوط صدام، وقوع انقلابهای عربی، حل مساله هستهای ایران و افزایش نقش ژئوپولتیکی ایران و ایجاد این احساس که امریکا دیگر پشت آنها نیست، در شکلگیری این تفکر جدید و قدرت یافتن آن تاثیر داشته است.
ایران در زمان جنگ هم با عربستان مشکل داشت و قطع رابطه کرده بودیم ولی سیاست تنشزدایی دولت سازندگی و اصلاحات موجب شد تا رابطه تهران و ریاض به بهترین سطح خود پس از انقلاب برسد. آیا آن سیاست در این دوران هم کارزار نیست؟
عربستان امروز عربستان دهه ٩٠ یا حتی عربستان ١٠ سال قبل نیست. ما الان با کشوری روبهرو هستیم که به یک کشور رادیکال تبدیل شده است. آن چیزی هم که قبلا موجب بهبود و اصلاح روابط شد نه سیاست تنشزدایی ایران بلکه اشغال کویت توسط عراق و اعلام بیطرفی ایران نسبت به آن مساله بود. همسایگان جنوبی میترسیدند که ایران در این ماجرا رویکرد دیگری داشته باشند اما وقتی سیاست ایران را مشاهده کردند آن مساله موجب شد تا دیدشان و به ویژه نگاه عربستان درمورد ایران تغییر یابد.
دونالد ترامپ به عنوان رییسجمهور امریکا برگزیده شده است. فکر میکنید در دوران او مناسبات میان امریکا با کشورهای عربی چگونه خواهد شد؟
مطمئنا متشنجتر از از روابطی خواهد بود که اگر خانم کلینتون انتخاب میشد. ترامپ شخصا علیه آنها است، اگر چه قدرت، محدودیتها و الزامات خود را دارد و لابی سعودی بسیار فعال است و بسیار هزینه میکند و اسرائیلیها هم پشتیبان آنها هستند.
با روی کار آمدن ترامپ، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با رهبری عربستان درصدد امنیتی ساختن پرونده ایران با ادعای توسعهطلبی ایران و دخالت در امور کشورهای عربی هستند. فکر میکنید تا چه اندازه این پروژه آنها مورد توجه رییسجمهور جدید امریکا قرار بگیرد؟
لازم است در برابر اقدام این کشورها، کارهایی هم از سوی ما صورت بگیرد؛ مثلا ضروری است وزارت امور خارجه، سفیران آن کشورها در تهران را احضار بکند و از آنها بخواهد توضیح بدهند که چرا کشورهایشان این نامه را امضا کردهاند. مدارک و شواهد خود را ارایه دهند. سکوت در برابر اقداماتی از این دست نه تنها میتواند به معنای تایید اقدام کشورهای مقابل باشد بلکه موجب میشود تا طرف مقابل اقدامات بیشتری هم انجام دهد. حتی لازم است ایران نامهای را براساس شواهد و اسناد در رد نامه مذکور به محلی که ارسال شده است، بفرستد و از دبیرخانه سازمان ملل بخواهد این نامه را به عنوان سند ثبت کند. مشکل بزرگ دیگر ما، مشکل رسانهای ما است. متاسفانه دست طرف مقابل در این باره از ما به مراتب بازتر است. لازم است تا رسانههای برونمرزی ایران فعال شوند، توضیح دهند، استدلال کنند و در برابر موج تبلیغاتی رسانههای عربی قرار بگیرند چون این بیتحرکی منجر به زیادهخواهی و زیادهطلبی بیشتر طرف مقابل میشود. اگر ما اقدامات لازم سیاسی و حقوقی را انجام دهیم، موثر واقع میشود. اصولا این کشورها در مقابل سکوت ما افراطیتر و جسورتر میشوند. ولی هنگامی که واکنش نشان میدهید، در همان قدم نخست میایستند و به همین علت لازم است با اقداماتی از تندروی بیشتر آنها جلوگیری شود و آنها را به عقب بازگردانیم.
فکر میکنم بخش زیادی از اقدامات این کشورها درباره ایران، به دلیل سکوت و بیتحرکی ما است.
برخیها معتقدند که یکی از علل عدم بهبود مناسبات ایران با کشورهای عربی آن است که در تهران هم یک جمعبندی نهایی در این باره نشده است و هر کسی و هر نهادی یک نظر را دارد و براساس همان نظر کار میکند و کشورهای عربی به جای یک صدا، از ایران با چند صدا روبهرو هستند. تا چه اندازه با این مساله موافق هستید؟
این نظر را قبول ندارم. کسانی که این تحلیل را دارند اصولا عربها را نمیشناسند. عربهایی که در حال حاضر در برابر ایران هستند، ذهنیت و فکر و کیفیت شکلگیری سیاست خارجیشان درباره ایران برای حل مساله نیست که بخواهند تنشزدایی کنند. اصولا حرف این کشورها مقابله با ایران است. البته منکر این مسالهای که اشاره کردید نیستم، ولی تفاوت در مواضع و چندصدایی در طرف مقابل به مراتب بیش از طرف ما است. برخی از مقامات این کشورها به بدترین شکل ممکن به ایران، مردم و مسوولان ایرانی ناسزا میگویند، به مراتب بیش از آنچه در بین ما وجود دارد، که البته در داخل کشور انعکاس نمییابد. اما کوچکترین سخن ما اگر چه از جانب افراد عادی هم بیان شود، آنها با آب و تاب و احیانا به شکلی اغراق آمیز نقل کرده و براساس آن تبلیغ میکنند.
منبع: اعتماد